قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین
نسیم آن ببهار است و آن این همه روز
نگار این همه سالست و آن او ببهار
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین
رخان دوست همی بین اگر بشد نسرین
لبان دوست همی بوس اگر بشد گلنار
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین
بجای لاله ببینش دو خد دیبا گون
بجای مشگ ببوی آن دو زلف عنبر بار
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین
بجای سوسن بس باد دوستان بر دوست
بجای نرگس بس باد چشم دل بر یار
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین
اگر نثار نیارد بنفشه زار رواست
کند دو دیده من بر دو زلف یار نثار
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین
سحرگهان بشنو زاری من ار نکند
تذرو زاری در سبزه کبک در کهسار
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین
اگرباصل خزان از بهار بهتر نیست
چرا شود بخزان بوستان بسان بهار
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین
چرا نثار کند در بهار شاخ درم
نثار شاخ چرا در خزان بود دینار
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین
چو روی دلبر من گل بخفت خار بخاست
بدست بادی چون آه عاشق غمخوار
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین
بسیب سرخ و بزرد آبی اندرون نگری
دلت طلب نکند گلستان و نرگس زار
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین
چو صره های درخشنده نارها و چنانک
دریده یک یک صره کفیده یک یک نار
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین
یکی گرفته رخ خویشتن بزرد نقاب
یکی نهفته تن خویشتن بسرخ ازار
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین
یکی چو زر گر آب زریز زاید زر
یکی چو قار کر آب عقیق بارد قار
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین
خزینه بخش و ولایت ستان ملک جستان
دمار جان بداندیش و آفتاب تبار
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین
جهانش گشته برادی و راستی خوشنود
زمانه داده برادی و راستیش اقرار
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین
از او شده است کریمی بلند و زفتی پست
وز او شده است گرامی مدیح و خواسته خوار
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین
بصلحش اندر شادی بجنگش اندر غم
بمهرش اندر منبر بکینش اندر دار
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین
نشاط و ناز و خوشی باد کار او هر سال
که با سعادت او رنج و غم ندارد کار
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین
همه جهانش بزنهار تیغ تیز ولی
درم نیابد از دست رادا و زنهار
قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح ملک جستان و ابوالمعالی قوام الدین
دل موافق با مهر او جدا ز نهیب
تن موالی با فر او بری زنهار