گنجور

سعیدا » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱

 

چه نسبت است به مصر وجود بقعهٔ تن را

که این ز جملهٔ ویرانه های آن شهر است

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲

 

به اهل راز چه نسبت رقیب بدگو را

لب پیاله کجا و زبان شانه کجا

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۳

 

متاع پاک ندارد به گفتگو حاجت

گرفته است سعیدا از آن زبان صدف

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۴

 

کمان ابروانت طرفه سخت است

که در تصویر هم نتوان کشیدن

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۵

 

ناز و کرشمه زینت و زیب ستمگر است

ورنه ز دلبری است که [دلبر] دلاور است

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۶

 

با خلق مجازی ز حقیقت خبری نیست

ز آن روی در ایشان ز محبت اثری نیست

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۷

 

چرا آن گوشهٔ ابرو ز من چون بخت می‌گردد

کمان بی‌چله چون بسیار ماند سخت می‌گردد

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۸

 

از جوهر خود جا به کمر خنجر او کرد

معراج کلاه است که جا بر سر او کرد

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۹

 

جهان به گوشهٔ تاریک و تنگ می ماند

که هر طرف بروی پیش روی دیوار است

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۰

 

صف به صف مژگان خونریزش به جنگ آماده اند

با وجود مردمی رحمی به مردم نیستش

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۱

 

راه می پویم شاید منزلی پیدا شود

کعبه می جوییم تا صاحبدلی پیدا شود

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۲

 

عقل را نور نماند چو شود موی سفید

شمع تاریک بماند چو شود وقت سحر

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۳

 

به نقش و خال و خط دهر دل مده زنهار

نه عاقلی است که گیری به دست خود دم مار

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۴

 

دلبرم منعم است و من درویش

من چو او او گدا شود چه کنم

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۵

 

ز خال پشت لب او تحیری دارم

که این سپند در آتش چرا نمی سوزد

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۶

 

هر نفس در دیده من طرح قیامت می‌کشم

انتظار جلوهٔ آن سرو قامت می‌کشم

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۷

 

با نظر بر لطف و احسانش کجا بد می‌کنم

حق به دست ماست گر عصیان بی‌حد می‌کنم

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۸

 

جز مهر ما ستارهٔ گرمی ندیده ایم

بی داغ در جهان دل نرمی ندیده ایم

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۹

 

کشت ما را انتظارت تیز ترا از نگاه

در نظرهای رقیبان گو شود عالم سیاه

سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲۰

 

به جان رسیده و از دل برون چو تیر شدی

مرا ز غم چو کمان کرده گوشه گیر شدی

سعیدا