گنجور

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل هشتم

 

برخیز و بیا که خانه پرداخته‌ام

وزبهر ترا پرده برانداخته‌ایم

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل هشتم

 

ای دوست بمرگ آن چنان خرسندم

صد تحفه دهم اگر کنون بکشندم

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل هشتم

 

جانم از درد تو خونین بود دوش

مونسم تا روز پروین بود دوش

ناله من تا بوقت صبحدم

یا غیاث‌المستغیثین بود دوش

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل نهم

 

مردان رهش بهمت و دیده روند

زان در ره عشق هیچ پی پیدا نیست

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل نهم

 

بخدای ار کسی تواند بود

بی خدای از خدای بر خوردار

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل نهم

 

از هر چه بجز می است کوتاهی به

وانگه ز کف بتان خر گاهی به

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل نهم

 

سوری که درو هزار جان قربان است

چه جای دهل زنان بی سامان است

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل نهم

 

هر مور کجا قطع کند این ره را

کین ره نه بپای هر کسی بافته‌اند

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل نهم

 

تو چون موری و این راهی است همچون موی بت رویان

مرو زنهار بر تقلید و بر تخمین و بر عمیا

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل یازدهم

 

جبرئیل اینجا اگر زحمت دهد خونش بریز

خونبهای جبرئیل از گنج رحمت باز ده

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل یازدهم

 

عالمت خفته است و تو خفته

خفته را خفته چون کند بیدار؟

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل یازدهم

 

گر با همه‌ای چوبی منی بی همه‌ای

وربی‌ همه‌ای چو با منی با همه‌ای

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل یازدهم

 

در عشق یار بین که چه عیار میرویم

سر زیر نهاده چو شطار میرویم

در نقطه مراد بدین دور ما رسیم

زیرا بسر همیشه چوپر کار میرویم

جانی که هست مان فدی یار کرده‌ایم

[...]

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل دوازدهم

 

تا ز خود بشنود نه از من و تو

لمن الملک واحد القهار

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل دوازدهم

 

آفرینش را همه پی کن به تیغ لااله

تا جهان صافی شود سلطان الا‌الله را

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل سیزدهم

 

جل خالی کن که شاه ناگاه آید

چون خالی گشت شه به خرگاه آید

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل شانزدهم

 

کی بود ما زما جدا مانده

من و تو رفته وخدا مانده

پس زبانی که راز مطلق گفت

راست جنبید کو اناالحق گفت

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل هفدهم

 

عمری است که در راه تو پای است سرم

خاک قدمت بدیدگان میسپرم

زان روی کنون آینه روی توم

از دیده تو بروی تو مینگرم

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل هفدهم

 

یا ایها البرق الذی تلمع

من ای اکناف الحمی تسطع

نجم‌الدین رازی
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۱۰
sunny dark_mode