فرخی سیستانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹
یک خانه بتانند به جای اندر خور
از تو مهتر و تو زایشان کهتر
چونین تو به تک ز همگنان در مگذر
نتوان به تکی به طوس شد جان پدر
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰
زلف و خط آن سرو قد سیمین بر
از مشک مسلسلست یا سنبل تر
زان زلف گفت عنبر و مشک خطر
از خط بفزود روی او زینت و فر
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۵
آشکوخد بر زمین هموار بر
همچنان چون بر زمین دشوارتر
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۱ - این قصیده مصنوعه را در مدح سلطان محمود گفته است
بسیار دعا کردم کاین روز ببینم
امروز بدیدم ز دعا کردن بسیار
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۱ - این قصیده مصنوعه را در مدح سلطان محمود گفته است
عطار شد آن عارض و آن خط سیه عطر
هم عاشق عطرم من و هم عاشق عطار
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۱ - این قصیده مصنوعه را در مدح سلطان محمود گفته است
سالار زمان فخر جهانداران محمود
آن شه که چو جم دارد صد حاجب و سالار
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۱ - این قصیده مصنوعه را در مدح سلطان محمود گفته است
مقدار جهانراست ورا نیز کرانست
بخشیدن او را نه کرانست و نه مقدار
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۱ - این قصیده مصنوعه را در مدح سلطان محمود گفته است
زنهار دهد خصم قوی را چو ظفر یافت
هرچند نباشد بر او از در زنهار
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۱ - این قصیده مصنوعه را در مدح سلطان محمود گفته است
آزار کهن وقت ظفر بگسلد از دل
هر چند که او را نبود خود ز کس آزار
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۱ - این قصیده مصنوعه را در مدح سلطان محمود گفته است
پیکار همی جوید پیوسته ولیکن
کس نیست که با لشکر او جوید پیکار
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۱ - این قصیده مصنوعه را در مدح سلطان محمود گفته است
هموار همه ملکت شاهان بگرفته
در زیر سپه کرده همه گیتی هموار
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۱ - این قصیده مصنوعه را در مدح سلطان محمود گفته است
بلغار کرانی ز جهانست و مر او راست
از باره قنوج و برن تا در بلغار
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۱ - این قصیده مصنوعه را در مدح سلطان محمود گفته است
دیدار نکو دارد و کردار ستوده
خوی خوش و رسم نکو اندر خور دیدار
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۵ - در عذر لاغری معشوق و توصیف لاغری و مدح امیر محمد بن محمود گوید
لاغران جمله ظریفند و ظریفست کسی
کو چومن دایم با لاغرکان دارد کار
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۵ - در عذر لاغری معشوق و توصیف لاغری و مدح امیر محمد بن محمود گوید
دوست از لاغری خویش، خجل گشت زمن
گفت: مسکین تن من گوشت نگیرد هموار
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۵ - در عذر لاغری معشوق و توصیف لاغری و مدح امیر محمد بن محمود گوید
گفتم ای جان نه مرا از توهمی باید خورد ؟
خوردن من ز تو: بوس است و کنار و دیدار
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۵ - در عذر لاغری معشوق و توصیف لاغری و مدح امیر محمد بن محمود گوید
عذر خواهی چه کنی ،گر تو نزاری و نحیف
من ترا عاشق آنم که نحیفی و نزار
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۵ - در عذر لاغری معشوق و توصیف لاغری و مدح امیر محمد بن محمود گوید
یار لاغر نه سبک باشد و فربه نه گران
سبکی به ز گرانی بهمه روی و شمار
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۵ - در عذر لاغری معشوق و توصیف لاغری و مدح امیر محمد بن محمود گوید
شوشه سیم نکوتر بر تو یا گه سیم ؟
شاخ بادام بآیین تر، یا شاخ چنار؟
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۵ - در عذر لاغری معشوق و توصیف لاغری و مدح امیر محمد بن محمود گوید
مثل لاغر و فربی مثل روح و تنست
روح باید، تن بیروح ندارد مقدار