گنجور

 
اسیر شهرستانی

شوخی حسن تو گه نقش و گهی نقاش گشت

راز پنهان دو عالم از دل ما فاش گشت

دخل عالم نیست خرج چشم گریان را کفاف

بارها در دور اشکم آسمان قلاش گشت

اعتبارم کمتر از ویرانه ای شد آه آه

زانکه نتوانم گهی بر گرد آن سرفاش گشت

 
sunny dark_mode