×
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۹
دلم ربوده بت ماهری به عیاری
که گوی بازی او چرخ شد به مکاری
به هر سری که ز مغز غرور دید نمی
فلک ز غیرت آن ذات کرد عصاری
ز ضعف گرچه تنم خشک کرد روغن خویش
[...]
۱۸ بیت