گنجور

 
اسیر شهرستانی

عهد تمکین با دل دیوانه بستن کار ما

خاطر خود را ز هر اندیشه خستن کار ما

هر نفس بست و گشادی هست در دست خیال

کار دل افتادن اندر دام و جستن کار ما

گل اگر در پیرهن باشد جنون را نشتر است

نیست خار حرف در خاطر شکستن کار ما

 
sunny dark_mode