گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » اشعار عربی » شمارهٔ ٢ - ترجمه

 

همچو صبح آمد رسولت پیش من پس باز شد

ظلمت اندیشه ها، زینحال فالی ناطق است

پس بدانستم که بی‌شک نزد من آئی از آنک

پیشرو خورشید را پیوسته صبح صادق است

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » اشعار عربی » شمارهٔ ۴ - ترجمه

 

سه وصف آن ستودست در خربزه

که در آدمی باشد آن علتی

گرانی و دیگر درشتی پوست

سیم زردی چهره بیعلتی

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » اشعار عربی » شمارهٔ ۵٠ - ترجمه

 

بحذر از بلا مجوی خلاص

که حذر در بر قدر هدرست

بخدا در بلا پناه طلب

زانکه دافع خداست نه حذرست

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » اشعار عربی » شمارهٔ ۵٢ - ترجمه

 

ترا ایزد چو بر دشمن ظفر داد

بکام دوستانش سر جدا کن

و گر خواهی مرام نیک مردان

طمع از جان ببر او را رها کن

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » اشعار عربی » شمارهٔ ۵۴ - ترجمه

 

مرا چه گفت یکی گفت در زمانه توئی

بدیهه گوی کلام از معانی و صورش

چرا مدیحه سرای رضا همی نشوی

که در جهان نبود کس بپاکی گهرش

بگفتمش که نیارم ستود امامی را

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » اشعار عربی » شمارهٔ ۵۶ - ترجمه

 

آنکس بود عزیزتر اندر جهان که او

نفس عزیز را ندهد خواری سؤال

قانع شود بوجه معاش و نباشدش

باک ار کمی رسد بفزونی جاه و مال

ای بس که بنده میکند آزاده مرد را

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » اشعار عربی » شمارهٔ ۵٨ - ترجمه

 

هر حاکمی که مذهب ظلم آیدش پسند

و آنرا بجد گرفت و بر آن اکتساب اوست

او را بروزگار رها کن که عنقریب

آرد بر او بس آنکه نه اندر حساب اوست

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » اشعار عربی » شمارهٔ ۶٣ - ترجمه

 

ای آنکه میبرد بسفر ناقه ترا

محکم نهاد و گشته سولهاش لعل فام

چون از در سؤال در آئی بحق حق

برگوی چون شد انجمن از جمع با نظام

کای بهترین هر که سواره و پیاده رفت

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » اشعار عربی » شمارهٔ ٧٠ - ترجمه

 

قدوه اهل فضائل زبده آزادگان

اکرم الاخوان شهاب الدین که باشی شادکام

از ره چاکر نوازی قصه ئی اصغا نما

کرده از بیم ملالت دروی ایجازی تمام

بنده با جمعی خواص مجلس روحانیان

[...]

ابن یمین