گنجور

 
سیف فرغانی

هم کوی تو از جهان برونست

هم وصف تو از بیان برونست

اندر ره تو کسی قدم زد

کورا قدم از جهان برونست

طاق در ساکنان کویت

از قبه آسمان برونست

در کون و مکانت می نجویم

کآن حضرت ازین و آن برونست

خرگاه جلالت از دو عالم

چون خیمه عاشقان برونست

جوینده کوی تو نشان داد

زآن جای که از مکان برونست

دیوانه سخن نگه ندارد

سرش ز میان جان برونست

این نکته مجو ز چار مذهب

کین کاسه ز هفت خوان برونست

از شدت شوق شعر گفتم

کز صنعت شاعران برونست

خودکام کسی چه ذوق یابد

زآن لقمه از دهان برونست

شک نیست که شطحهای حلاج

از شرع پیمبران برونست

در ذوق محمدیست داخل

وز فتوی مفتیان برونست

بی بهره ز عشق تو چو دشمن

از زمره دوستان برونست

دنیا طلب اندرین حرم نیست

سگ از پی استخوان برونست

عاشق چو غم ترا غذا کرد

قوت وی از آب و نان برونست

هر حلقه که ذکر تو در آن نیست

سیف تو از آن میان برونست