گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۲

 

از آن گذر گه باغست همچو خلد اکنون

که باد روح فزایست همچو جان به گذار

لوای گل که مخلد بود اگر نه بود

که جان برد ز جفای وی و ستیزه خار

وزید بوی بهشت و قصور ماست ز هوش

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۲

 

خبر چو یافته زلف شب از بنفشه دگر

چنین بروی شبست از چه جعد تیره شعار

طریق دلبریش بین که ساختست ز مشک

بنفشه دامی و انداختست مشک تتار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۲

 

بنور گل چو دل روشنان بود گلشن

چو گلشنش دل شوریده روشنست انار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۲

 

تا بر چه نسق وجه تو زد چرخ رقم

کان شمع نظر کشیده نیکو بقلم

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

کر خط تو دیده بنده نادرا

بر خط تو سجده کرده ظاهرا

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

هوا بسبزه گهر ریخت بلبل آب از چشم

تو لاله وار نشین چشم جان پر خون دار

دگر بروی خوش گل که دیده دوخته مرغ

چو دیده ز آتش گل سوخت پاو سر هموار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

وجود نافه گل را بخور مشک دهد

ز شمع غنچه اگر شعله سرکشد زانوار

لبان غنچه بجو گر شراب مشکین بوست

چو لاله هر چه بر افروخت چهره دوست مدار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

تو نرگسش که بود سحر سامری بنگر

ولیکن این بود از عین دلبری بیمار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

پی چه بسته زبان گشته گم ز خود بلبل

مگر گشاده زبان صاحب یمین و یسار

نظام دین علی شیر بیشه اسلام

که یافت لوح و قلم از شعارش استظهار

امور حشمت ازو خاتمه پذیرفته

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

مروجی که چنان تازه ساخت جان سخن

که بسته چشم خرد از تصورش افکار

ملایک از طلب همدمیش بر در و بام

ملوک از طمع محرمیش بر در بار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

یقین که هم علم عدل بر فرازد وی

یقین که هم جگر ظلم را گدازد زار

رمیده است کنون از ممالکش زان جور

که او بامر تدارک سرش کند بردار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

عجب مدار ز دستش که کرده ام مانند

به بحر نیل که جاری بود از و انهار

لطایف کرمش کام خلق شهری داد

کف عنایت او شد چو بحری از ایثار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

یکی که وی نهدش زهر فی المثل در دست

بگو بنوش که در کام اوست نوش گوار

شراب در دهن دوستانش نوشین طعم

شکر ببخت بد دشمنانش نیش خمار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

یگانه آ سخنت را چو پیک باد آرد

دلی که مرده بود زنده سازد آن گفتار

رسانده یی تو بدان پایه سخن کامروز

جهان گرفته قیامت زصیت استشهار

بجز تو کیست که آرد بنظم بیگه و گه

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

اگر چه دل بتوا برار را قرین خواند

ولی کمند بدین حسن اعتقاد بر آر

دل تو ره بحق از عرش و انجمش بیش است

بعالمی که کمند از گمان درو اخیار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

وکیل رزق تویی ای بزرگوار از لطف

نسیم خلق تو این مژده داد در اقطار

خیال فتنه و غمزش گرفته است گلاب

به شیشه کرده ز پاست گلاب از آن عطار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

و رای طبع تو در از سخن که میبارد

تو طوطیی بسخن گفتن و شکر منقار

از آنجهت که نبودت زروی معنی مثل

نبود عقلش ازین دعوی تو استکبار

هنر بعهد تو دلجوترست و زیباتر

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

دم مجادله تنها نه شورت از فضل است

که تیغ قهر تو بشکست قلب صد قهار

بدست فضل تو نقد هنر کرمها نیست

که هست گنج نهانت کرامت از دو ار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

عقود گوهر و دامان زر تو افشانی

به خلق یا شده ریزان ز باد برگ بهار

دری که بر سر خاصان کف تو میبارد

نریخت ابر چنان ژاله و ندید بحار

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

و جاهتت فلک از چهره ملک جوید

که آدمی نبود اینچنین تمام عیار

یقین که یک قدم اندر سحر همی نچمند

که سوی تو ندمند آیتی ذوی الاذکار

اهلی شیرازی
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
۸
۱۱
sunny dark_mode