خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۴ - مطلع سوم
... اوست شهنشاه نطق شاید اگر پیش شاه
راه ز پس وا روند لشکر و ارکان او
کوزه فصاد گشت سینه او بهر آنک ...
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۶ - در تحقیق و وعظ و ذکر صفای صبح
... با بختیان همت و با پختگان درد
راه هزار ساله بریدم به صبح گاه
رستم ز چار آخور سنگین روزگار ...
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۲ - مطلع سوم
... کید حسود بد نسب با چون تو شاه دین طلب
خاری است جفت بولهب در راه طاها ریخته
خصم از سپاهت ناگهی جسته هزیمت را رهی ...
... هم سال آدم آهنش در حله آدم تنش
آن نقطه بر پیراهنش چون شیر حوا ریخته
از هند رفته در عجم ایران زمین کرده ارم ...
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۴ - مطلع دوم
... چشم بزغاله بر آن خوشه که خرمن کرده شب
داس کژدندان ز راه کهکشان انگیخته
نقش جوزا چون دو مغز اندر یکی جوز از قیاس ...
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۹ - در مدح صفوة الدین بانو و بیان توفیق ادای حج او
... هرگز کس از کیان ره کعبه نرفته بود
تو رفته راه کعبه و فخر کیان شده
آن آرزو که جان منوچهر داشته ...
... هستند ده ستاره و نه حور با دلت
همراه هشت جنت و هفت آسمان شده
گر شاه بانوان ز خلاط آمده به حج ...
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۳ - این قصیدهٔ را تحفة الحرمین و تفاحة الثقلین خوانند در کعبهٔ معظمه انشاد کرده و پیش حظیرهٔ مقدس پیغمبر اکرم به عرض و اتمام آورده است
... کعبه برکرده عرب وار آتشی کز نور آن
شب روان در راه منزل منزل آسان آمده
کعبه استقبالشان فرموده هم در بادیه ...
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۴ - مطلع دوم در وداع کعبه
... گر مسلمان بود عبدالله بن سرح از نخست
باز کافر گشته و در راه کفران آمده
بود کعب بن زهیر از ابتدا کافر صفت ...
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۴ - مطلع چهارم
... از سر چار حد دین شحنه کفر بر گری
در عقبات راه دین بهر عقوبت غزان
تیغ تو دوزخی کند آب سنانت آذری ...
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۹ - در مرثیهٔ وحید الدین شروانی
... گر دلم دادی که شروان بی جمالش دیدمی
راه صد فرسنگ را زین سر بسر پیمودمی
جانم ار در نیم تیمار فراقش نیستی ...
خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵
در ظاهر اگر دست نظر کوتاه است
دل را همه جا یاد تو خضر راه است
از روز و شبم وصل تو خاطر خواه است ...
خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۷
... چون نان تو موری نخورد مایده چیست
چون منقطعان راه را نان ندهی
پس ز آمدن فید بگو فایده چیست
خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۴
... و آن جان که وجود بر تو افشاند رفت
تن بی دل و جان راه تو نتواند رفت
اسبی که فکند سم کجا داند رفت
خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۸
در راه تو گوشم از خبر باز افتاد
در وصل تو چشمم از نظر باز افتاد ...
خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۳
بخت ار به تو راه دادنم نتواند
باری ز خودم خلاص دادن داند ...
خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۴
ای چرخ مهم را ز سفر باز آور
در ره دلش از راه ببر باز آور
حال دل من یک به یک از من بشنو ...
خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰۹
احکام شریعت است چون شارع عام
بیرون مرو از راه شریعت یک گام
هرکس که سر از حکم شریعت پیچد ...
خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۳۵
... بدرود کنان کرد گذر در کویم
گفتم که ز راه راه و دل دل کم کن
بنگر که من آه آه و دل دل گویم
خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹۹
... انگشت شد انگشت و قلم ز آتش آه
هم بی قلمش کاتب گردون صد راه
بگریست قلم وار به خوناب سیاه
خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰۱
... در روزه مرا بیست و ششم بود از ماه
دیدم رخ او روزه گشودم در راه
خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰۴
دی صبح دمان چو رفت سیاره به راه
سیاره اشک ریخت صد دلو آن ماه ...