گنجور

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۷

 

گویند صبر کن که ترا صبر بر دهد

آری دهد ولیک به عمر دگر دهد

من عمر خویش را به صبوری گذاشتم

عمری دگر بباید تا صبر بر دهد

۲ بیت
دقیقی
 

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۲

 

تو آن شبرنگ تازی را به میدان چون برانگیزی

عدو را زود بنوردی بدان تیغ بلاگستر

به اندک روزگار ای شه دو چیزم داد بخت تو

یکی لفظی خرد رتبت دوم طبعی سخن‌گستر

۲ بیت
دقیقی
 

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۳

 

من این جا دیر ماندم، خوار گشتم

عزیز از ماندن دایم شود خوار

چو آب اندر شَمَر بسیار ماند

زُهومت گیرد از آرام بسیار

۲ بیت
دقیقی
 

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۴

 

که را رودکی گفته باشد مدیح

امام فنون سخن بود ور

دقیقی مدیح آورد نزد او

چو خرما بود برده سوی هَجَر

۲ بیت
دقیقی
 

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۵

 

زان مرکّب که کالبد از نور

لیکن او را روان و جان ازنار

زان ستاره که مغربش دهنست

مشرق او را همیشه بر رخسار

۲ بیت
دقیقی
 

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۶

 

بزلف کژّ ولیکن بقدّ و قامت راست

به تن درست و لیکن بچشمکان بیمار

اگر سر آرد یار آن سنان او نشگفت

هر آینه چو همه خون خورد سر آرد بار

۲ بیت
دقیقی
 

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۷

 

تو آن ابری که ناساید شب و روز

ز باریدن چنانچون از کمان تیر

نباری بر کف دلخواه جز زر

چنانچون بر سر بدخواه جز بیر

۲ بیت
دقیقی
 

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۸

 

ای کرده چرخ تیغ ترا پاسبان ملک

وی کرده جود کفّ ترا پاسبان خویش

تقدیر گوش امر تو دارد ز آسمان

دینار قصد کفّ تو دارد ز کان خویش

۲ بیت
دقیقی
 

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۹

 

نگه کن آب و یخ در آبگینه

فروزان هر سه همچون شمع روشن

گدازیده یکی دو تا فسرده

بیک لون این سه گوهر بین ملون

۲ بیت
دقیقی
 

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۲

 

چشم تو که فتنهٔ جهان خیزد ازو

لعل تو که آب خضر می‌ریزد ازو

کردند تن مرا چنان خوار که باد

می‌آید و گرد و خاک می‌بیزد ازو

۲ بیت
دقیقی
 

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۷

 

دریغا میر بونصرا دریغا

که بس شادی ندیدی از جوانی

ولیکن راد مردان جهاندار

چو گل باشند کوته زندگانی

۲ بیت
دقیقی