گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۱۳ - ثابت

 

در قافله که نقد نام همه است

در نظم وجود ما نظام همه است

گر چار مشان قافله سالار شود

ثابت شود آن نام که کام همه است

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۱۹ - پیری

 

هرگز نکند فلک بکس پروایی

رحمی نکند بعاشق شیدایی

بار تو کوه را در آن یارا نیست

کرده ست رقم بنام بی یارایی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۲۰ - پهلوان

 

عاشق که مراد خویش جوید مادام

هرگز نرسد ز وصل دلدار بکام

پروانه که سوخت جان خویش از پی وصل

آنسوخته را شه مه اقبال تمام

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۴۶ - شیخ زین

 

مشتاق تو ای نگار مفلس گردید

چون غارت ساحران چشمان تو دید

زان راه زنان هر آنکه بیش اکثر برد

باقی همه یکیک و بآخر نرسید

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۶۰ - میرعطا

 

ای کرده نهان در لب در بار گهر

تا چند بپوشی ز خریدار گهر

درج گهرست آن دهن و گاه سخن

درجت بگشا و در میان آر گهر

اهلی شیرازی