آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱
نکهتی امشب از آن زلف دوتا میخواستم
این قدر همراهی از باد صبا میخواستم
من که اکنون، رخصت نظارهام از دور نیست
سادهلوحی بین، که در بزم تو جا میخواستم؟!
نیست آذر خوارتر از من کسی در کوی او
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲ - تعریف شمشیر
درخشنده تیغ ابوالفتح خان
زلالی است از چشمه ی آفتاب
روان از سر سرکشان بگذرد
چو خونخواره دریاست، این قطره آب
از آن گیسوی عدل یابد شکنج
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵ - قطعه
آذر کسان که با تو دم از شاعری زنند
جغدند و جغد را نفس بلبل آرزوست
کی گربه پا بجرگ پلنگان نهد اگر
از شخص شیر بر تن او در کشند پوست
گیرم ذباب، جلوه گر آید بشکل نحل؛
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹ - و له علیه الرحمه
چل سال کشیدم انتظارش
تا وعده ی وصلم از وفا داد
چل سال دگر بصبر کوشم
کآید ز وفای وعده اش یاد
حاشا که بکس وفا کند عمر
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۰ - و له فیه داد و دهش
خلاف ظالم و ممسک، بچشم هوشمند آذر؛
بود داد و دهش، از هر چه در گیتی است خود خوشتر
نوای چرخه ی زال مداین، گوش کسری را
بحکم عدل، از آواز چنگ باربد خوشتر
صدای پای مهمان نخوانده طبع حاتم را
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۱ - و له هزل
شعر مردان، بمدح نامردان
هست دور از من و تو حیض رجال
در خرابات روسبی، مپسند
جلوه گاه مخدرات حجال
گفتمی این سخن تمام اگر
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۰ - و له قطعه
ای بسا خشم، که صد لطف عیان است ازو
ای بسا لطف، که صد زخم نهان شد در وی
روی در هم کشم، از بوسهٔ شیرین لب یار
همچو مستی که کشد رو به هم از تلخی می
بشکر خنده گشایم دهن از دیدن غیر
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۳ - قطعه
غریب آزار دزد ساوجی شد
به ساوه شحنه، نه هوشی نه هنگی
همانا مانده زان دریا که شد خشک
ز یمن مولد احمد نهنگی
اگر رحم شهش گردن رهاند
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۲۰
کشاورزی از روستای خجند
یکی شیرده ماده گاوی نژند
در آورد در زیر خیش گران
که کاود زمین را چو برزیگران
بنالید آن ماده گاو نزار
[...]