گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

سخن نازکان بود نازک

گفتهٔ گنده نشنود نازک

دیدهٔ ما به عشق دیدن او

به چپ و راست می رود نازک

هر که با نازکان به سر آرد

گرچه باشد گران بود نازک

عقل گوید سخن ولی گنده

به چنان کنده نگرود نازک

نقش رویش خیال می بندم

در نظر آید و رود نازک

هر که تخم محبتی کارد

به یقینم که بدرَوَد نازک

گفته سید است خوش خواند

نازنینی که او بود نازک

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode