شاه نعمتالله ولی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۳۱ بر خاک درش مست و خراب افتادم همسایهٔ او در آفتاب افتادم گفتم که منم که نور او مینگرم کشتی بشکست و من در آب افتادم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، گوینده در حالی که مست و خراب بر زمین افتاده، به یاد همسایه محبوبش میافتد. او بیان میکند که نوری که از محبوبش میتابد را درک میکند و در نهایت در اثر غم و شکست، به اعماق تنهایی و ناامیدی میافتد.
هوش مصنوعی: بر سر در خانهاش به حالت مست و بیخود افتادم و همسایهاش در زیر نور آفتاب قرار دارد.
هوش مصنوعی: گفتم که من کسی هستم که به نور او مینگرم، اما وقتی کشتی شکسته شد، من در آب افتادم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.