اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۱ - الشریعة
اصل همه اوست و هر چه جز او فرع است
هر کس که جز این داند او را صرع است
در تارکیت شمع و چراغی باید
جسمت شمع است و آن چراغت شرع است
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۲ - الشریعة
هر چند که عقل رهبر آگاه است
اندر ره شرع پای او کوتاه است
در بارگهی که شرع شاهنشاه است
رهبر که نه پیروی کند گمراه است
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۳ - الشریعة
جان آید و راه عشق می پیماید
ره دشوار است رهبری می باید
عقل آمد و ره به خود نمی داند رفت
شرع آمده است تا رهش بنماید
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۴ - الشریعة
عقل آن باشد که شرع را برتابد
بی رهبر شرع عقل گمره یابد
عقل است چو خانه شرع چون روزن او
روزن باید که روشنی در تابد
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۵ - الشریعة
هر چند به عقل راه می شاید دید
بی رهبر شرع کس به جایی نرسید
سرگردان بود عقل بی رهبر شرع
سردار وجود شد چو در شرع رسید
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۶ - الشریعة
عقل از ره جان به نور شرع آگه شد
در شرع آویخت و رهشناس آنگه شد
گر عقل به هر واقعه رهبر بودی
پس کافر عاقل چه سبب گمره شد؟
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۷ - الشریعة
گر زانک تو را هست ز تحقیق خبر
جز بر سر پول شرع مپسند گذر
در صومعه چون تو بوی معنی یابی
پس نام خرابات ادب نیست، مبر
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۸ - الشریعة
خیز از سخن سرّ خود و کل بگذر
و از خوی که عزّت است وز ذل بگذر
سیل است عقول و شرع پل بسته بَرو
در سیل مَیُفت و بر سر پل بگذر
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۹ - الشریعة
آیین قلندر ار نظر کوتاهی است
ترتیب ادب علامت آگاهی است
چون سِر به زبان شرع می شاید گفت
گفتن به زبان دیگری گمراهی است
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۱۰ - الشریعة
هر کاو زحقیقت وجود آگاه است
با او سخن دراز بس کوتاه است
در عالم امر شرع شاهنشاه است
وین جمله برون زپردهٔ این راه است
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۱۱ - الشریعة
چون دیدهٔ عقل راهرو بگشاید
در ظلمت شب همی چراغش باید
چشم ارچه که روشن است از نور بصر
جز شرع ره راست بد و ننماید
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۱۲ - الشریعة
از عقل مجرّد به دوایی نرسی
بی شرع به برگی و نوایی نرسی
شرع است که آن تو را رساند به خدا
ورنی تو بدین عقل به جایی نرسی
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۱۳ - الشریعة
چون ما به هوای طبع و عادت گرویم
بی شرع ز عقل این سخن کی شنویم
چون عقل درین واقعه سرگردان است
آن اولی تر که از پی شرع رویم
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۱۴ - الطّاعة
زان پیش که از جمله فرو مانی فرد
آن کن که نبایدت پشیمانی خورد
امروز بکن که می توانی کاری
فردا چه کُنی که هیچ نتوانی کرد
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۱۵ - الطّاعة
گر عاقلی آن بکن که یزدان فرمود
و آن چیز که خیر تُست او آن فرمود
سبحان چو تو را حساب خواهد کردن
شاید گفتن تو را که سلطان فرمود
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۱۶ - الطّاعة
در کار آویز و گفت و گو را بگذار
کز گفت نشد هیچ کسی برخوردار
از گفت چه سود، کار می باید کرد
باری بکنی به که بگویی صد بار
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۱۷ - العبودیة
گر مایهٔ همّت است در گوهر تو
الّا به خدا فرو نیاید سر تو
گردِ در حق طواف کن از سر صدق
تا کعبه کند طواف گردِ در تو
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۱۸ - العبودیة
جز با تو حوالتت نباشد فردا
جز فعل تو آلتت نباشد فردا
بنگر که خدا با تو چه کرده است امروز
آن کن که خجالتت نباشد فردا
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۱۹ - العبودیة
زآن جان و جهان تا هوس[ی] در سر ماست
این عقل عقیله از کجا درخور ماست
مادام که خاک در او افسر ماست
سلطان همه جهان گدای در ماست
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۲۰ - العبودیة
در غمکدهٔ بندگیت شادیهاست
آن را که زبندگیت آزادیهاست
شاگرد هوس نداند این معنی را
در دانش این واقعه اُستادیهاست