×
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - در زلزلهٔ کاشان فرماید
در طپش آمد زمین و، از روش ماند آسمان
الامان از فتنه ی آخر زمانی، الأمان
بندها بر پای دارم، هر یکی از صد کمند
تیرها بر سینه خوردم، هر یکی از صد کمان
بعد ازین میبایدم بگریست از جور زمین
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - در مرثیهٔ برادر خود میگوید
واحسرتا، که رونق این بوستان شکست
چون نشکند دلم؟! که دل دوستان شکست!
شمع طرب، بمحفل اهل زمانه مرد؛
جام نشاط، د رکف خلق جهان شکست
افگند رخنه یی فلک، اندر سواد خاک؛
[...]