گنجور

اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۸

 

ساقی نظری که دل خوش از دیدن تست

جان شاد ز خوشه چینی خرمن تست

ناگفته دلت ضمیر ما میداند

جام جم عاشقان دل روشن تست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۹

 

ساقی می ما ز عارض پر خوی تست

چشمت نرسد که چشمها در پی تست

سرچشمه فیض جز لب لعل تو نیست

صد خضر و مسیح جرعه نوش می تست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۱۰

 

ساقی قدحی که کار عالم نفسی است

گر یک نفست فراغتی هست بسی است

خوشباش به هر چه پیشت آید ز جهان

هرگز نشود چنانکه دلخواه کسیست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۱۱

 

ساقی دل ما سوخته از مشتاقیست

بازآ که طبیب درد مستان ساقیست

جان دادن امیدست مرا در قدمت

تا جان بودم امیدواری باقیست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۱۲

 

ساقی ببهشت اینهمه مشتاقی چیست

جنت می ساقی بود و باقی چیست

آنجاست می و ساقی آنجاست همی

پس در دو جهان به زمی و ساقی چیست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۱۳

 

ساقی قدحی که آنکه این خاک سرشت

خط بر سرِ ما به مستی و عشق نوشت

معمور بُوَد به شاهد و باده جهان

موعود بُوَد به کوثر و حور بهشت

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۱۴

 

ساقی قدحی که شمعِ دل درنگرفت

تا ز آتش مِی زندگی از سر نگرفت

آه از مِی لعلت که بدین بادهٔ ناب

هر کس که لبی نهاد لب برنگرفت

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۱۵

 

ساقی دل ما که شادی از غم نشناخت

جز جام می از نعیم عالم نشناخت

می ده که دم صبوح جانبخش دمیست

کس غیر مسیح قدر این دم نشناخت

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۱۶

 

ساقی شب عیش است و مه افروخته است

می ده که فلک بکینه آموخته است

دانی که اجل چه برق خرمن سوزیست

تا در نگری خرمن ما سوخته است

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۱۷

 

ساقی چکنم که دل کبابم ز غمت

مدهوش تر از مست شرابم ز غمت

هر چند کسی خرابیم شرح دهد

بالله که بیش از آن خرابم ز غمت

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۱۸

 

ساقی دل من که دانه مهر تو کاشت

مهر تو نهفته تا ابد خواهد داشت

دامن مفشان بناز از اهل نیاز

کز دامن تو دست نخواهیم گذاشت

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۱۹

 

ساقی ز درت نظر نخواهیم گرفت

گر هم بکشی حذر نخواهیم گرفت

گیرم که ز خاک برنگیری سر ما

ما سر ز در تو بر نخواهیم گرفت

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۲۰

 

ساقی به برم گر بت یاقوت لبست

ور آب خضر بجای آب عنب است

گر زهره بود مطرب و عیسی همدم

چون دل به بجا بود نه جای طرب است

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۲۱

 

ساقی ز میی که لعلت او را ساقیست

دل برنکنم تا دمی از من باقیست

مشتاقم، از آن بدیدنت گستاخم

گستاخی من ز غایت مشتاقیست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۲۲

 

ساقی می رخسار تو جان همه است

دلدار منست و دلستان همه است

خورشید صفت بمهر ذرات خوشست

تنها نه از آن من که زان همه است

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۲۳

 

ساقی غم من بلند آوازه شدست

سر مستی من برون ز اندازه شدست

با موی سفید سر خوشم کز خط تو

پیرانه سرم بهار دل تازه شدست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۲۴

 

ساقی بحیات جان کسی رهبر نیست

ور نیز به از می و ساغر نیست

می همدم ماست زانکه چون گرمی می

در آب حیات و چشمه کوثر نیست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۲۵

 

ساقی نظری که دل ز اندیشه تهیست

شیران همه رفتند و سر بیشه تهیست

هر شب ز حباب کف زدی شیشه چرخ

امروز که دور ما بود شیشه تهیست

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۲۶

 

ساقی که رخش ز جام جمشید به است

مردن برهش ز عمر جاوید به است

خاک قدمش که روز من روشن از اوست

هر ذره ز صد هزار خورشید به است

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۲۷

 

ساقی که لبش مفرح یاقوت است

دلرا غم او قوت و جان را قوت است

هر کس که نشد کشته طوفان غمش

در کشتی نوح زنده در تابوت است

اهلی شیرازی
 
 
۱
۱۳۹
۱۴۰
۱۴۱
۱۴۲
۱۴۳
۱۵۰
sunny dark_mode