گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۴ - در مرثیه ملک منصور گوید

 

بهار آمد و نخل روان ز عالم شد

بهار خرم عالم خزان ماتم شد

دریغ و درد که از سروران عالمگیر

بیادگار یکی مانده بود و آنهم شد

جهان سیاه شد از این عزا و چون نشود

[...]

۲۱ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » اشعار ترکیبی » شمارهٔ ۸ - مخمس

 

ز دست ناله سگ او بقصد جان من است

یقین که ناله من دشمن نهان من است

معاشران همه رادست بر دهان من است

زبسکه گوش جهانی پر از فغان من است

بشهر بر سر هوی کوی داستان من است

[...]

۲۱ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۲۷ - مناجات کردن پروانه

 

خوشا آن بنده با عهد و پیوند

که دارد بازگشتی با خداوند

بکام خویش اگر چندی رود راه

چو باز آید نیاز آرد بدرگاه

بنالد گاهی از سوز و گدازیچ

[...]

۲۱ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۳۴ - خطاب شمع با کافور و استعانت از او

 

خوش آنکس را که چون شمع دلاویز

زبانی در دهانست آتش انگیز

نه چون باد خنک هرگه نفس راند

چراغ شوق صاحب درد بنشاند

نصیحتگو چو خود بی درد باشد

[...]

۲۱ بیت
اهلی شیرازی