میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۰- سورة یونس - مکیة » ۲ - النوبة الاولى
قوله تعالی إن الذین آمنوا و عملوا الصالحات ایشان که گرویدگان اند و نیکوکاران یهدیهم ربهم بإیمانهم خدای ایشان را راه می نماید بایمان آوردن ایشان تجری من تحتهم الأنهار میرود زیر درختان و نشستگاههای ایشان جویهای روان فی جنات النعیم ۹ در بهشتهای با ناز
دعواهم فیها درخواست و بازخواست ایشان سبحانک اللهم پاکی ترا ای خداوند و تحیتهم فیها سلام و نواخت خدای ایشان را و نواخت ایشان یکدیگر را در بهشت اینست که سلام علیکم و آخر دعواهم و آخر خواندن ایشان آنست که گویند أن الحمد لله رب العالمین ۱۰ ثناء بسزا خدای را خداوند جهانیان ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۰- سورة یونس - مکیة » ۲ - النوبة الثانیة
قوله تعالی إن الذین آمنوا و عملوا الصالحات ای الطاعات فیما بینهم و بین ربهم یهدیهم ربهم الی الجنة بسبب ایمانهم فی الدنیا میگوید ایشان که ایمان آوردند و در دنیا نیک مردان و نیکوکاران بودند و خدای را و رسول را ص طاعت دار و فرمان بردار بودند و بر شریعت و سنت مصطفی راست رفتند و راست گفتند یهدیهم ربهم بإیمانهم رب العزة فردا ایشان را پاداش نیکو دهد راه بهشت بایشان نماید و ببهشت رساند و بر کرامت و نعمت خویش خواند مقاتل گفت یجعل لهم نورا یمشون به علی الصراط الی الجنة نوری و روشنایی در پیش ایشان نهند تا بآن نور صراط باز گذراند و ببهشت رسد
قال النبی ص ان المؤمن اذا خرج من قبره صور له عمله فی صورة حسنة و شارة حسنة فیقول له من انت فو الله انی لاراک امرء صدق فیقول له انا عملک فیکون له نورا و قایدا الی الجنة و الکافر اذا خرج من قبره صور له عمله فی صورة سییة و شارة سییة فیقول من انت فو الله ربی لاراک امرء سوء فیقول انا عملک فینطلق به حتی یدخله النار ...
... و گفته اند این آنست که جای دیگر گفت حکایت از بهشتیان که گویند الحمد لله الذی هدانا لهذا و تقدیر آیت اینست که و آخر دعویهم ان یقولوا الحمد لله رب العالمین
و لو یعجل الله للناس این هم چنان است که جای دیگر گفت عجل لنا قطنا جای دیگر گفت و یدع الإنسان بالشر دعاءه بالخیر و ناس اینجا کافران اند النضر بن الحرث و اصحابه که میگفتند اللهم إن کان هذا هو الحق من عندک فأمطر علینا حجارة من السماء ایشان از کافری که بودند بر سبیل استهزا و ثبات بر کفر عذاب بتعجیل میخواستند رب العالمین گفت اگر آن عذاب که میخواهند فرو گشاییم ایشان همه هلاک شوند و فانی گردند و دنیا منقطع گردد لکن نکردیم و ندادیم آنچه خواستند و عذاب فرو نگشادیم و فرا گذاشتیم تا اقامت حجت بر ایشان تمام گردد و ایشان را هیچ عذر نماند و گفته اند حکم این آیت بر عموم است کسی که از سر ضجرت دعاء بد کند بر خویشتن یا بر فرزند و خویش و پیوند گوید اخزاک الله لعنک الله اماتک الله بزبان میگوید و در دل اجابت این دعاء کراهیت دارد رب العالمین گفت لو استجیب لهم فی الشر کما یحبون ان یستجاب لهم فی الخیر لهلکوا قال شهر بن حوشب قرأت فی بعض الکتب ان الله عز و جل یقول للملکین الموکلین لا تکتبا علی عبدی فی حال ضجرة شییا و تقدیر الآیة و لو یعجل الله للناس الشر حین استعجلوه استعجالا کاستعجالهم بالخیر لقضی إلیهم أجلهم و عن ابی هریرة قال قال رسول الله ص اللهم انی اتخذ عندک عهدا لن تخلفه انما انا بشر فای المؤمنین آذیته او شتمته او جلدته او لعنته فاجعلها له صلاة و زکاة و قربة تقربه بها یوم القیمة
ابن عامر و یعقوب لقضی بفتح قاف خوانند و اجلهم بنصب فیتصل بقوله عز و جل و لو یعجل الله للناس ...
... و لقد أهلکنا القرون من قبلکم یا اهل مکه لما ظلموا کفروا بالله و جاءتهم رسلهم بالبینات بالمعجزات و الآیات بالامر و النهی و ما کانوا لیؤمنوا لان الله طبع علی قلوبهم جزاء لهم علی کفرهم کذلک نجزی القوم المجرمین نفعل بمن کذب بمحمد کما فعلنا بمن قبلهم
ثم جعلناکم خلایف الخلایف جمع خلیفة و اصل الخلیفة خلیف بغیر هاء لانه فعیل بمعنی فاعل کالسمیع و العلیم فدخلت الهاء للمبالغة بهذا الوصف کما قالوا راویة و علامة الا تری انهم جمعوه خلفاء کما یجمع فعیل و من انث لتأنیث اللفظ قال فی الجمع خلایف و قد ورد التنزیل بهما قال تعالی خلفاء من بعد قوم نوح و قال ثم جعلناکم خلایف ای استخلفناکم بعد هلاکهم تخلفونهم قرنا بعد قرن فی الأرض فی اماکنکم لننظر کیف تعملون ای لتعملوا اعمالکم فنراها مشاهدة موجودة فارقبوا فی الطاعة و احذروا عن المعصیة
قال النبی ص ان الدنیا خضرة حلوة و ان الله مستخلفکم فیها فناظر کیف تعملون ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۰- سورة یونس - مکیة » ۲ - النوبة الثالثة
قوله تعالی إن الذین آمنوا و عملوا الصالحات یهدیهم ربهم الآیة از روی اشارت بر ذوق اهل معرفت این آیت رمزی دیگر دارد میگوید مؤمنان و نیک مردان بحقیقت ایشان اند که احدیت ایشان را بنعمت کرم در قباب غیرت بدارد و بحسن عنایت پرورد بمعرفت خودشان راه دهد و بصحبت خود نزدیک گرداند تا او را یگانه شوند و از غیر او بیگانه شوند پیر طریقت گفت توحید نه همه آنست که او را یگانه دانی توحید حقیقی آنست که او را یگانه باشی وز غیر او بیگانه باشی بدایت عنایت آنست که ایشان را قصدی دهد غیبی تا ایشان را از جهان باز برد چون فرد شود آن گه وصال فرد را بشاید
جویندهء تو هم چو تو فردی باید ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۰- سورة یونس - مکیة » ۳ - النوبة الاولى
... إنما مثل الحیاة الدنیا مثل زندگانی این جهانی کماء أنزلناه من السماء راست همچون آبی است که فرو فرستادیم از آسمان فاختلط به نبات الأرض تا بآن آب رستنیها رست در زمین آمیغ مما یأکل الناس و الأنعام از آنچه مردم خورد و چهارپایان حتی إذا أخذت الأرض زخرفها تا زمین آرایش خویش گرفت و ازینت و آراسته گشت و ظن أهلها و چنان دانند خداوندان آن أنهم قادرون علیها که و پادشاه گشتند بران أتاها أمرنا بآن رسد فرمان ما لیلا أو نهارا شب یا روز فجعلناها حصیدا آن را ریزیده و پژمرده چون کاه دروده کردیم کأن لم تغن بالأمس گویی دی خود هیچ نبود کذلک نفصل الآیات هم چنین سخنان خویش گشاده و روشن میفرستیم لقوم یتفکرون ۲۴ ایشان را که در آن بیندیشند
و الله یدعوا إلی دار السلام الله با سرای سلامت میخواند و یهدی من یشاء و راه مینماید و او را که خواهد إلی صراط مستقیم ۲۵
براه پاینده راست
للذین أحسنوا ایشان را است که نیکویی کردند الحسنی نیکوتر از آنچه ایشان کردند و زیادة و نیز افزونی از ناخواسته و نابیوسیده و لا یرهق وجوههم و بران رویهای ایشان نه نشیند قتر و لا ذلة گردی و نه خواری أولیک أصحاب الجنة هم فیها خالدون ۲۶ ایشانند بهشتیان جاویدان در آن ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۰- سورة یونس - مکیة » ۳ - النوبة الثانیة
... وجه سیوم فرح شادی است و خرمی کقوله بریح طیبة و فرحوا بها جاءتها ای جاءت السفینة و قیل جاءت الریح الطیبة ریح عاصف ذات عصف ای شدیدة الهبوب یقال عصفت الریح فهی عاصف و عاصفة و اعصفت فهی معصف و معصفة و عصفت و اعصفت بمعنی واحد و جاءهم ای رکبان السفینة الموج ای حرکة الماء و اختلاطه و قیل هو ما علا من الماء من کل مکان من البحر و قیل من کل جهة و ظنوا أنهم أحیط بهم اهلکوا و سدت علیهم مسالک النجاة من جمیع الجهات یقال لکل من وقع فی بلاء قد احیط بفلان ای قد احاط به البلاء و قیل احاطت بهم الملایکة و مثله و احیط بثمره الا ان یحاط بکم دعوا الله مخلصین له الدین ای اخلصوا له الدعاء لم یشرکوا به من آلهتهم شییا میگوید مشرکان در آن حال که بهلاک و غرق نزدیک شوند و جز از خدای آسمان از هر کس نومید شوند و از بتان و غیر ایشان فریادرس نبینند دست در خدای آسمان زنند و باخلاص بی شرک دعا کنند و بربوبیت وی اقرار دهند این هم چنان است که مصطفی ص حصین خزاعی را پرسید در حال شرک وی کم تعبد الیوم الها قال سبعة واحدا فی السماء و ستة فی الارض قال رسول الله ص فایهم تعد لیوم رغبتک و رهبتک قال الذی فی السماء
بو عبیده گفت دعای ایشان به اخلاص آن بود که گفتند اهیا شراهیا یعنی یا حی یا قیوم
قوله لین أنجیتنا اینجا قول مضمر است ای قالوا لین أنجیتنا من هذه الواقعة و من هذه الریح العاصفة و انعمت علینا یا ربنا لنکونن من الشاکرین لنعمتک مؤمنین بک مستمسکین بطاعتک ...
... قوله و یهدی من یشاء إلی صراط مستقیم عم بالدعوة اظهارا لحجته و خص بالهدایة استغناء عن خلقه و قیل الدعوة الی دار السلام عامة لانها الطریق الی النعمة و هدایة الصراط خاصة لأنها الطریق الی المنعم و گفته اند دعوت بر دو ضرب است یکی دعوت عام بواسطه رسول میخواند ایشان را از روی تکلیف بر دین اسلام و طاعت داری و ذلک فی قوله و إنک لتهدی إلی صراط مستقیم دیگر دعوت خاص است بیواسطه رسول خود میخواند جل جلاله ایشان را از روی تشریف بدار السلام تا ایشان را گرامی کند و بنوازد بضیافت بهشت و بلقاء و رضاء و سلام و ذلک قوله و الله یدعوا إلی دار السلام و یهدی من یشاء إلی صراط مستقیم هدایت اینجا بمعنی ارشاد است و صراط مستقیم طریق بهشت است که آنجا میگوید یهدیهم ربهم بإیمانهم تجری من تحتهم الأنهار فی جنات النعیم و گفته اند استعمال سنن است در اداء فرایض در دنیا و جوار حضرت عزت در عقبی فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر و گفته اند صراط مستقیم استعمال مکارم الاخلاق است چون تقوی و زهد و توکل و اخلاص و احسان مصطفی گفت ان الله یحب مکارم الاخلاق و یبغض سفسافها
رب العزة این مکارم الاخلاق دوست دارد بنده را بر استعمال آن دارد و راه آن بوی نماید تا بنده در روش خویش باین مقامات گذاره کند امروز بمحبت و معرفت رسد و فردا بمشاهدت و رؤیت
للذین أحسنوا ای آمنوا بالله و رسوله و احسنوا العمل فی الدنیا الحسنی الجنة و الحسنی کالبشری و قیل هی تأنیث الاحسن میگوید ایشان که ایمان آوردند بخدا و رسول و در دنیا کار نیکو کردند پاداش ایشان بهشت است و اگر حسنی تأنیث احسن گویی معنی آنست که ایشان راست که نیکویی کردند نیکوتر از آنچه ایشان کردند و نیز زیادت چنان که جایی دیگر گفت و لدینا مزید و یزیدهم من فضله امیر المؤمنین علی ع گفت للذین أحسنوا احسان اینجا قول لا اله الا الله است و حسنی بهشت و زیادة غرفه از یاقوت سرخ ساخته که آن را چهار هزار در است ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۰- سورة یونس - مکیة » ۳ - النوبة الثالثة
قوله تعالی و تقدس هو الذی یسیرکم فی البر و البحر الآیة بزبان اهل اشارت سیر در بر راه بردن است در مشارع شرع از روی استدلال بواسطه رسالت و سیر بحر غلبات حق است که در وقت وجد عنان مرکب بنده بی واسطه در منازل حقیقت بمشاهد قدس کشد تا چنان که در دریا سیر یک ماه بیک روز کنند این جوانمرد درین میدان بیک جذبه الهی مسافت همه عمر باز برد اینست که گفتند جذبة من الحق توازی عمل الثقلین سیر بر سیر عابدان است و زاهدان در بادیه مجاهدت بر مرکب ریاضت بدلالت شریعت مقصد ایشان بهشت رضوان و نعمت جاودان سیر بحر سیر عارفان است و صدیقان در کشتی رعایت میرواند آن را باد عنایت در بحر مشاهدت مقصد ایشان کعبه وصلت و راز ولی نعمت و گفته اند بر و بحر اشارت اند بقبض و بسط عارفان گهی در قبض میان دهشت و حیرت می زارند گهی در بسط میان شهود و وجود می نازند
باز چون باد شادی از افق تجلی وزد و ابر لطف باران کرم ریزد بنده عنایت و رعایت بیند و جرین بهم بریح طیبة نقد وقت وی شود و فرحوا بها بر بساط شهود در حالت انس فرحی در وی آید بسطی بیند بنازد از سر آن ناز و دلال گوید ...
... إنما مثل الحیاة الدنیا کماء أنزلناه من السماء تشبیه اموال و حظوظ دنیا بباران از آن روی است که باران بحیلت و تدبیر آدمی نتوان فرو آوردن و جز بتقدیر الهی و مشیت خدای نیاید کار دنیا همین است بجهد و حیلت و تدبیر و تلبیس بنده هیچ راست نشود و مجتمع نگردد مگر بقسمت ازلی و تقدیر الهی و هر چند که باران بتقدیر است اما استسقا بنماز و دعا در شریعت رواست و خواستن آن در دین نقصان نیارد همچنین رزق دنیا اگر چند بتقدیر و قسمت است طلب کردن رواست و عطا خواستن از الله بنده را سزاست و مصطفی ص گفته اجملوا فی الطلب
چون خواهید نیکو خواهید قناعت و قدر کفایت خواهید تا طاغی و بی راه نشوید این دنیا هم چون آب است و رب العزة آن را مثل بآب زد آب چون باندازه خویش بود سبب صلاح خلق بود باز چون از حد و اندازه خویش در گذرد جهان را خراب کند کذلک المال اذا کان بقدر الکفایة و الکفاف فصاحبه منعم فاذا زاد و جاوز الحد اوجب الکفران و الطغیان کلا إن الإنسان لیطغی أن رآه استغنی و قیل ان الماء ما دام جاریا کان طیبا فاذا طال مکثه تغیر کذلک المال اذا انفقه صاحبه کان محمودا و اذا امسکه کان معلولا مذموما
و قیل ان الماء اذا کان طاهرا کان حلالا یصلح للشرب و یصلح للطهور و ان کان نجسا فبالعکس کذلک المال اذا کان حلالا و بعکسه لو کان حراما
و الله یدعوا إلی دار السلام دعوت چهاراند یکی دعوت توحید و شهادت و هو قوله یدعوکم لیغفر لکم دیگر دعوت حمد و اجابت و هو قوله یدعوکم فتستجیبون بحمده سه دیگر دعوت اتباع و امامت و هو قوله ندعوا کل أناس بإمامهم چهارم دعوت کرامت و ضیافت و هو قوله و الله یدعوا إلی دار السلام کسی که دعوت کند و خواهد تا دوستان و عزیزان را بمهمان برد شرط مهمانی آنست که اول کسی از نزدیکان و خاصگیان خویش را فرستد تا ایشان را خبر کند و نوید دهد پس چون آیند باز عزیزان را به استقبال ایشان فرستد و یکی را تنها نخواند که دوستان و خویشان وی را همه برخواند و مرکبها و مشعلها براه ایشان فرستد چون آیند جای ایشان ساخته و پرداخته دارد چون بنشینند ایشان را اول جلاب دهند پس میوه آرند پس طعامهای ساخته بنهند و غلامان و چاکران بر سر ایشان بدارند چون از آن فارغ شوند سماع کنند و شرط است که میزبان دیدار خود از مهمان باز نگیرد و بعاقبت ایشان را باکرام و خلعت باز گرداند رب العالمین در ضیافت فردوس این همه ساخته و راست کرده و قرآن مجید از آن خبر میدهد و بیان میکند اول خواننده و نوید دهنده ایشان مصطفی ص است میگوید حق جل جلاله و داعیا إلی الله بإذنه پس فریشتگان و رضوان باستقبال ایشان فرستد و تتلقاهم الملایکة مرکبهاشان فرستد نحشر المتقین إلی الرحمن وفدا ای رکبانا علی نجایب من نور مشعلهای نور بر راه ایشان فرستد یسعی نورهم بین أیدیهم و بأیمانهم تنها شان نخواند که خویشان و نزدیکان همه را خواند و من صلح من آبایهم و أزواجهم و ذریاتهم آن گه بهشت و جنة النعیم جای ایشان ساخته جنة عرضها السماوات و الأرض أعدت للمتقین جلاب ایشان یسقون من رحیق مختوم ختامه مسک میوه ایشان و فاکهة کثیرة لا مقطوعة و لا ممنوعة طعام ایشان و لحم طیر مما یشتهون چاکران و خادمان بر سر ایشان و یطوف علیهم غلمان لهم کأنهم لؤلؤ مکنون سماع ایشان فهم فی روضة یحبرون و از همه عزیزتر آنست که ایشان را بدیدار خود شاد گرداند تا وی را جل جلاله می بینند و مینازند چنان که گفت وجوه یومیذ ناضرة إلی ربها ناظرة رویها تازان و نازان بجلال و جمال حق نگران رویهای روشن تر از آفتاب روز بتجلی ذو الجلال گشته پیروز
پیر طریقت گفت دیدار دوست بهره مشتاقانست روشنایی دیده و دولت جان و آیین جهان است راحت جان و عیش جان و درد جانست ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۰- سورة یونس - مکیة » ۴ - النوبة الاولى
... قل بگو من یرزقکم آن کیست که روزی میدهد شما را من السماء و الأرض از آسمان و زمین أمن یملک السمع و الأبصار یا آن کیست که شنوایی در گوشها و بینایی در چشمها آفریند و آن تواند و من یخرج الحی من المیت و یخرج المیت من الحی و کیست آنکه بیرون آرد زنده از مرده و بیرون می آرد مرده از زنده و من یدبر الأمر و آن کیست که کار میراند و میسازد و میدارد و ساخته می سپارد فسیقولون الله تا گویند ایشان الله است فقل أ فلا تتقون ۳۱ پس ایشان را گوی بنه پرهیزید از خشم و عذاب او
فذلکم الله او که آن میکند الله است ربکم الحق خداوند شما براستی و سزا فما ذا بعد الحق إلا الضلال پس راستی چیست جز از گمراهی
فأنی تصرفون ۳۲ شما را ازو چون بر می گردانند ...
... من یبدؤا الخلق که خلق درین جهان آرد و ایشان را جهان سازد ثم یعیده پس باز جهان دیگر برد قل الله هم تو گوی خدایست یبدؤا الخلق ثم یعیده که امروز این جهانیان را جهان سازد و باز فردا ایشان را جهان سازد فأنی تؤفکون ۳۴ شما را ازو چون می برگردانند
قل هل من شرکایکم بگوی هست از این انبازان شما من یهدی إلی الحق کسی که راه نماید براستی قل الله یهدی للحق گوی خدای آنست که راه نماید براستی أ فمن یهدی إلی الحق أحق أن یتبع پس آن کس که راه نماید براستی سزاتر است که بر طاعت او روند أمن لا یهدی إلا أن یهدی یا آن کس که راه ننماید مگر که او را راه نمایند فما لکم کیف تحکمون ۳۵ پس چه رسید شما را و چه حکم است که می کنید
و ما یتبع أکثرهم إلا ظنا و بیشتر ایشان نمیروند مگر بر پی پنداشت إن الظن لا یغنی من الحق شییا و پنداشت بجای حق هیچ بکار نیاید إن الله علیم بما یفعلون ۳۶ الله تعالی داناست بآنچه ایشان می کنند
و ما کان هذا القرآن أن یفتری من دون الله این قرآن نامه ای نهاده از سخن کسی جز از خدای نیست و لکن تصدیق الذی بین یدیه لکن سخنی است گواه آن کتاب را که پیش فا آمد و تفصیل الکتاب و پیدا کردن و روشن کردن و گشاده نمودن است لا ریب فیه من رب العالمین ۳۷ شک نیست در آن که از خداوند جهانیان است
أم یقولون افتراه میگوید که این مرد نهاد آن را از خود قل فأتوا بسورة مثله گوی یک سورت آرید مانند این و ادعوا من استطعتم من دون الله إن کنتم صادقین ۳۸ و انگه اگر راست می گویید و توانید هر کرا خواهید پس آن خدای می خوانید
بل کذبوا بما لم یحیطوا بعلمه بلکه دروغ شمردند چیزی را که آن در نیافتند و بعلم خویش بدان نرسیدند و لما یأتهم تأویله و بایشان نیامد و در فهم ایشان نگنجید حقیقت آن کذلک کذب الذین من قبلهم هم چنان که اعدای انبیاء که پیش از قریش بودند دروغ شمردند فانظر کیف کان عاقبة الظالمین ۳۹ در نگر که سرانجام ستمکاران چون بود ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۰- سورة یونس - مکیة » ۴ - النوبة الثانیة
... قل هل من شرکایکم یعنی آلهتهم من یهدی إلی الحق من یرشد الی دین الاسلام فاذا قالوا لا و لا بد لهم منه قل الله یهدی للحق یقال هدیت الی الحق و هدیت للحق بمعنی واحد أ فمن یهدی إلی الحق أحق أن یتبع امره و طاعته أمن لا یهدی این حرف بر پنج وجه خوانده اند شامی و مکی و ورش لا یهدی بفتح یا و ها و تشدید دال خوانند اصله یهتدی فادغمت التاء فی الدال لأنها من مخرجها و نقلت فتحة التاء المدغمة الی الهاء اهل مدینة بی ورش یهدی بسکون ها و تشدید دال خوانند ترکت الهاء علی حالتها قبل الادغام فجمعوا بین ساکنین کقوله یخصمون حفص و یعقوب یهدی بفتح یا و کسر ها و تشدید دال خوانند فرارا من التقاء الساکنین مع اتباع الهاء الدال فی الکسر عاصم و رویس یهدی بکسر یا و ها و تشدید دال خوانند اتباعا للکسرة الکسرة اصل این همه یهتدی است و این تشدید ها از بهر اندراج تا است در دال وجه پنجم قراءة حمزة و کسایی است یهدی بفتح یا و سکون ها و تخفیف دال و باین قراءت هدی بمعنی اهتدی است تقول العرب هدیته فهدی
کقولهم جبرته فجبر میگوید آن خداوند که راه نماید براستی سزاتر است که بر طاعت او روند یا آن بتان که بخویشتن خود نتوانند که راست روند مگر که راه نمایند ایشان را و راست روانند و الاصنام و ان هدیت لم تهتد لکن لما اتخذوها آلهة عبر عنها کما یعبر عمن یعلم کقوله إن الذین تدعون من دون الله عباد أمثالکم و قیل معناه امن لا یمشی الا ان یحمل و لا ینتقل عن مکانه الا ان ینقل و هی الاصنام و قیل اراد به الرؤساء المضلین
فما لکم اینجا سخن تمام شد میگوید ای شی ء لکم فی عبادة الاوثان چه حاصل است شما را در پرستش بتان و چه چیز یافتید از آن آن گه گفت کیف تحکمون چه حکم است این که خدای را جل جلاله شریک و انباز می گویید و بتان را با وی برابر می نهید و ما یتبع أکثرهم ای کلهم و قیل رؤساؤهم لأن السفلة یتبعون قولهم إلا ظنا یظنون الباطل حقا و الاصنام آلهة فیدینون به و یدعون الناس الیه و یقولون انها تشفع لهم عند الله و اصل الظن وقوع معنی فی النفس قبل تحقیقه او تزییفه فیستعمل مرة للتحقیق فیکون الیقین کقوله الذین یظنون أنهم ملاقوا ربهم و یستعمل مرة للتزییف فیکون الکذب و الباطل کقوله إن الظن لا یغنی من الحق شییا ای ان الظن لا یقوم مقام العلم و ذلک فیما تعبد الانسان بعلمه کالتوحید و اصول الدین فاما الفروع فالعمل بالظن فیها جایز إن الله علیم بما یفعلون من اتباع الظن و اعتقاد الباطل ...
... و تفصیل الکتاب یعنی تفصیل المکتوب من الوعد لمن آمن و الوعید لمن عصی و قیل تفصیل الکتاب یعنی تبیین ما کتب علیکم و فرض لا ریب فیه من رب العالمین لا شک فی نزوله من عند رب العالمین و لا تهمة انه من جل جلاله لأنه فی اعلی طبقات البلاغة بحسن النظام و الجزالة
أم یقولون افتراه بو عبیده گفت این ام بمعنی واو است یعنی و یقولون افتراه محمد من قبل نفسه قل یا محمد محتجا علیهم فأتوا بسورة مثله ای مثل القرآن فی النظم و البیان اینجا بسورة مثله گفت جای دیگر بعشر سور مثله گفت جای دیگر بحدیث مثله گفت اول ده سورت درخواست از ایشان چون نتوانستند با یک سورت آورد چون نتوانستند با یک حدیث آورد آن گه گفت چون خود عاجز آمدید از آوردن مثل آن دیگران را بیاری گیرید و ادعوا من استطعتم من دون الله ای من هو فی التکذیب مثلکم یرید استعینوا بمن شیتم و اطعتم سو الله لیعاونوکم علیه إن کنتم صادقین ان محمدا یقوله من نفسه
بل کذبوا بما لم یحیطوا بعلمه حسین فضل را گفتند هل تجد فی القرآن من جهل شییا عاداه قال نعم فی موضعین قوله بل کذبوا بما لم یحیطوا بعلمه و قوله و إذ لم یهتدوا به فسیقولون هذا إفک قدیم همانست که گفته اند و الجاهلون لاهل العلم اعداء الناس ابناء ما یحسنون و اعداء ما یجهلون و نظیره قوله أ کذبتم بآیاتی و لم تحیطوا بها علما ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۰- سورة یونس - مکیة » ۴ - النوبة الثالثة
قوله تعالی و یوم نحشرهم جمیعا الآیة کردگار قدیم جبار نام دار عظیم جل جلاله و عظم شأنه خبر میدهد از هیبت و سیاست روز رستاخیز روز حشر و نشر روز عرض و شمار روز محاسبت و مسایلت خلق اولین و آخرین جمع کرده دیوان مظالم فرو نهاده ترازوی عدل در آویخته دوزخ آشفته بر گستوان سیاست بر افکنده و آن را بعرصات حاضر کرده شعلهای آتش حسرت از دلها بر افروخته جانها بلب رسیده دوست و دشمن آشنا و بیگانه از هم جدا کرده آن ساعت از جناب جبروت و درگاه عزت بحکم سیاست ندای قهر آید بعابد و معبود باطل مکانکم أنتم و شرکاؤکم این چنان است که کسی را بیم دهند گویند باش تا من با تو پردازم جای دیگر بر عموم گفت سنفرغ لکم أیه الثقلان آری با شما پردازیم ای جن و انس آن گه معبودان باطل چون آن هیبت و سیاست بینند از عابدان خویش بیزاری گیرند عابدان بر ایشان دعوی کنند که ما را بطاعت و عبادت خویش فرمودند گناه ایشانراست که ما را از راه ببردند و چنین فرمودند جواب دهند بتان و طواغیت که فکفی بالله شهیدا بیننا و بینکم إن کنا عن عبادتکم لغافلین خداوند آفریدگار و معبود کردگار بی همتا میداند و گواه است که می ندانستیم و از عبادت و طاعت شما بی خبر بودیم جماد بودیم بی حیاة و بی صفات و بی معنی نه سزای پرستیدن داشتیم نه زبان فرمودن آن گه عاقبت مناظره ایشان آن بود که همه را بدوزخ فرستند هم عابد را و هم معبود را چنان که میگوید جل جلاله إنکم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم أنتم لها واردون تا ترا معلوم گردد که هر طاعت که نه خدایراست امروز محالست و فردا وبال و نکالست
قل من یرزقکم من السماء و الأرض خبر میدهد که در هفت آسمان و زمین خدای ست که آفریدگار است و روزی گمار است و در آفریدن یکتا و در روزی دادن بی همتا می آفریند بقدرت فراخ بی معونت روزی میدهد از خزینه فراخ بی میونت ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۰- سورة یونس - مکیة » ۵ - النوبة الاولى
قوله تعالی و منهم من یستمعون إلیک و از ایشان کسان اند که می نیوشند بتو أ فأنت تسمع الصم تو هیچ توانی که کران را شنوایی و لو کانوا لا یعقلون ۴۲ ایشان که کرانند نتوانند که دریابند
و منهم من ینظر إلیک و از ایشان کس است که می نگرد بتو أ فأنت تهدی العمی تو هیچ توانی که نابینایان را راه نمایی و لو کانوا لا یبصرون ۴۳ چون توانی و ایشان نمی بینند
إن الله لا یظلم الناس شییا الله بر مردمان ستم نکند هیچ و لکن الناس أنفسهم یظلمون ۴۴ لکن مردمان بر خویشتن ستم میکنند
و یوم یحشرهم و آن روز که ایشان را بهم کنیم و جمع آریم کأن لم یلبثوا گویی که ایشان را درنگ نبود پیش از آن هرگز إلا ساعة من النهار مگر یک ساعت از روز یتعارفون بینهم آشنایی با یکدیگر فرا میدهند قد خسر الذین کذبوا بلقاء الله زیان کار گشتند ایشان که دروغ شمردند رستاخیز را و شدن بخدای و دیدار او و ما کانوا مهتدین ۴۵ و ایشان بر راه نبودند
و إما نرینک و اگر بتو نماییم بعض الذی نعدهم چیزی از آنچه مشرکان قریش را می وعده دهیم أو نتوفینک یا ترا پیش بمیرانیم فإلینا مرجعهم باز گشت ایشان آخر با ما است ثم الله شهید علی ما یفعلون ۴۶ و آن گه الله گواست بر آنچه ایشان میکنند ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۰- سورة یونس - مکیة » ۵ - النوبة الثانیة
قوله تعالی و منهم من یستمعون إلیک این آیت در شأن مستهزیان آمد که استماع ایشان بتعنت و استهزا بود لا جرم می شنیدند و ایشان را در آن هیچ نفع نبود و ایشان را بکار نیامد همچون کسی که کر باشد و خود به اصل هیچ نشنود و گفته اند سمع در قرآن بر دو وجه است یکی سمع ایمان است بدل چنان که در سورت هود گفت ما کانوا یستطیعون السمع ای لم یطیقوا سمع الایمان بالقلب و در سورة الکهف گفت و کانوا لا یستطیعون سمعا یعنی سمع الایمان بالقلوب
أ فأنت تسمع الصم هم ازین باب است وجه دیگر سمع است بگوش سر چنان که در سورة هل اتی گفت فجعلناه سمیعا بصیرا ای سمیع الاذنین و در آل عمران گفت إننا سمعنا منادیا یعنی محمدا ص ینادی بالایمان و منهم من یستمعون إلیک هم ازین باب است که این استماع بگوش سر است أ فأنت تسمع الصم یا محمد تو چون توانی که کران را بگوش دل شنوا کنی ایشان را دریافت نیست و هدایت نیست که ایشان را راه ننمودیم
و منهم من ینظر إلیک این نظر چشم سر است أ فأنت تهدی العمی این نابینایی نابینایی دل است چنان که جای دیگر گفت فإنها لا تعمی الأبصار و لکن تعمی القلوب التی فی الصدور میگوید کافران و جهودان در تو می نگرند و معجزات و دلایل روشن می بینند و آن دیدن و نگرستن ایشان را سود نمیدارد و بکار نیاید که بصیرت دل و بینایی سر ندارند پس همچون نابینایان اند که خود باصل هیچ می نبینند
درین دو آیت بیان است که سمع را بر بصر فضل است گوش را بر چشم افزونی است در شرف که عقل را ور سمع بست و نظر بر چشم بست و گفته اند بصر در قرآن بر سه وجه است یکی دیدار دل است و بصیرت سر چنان که درین آیت گفت و لو کانوا لا یبصرون یعنی الهدی بالقلوب و در سورة الملایکة گفت و ما یستوی الأعمی و البصیر یعنی بصیر القلب بالایمان و هو المؤمن و در سورة الاعراف گفت و تراهم ینظرون إلیک و هم لا یبصرون یعنی بالقلوب دیگر دیدار چشم است چنان که گفت فجعلناه سمیعا بصیرا ای بصیرا بالعینین و در سورة یوسف گفت فارتد بصیرا یعنی بالعینین و در سورة ق گفت فبصرک الیوم حدید یعنی بالعینین وجه سیوم بصیرت حجت است چنان که در سورة طه گفت و قد کنت بصیرا یعنی بالحجة فی الدنیا
قوله إن الله لا یظلم الناس شییا لانه یتصرف فی ملکه و هو فی جمیع افعاله متفضل او عادل و لکن الناس أنفسهم یظلمون بالکفر و المعصیة و فعلهم ما لیس لهم ان یفعلوا و الظلم ما لیس للفاعل ان یفعله میگوید الله بر هیچ کس ظلم نکند و فعل وی بهیچ وجه ظلم نیست که جز تصرف در ملک خود نیست اگر بنوازد فضل است و او را سزاست و اگر براند عدل است و او را رواست اما بندگان بر خود ظلم کردند که کفر و شرک آوردند و آن کردند که ایشان را نرسد و نه سزاست که کنند قرایت حمزه و کسایی و لکن بتخفیف الناس برفع و معنی همانست ...
... و لو أن لکل نفس ظلمت ای کفرت ما فی الأرض لافتدت به ثم لم یقبل منه فداه همانست که جایی دیگر گفت و إن تعدل کل عدل لا یؤخذ منها میگوید اگر هر چه در زمین ملک کافر بود خواهد که خویشتن را بآن باز خرد روز قیامت و فدای عذاب خویش کند لکن ندا از وی نپذیرند و عذاب از وی باز نگیرند
و أسروا الندامة ای اظهروها لما رأوا العذاب پشیمانی ظاهر کنند آن روز لکن پشیمانی سود ندارد و بکار نیاید و قیل أسروا الندامة ای کتموا الندامة یعنی الروساء من السفلة الذین اضلوهم و قضی بینهم ای بین السفلة و بین الرؤساء بالقسط بالعدل فیجازی کل علی صنعه میگوید مهتران و سروران کفره که سفله خود را بی راه کرده بودند و ایشان را بر کفر داشته آن روز پشیمان شوند از کرد و گفت خویش اما آن پشیمانی از سفله خود پنهان میدارند و ظاهر نکنند تا رب العزة میان ایشان حکم کند و کار بر گزارد بعدل و راستی و هر کس را آنچه سزای وی است از پاداش بوی دهد و قضی بینهم بالقسط و هم لا یظلمون این آیت را حکم تکرار نیست که آنچه اول گفت در شأن قومی است و این در حق قومی دیگر و گفته اند این قضاء آنست که دوزخیان را از بهشتیان جدا کنند بهشتیان را ببهشت فرستند و دوزخیان را بدوزخ و بر کس از ایشان ستم نکنند
ألا إن لله ما فی السماوات و الأرض فلا مانع من عذابه و لا یقبل فداء ألا إن وعد الله حق وعده و وعیده کاینان لا خلف فیهما و لکن أکثرهم لا یعلمون البعث هو یحیی للبعث و یمیت فی الدنیا و إلیه ترجعون فی الآخرة
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۰- سورة یونس - مکیة » ۵ - النوبة الثالثة
... قل أ رأیتم إن أتاکم عذابه بیاتا أو نهارا من خاف البیات لم یستلذ السییات من توسد الغفلة ایقظه فجأة العقوبة من عرف کمال القدرة لم یا من فجأة الأخذ بالشدة
و یستنبیونک أ حق هو الآیة راه حق بر روندگان روشن لکن چه سود که یک مرد راه رو نیست دریغا که بستان نعمت پر ثمار لطایف است و یک خورنده نیست همه عالم پر صدف دعوی و یک ذره جوهر معنی نیست در میدان جلال صد هزار سمند هدایت و یک سوار نیست بو یزید بسطامی گفته که راه حق چون آفتاب تابان است هر که بینایی دارد چون در نگرد با یقین و ایمان است در هر کلوخی و ذره ای از ذرایر موجودات بر یگانگی حق صد هزار بیانست
مرد باید که بوی داند برد ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۰- سورة یونس - مکیة » ۶ - النوبة الاولى
قوله تعالی یا أیها الناس ای مردمان قد جاءتکم موعظة من ربکم آمد بشما پندی از خداوند شما و شفاء لما فی الصدور و شفا و آسانی آن را که در دلها بود و هدی و رحمة للمؤمنین ۵۷ و راه نمونی و مهربانی گرویدگان را
قل بفضل الله و برحمته گوی بفضل خدای و رحمت او فبذلک فلیفرحوا بآن شاد باشید و خرم هو خیر مما یجمعون ۵۸ فضل خدای به است از آنچه شما گرد میکنید در دنیا ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۰- سورة یونس - مکیة » ۶ - النوبة الثانیة
قوله تعالی یا أیها الناس و این ناس مشرکان قریش اند و موعظة و شفاء و هدی و رحمة همه صفات قرآن اند موعظة خواند زیرا که در آن هم وعظ است و هم زجر مطیع بوی پند پذیرد و در طاعت بیفزاید عاصی پند گیرد و از معصیت باز ایستد شفا خواند زیرا که درد جهل را دارو است و بیماری شک را درمان هدی و رحمة خواند بیگانه را بر راه میخواند و آشنا را بر صواب میراند هدایت را سبب است و نجات را وسیلت رحمت مؤمنان است و تذکره خایفان و تبصره دوستان و قیل و رحمة للمؤمنین ای نعمة من الله لاصحاب محمد ص
قل یا محمد للمؤمنین بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا میگوید بفضل خدا و رحمت او شاد باشید این باء بفضل الله خود تمام است بمعنی و این باء بذلک بدل است از آن در آورد که سخن متطاول گشت هو خیر یعنی فضل الله خیر فضل و رحمت یاد کرد و آن گه جواب سخن با فضل برد تنها و این در عربیت مشهور است و در قرآن این را نظایر است فلیفرحوا بیاء تجمعون بتا قرایت ابو جعفر است و شامی و المعنی فلیفرح المؤمنون بذلک فهو خیر مما تجمعونه ایها المخاطبون فلتفرحوا و تجمعون بتاء مخاطبه قرایت یعقوب است بروایت رویس یعنی فلتفرحوا یا معشر المؤمنین هو خیر مما تجمعون من الاموال لان منافع القرآن و الایمان تبقی لصاحبه و منافع الاموال تفنی و تورث صاحبها الندامة فی العقبی اما تفسیر فضل و رحمت آنست که مصطفی ص گفت قال بفضل الله یعنی القرآن و برحمته ان جعلکم من اهله ...
... روی عن النبی ص فیما روی عن ابی الدرداء قال سألت رسول الله ص عن قول الله تعالی هم البشری فی الحیاة الدنیا و فی الآخرة
قال هذه البشری فی الآخرة قد عرفناها فما البشری فی الحیاة الدنیا قال الرؤیا الصالحة یراها الرجل او تری له و فی الآخرة الجنة
و فی روایة عبادة قال سالت عنها رسول الله فقال هی الرؤیا الصالحة یراها المؤمن لنفسه او تری له و هو کلام یکلم به ربک عبده فی المنام
و عن عایشة ان النبی ص قال لا یبقی بعدی من النبوة شی ء الا المبشرات قالوا یا رسول الله و ما المبشرات قال الرؤیا الصالحة یراها الرجل او تری له
و عن ابی قتادة الانصاری عن رسول الله قال الرؤیا الصالحة من الله و الرؤیا السوء من الشیطان فمن رای رؤیا یکرهها فلینفث عن یساره ثلثا و لیتعوذ بالله من الشیطان الرجیم فانها لا تضره و لا یخبرها احدا و ان رای رؤیا حسنة فلیستبشر بها و لا یخبرها الا من یحبه ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۰- سورة یونس - مکیة » ۶ - النوبة الثالثة
... ألا إن أولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون اولیای خدا ایشانند که در بحار علوم حقیقت غواصان گوهر حکمت اند و در آسمان فطرت خورشید ارادت و مستقر عهد دولت اند مقبول حضرت الهیت و صدف اسرار ربوبیت اند عنوان شریعت و برهان حقیقت اند نسب مصطفی در عالم حقایق بایشان زنده و منهج صدق بثبات قدم ایشان معمور ظاهرشان باحکام شرع آراسته باطنشان بگوهر فقر افروخته آثار نظر این عزیزان بهر خارستان خذلان که رسد عبهر دین برآید برکات انفاس ایشان بهر شورستان ادبار که تابد عنبر عشق بوی دهد اگر بعاصی نظر کنند مطیع گردد اگر بزنار داری دیده باز کنند مقبول و محفوظ درگاه عزت شود چنان که از آن عزیز روزگار و سید عصر خویش شبلی باز گویند که وقتی بیمار گشت و خلیفه روزگار او را دوست داشتی بوی رسید که شبلی بیمار است طبیبی ترسا بود سخت حاذق او را بشبلی فرستاد تا مداواة کند طبیب آمد و شبلی را گفت ای شیخ اگر ترا از پوست و گوشت خود دارو باید کرد دریغ ندارم و علاج کنم شبلی گفت داروی من کم از این است گفت داروی تو چیست گفت اقطع زنارک و قد عوفیت
طبیب گفت شرط جوانمردی نباشد که دعوی کردم و بسر نبرم اگر شفای تو در قطع زنار ما است آسان کاریست طبیب زنار می برید و شبلی از بیماری بر می خاست خبر بخلیفه رسید که حال چنین رفت خلیفه را خوش آمد گفت من پنداشتم که طبیبی بر بیمار می فرستم ندانستم که خود بیماری را بر طبیب می فرستم ألا إن أولیاء الله گفته اند علامت ولی آنست که سر تا پای وی عین حرمت شود چشمش بحرمت بیارایند تا بهیچ ناشایست ننگرد زبانش بادب بند کنند تا بیهوده نگوید قدم وی را بند حقیقت بر نهند تا بهر کوی فرو نشود خلق وی را بند شریعت بر نهند تا جز حلال بخود راه ندهد جوارح وی را در بند بندگی کشند تا جز کمر بندگی حق بر میان نبندد در دنیا چنین دارند و در عقبی لا خوف علیهم و لا هم یحزنون در دنیا بخدمت و حرمت آراسته و در عقبی بنعمت و رؤیت رسیده در دنیا شناخت و محبت و در عقبی نواخت و مشاهدت در دنیا صفا و وفا دیده و در عقبی بلقا و رضا رسیده اینست که رب العالمین گفت هم البشری فی الحیاة الدنیا و فی الآخرة
ایشان را دو بشارت است یکی امروز یکی فردا امروز و بشر الذین آمنوا أن لهم قدم صدق عند ربهم فردا یبشرهم ربهم برحمة منه و رضوان و جنات اینت نواخت بی کران و نعیم جاودان و شاد دوستان ملک خشنود و بنده نازان بندگان من هر چه جویید مه از خشنودی من نجویید بهرچه رسید به از فضل من نرسید هر کرا گزینید بدوستی چون من نگزینید و هر کرا بینید هرگز چون من نبینید الدار دارکم و انا جارکم ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۰- سورة یونس - مکیة » ۷ - النوبة الثالثة
قوله تعالی و اتل علیهم نبأ نوح الآیة مثال ربانی از حضرت سبحانی آنست که بلا از درگاه ما خلعت دوستانست و جرعه محنت از کاس محبت نوشیدن پیشه مردان است هر که نهاد او نشانه تیر بلای ما را نشاید طلعت او محبت و جمال ما را هم نشاید عادت خلق چنان است که هر که را بدوستی اختیار کنند همه راحت و آسایش آن دوست خواهند و سنت الهیت بخلاف اینست هر کرا بدوستی بپسندد شربت محنت با خلعت محبت بر وی فرستد ان اشد الناس بلاء الانبیاء ثم الاولیاء ثم الامثل فالامثل و اذا احب الله عبدا صب علیه البلاء صبا یکی در نگر بحال نوح پیغامبر شیخ المرسلین و امام المتقین که از امت خویش چه رنج و چه محنت دید و در دعوت ایشان بار بلا و عنا چون کشید هزار کم پنجاه سال ایشان را دعوت کرد هر روز او را چندان بزدندید که بی هوش گشتی و فرزندان خود را بضرب و زخم او وصیت کردندید و با این همه محنت و بلیت گفتی چندان اندهان دارم که پروای زخم شما ندارم و ایشان را این گفت فعلی الله توکلت فأجمعوا أمرکم و شرکاءکم شما هر چه خواهید کنید و هر کید که توانید سازید که من بخداوند خویش پشت باز نهادم و او را کار ساز خود پسندیدم و با مهر و محبت وی آرمیدم پروای دیگران ندارم فعلی الله توکلت توکل قنطره یقین است و عماد ایمانست رب العزة میگوید و علی الله فتوکلوا إن کنتم مؤمنین و من یتوکل علی الله فهو حسبه هر که بالله پشتی دارد الله او را بسنده است دیگری او را می درنباید شب معراج گفت یا سید ص یا محمد عجب لمن آمن بی کیف یتکل علی غیری کسی که یاد ما در دل دارد با یاد دیگران چون پردازد او که مهر ما بجان دارد گر چان در سر آن کند شاید فعلی الله توکلت توکل برید حضرت رضا است و نشان صدق وفا است و حقیقت را صفا است توکل را بدایتی و نهایتی است در بدایت حلاوت خدمت و بر همه جانوران شفقت و اخلاص دعوت و در نهایت آزادی و شادی و بی قراری در بدایت این روی نماید که موسی فراقوم خویش گفت فعلیه توکلوا إن کنتم مسلمین و در نهایت این بیند که حق جل جلاله فرا مصطفی گفت و توکل علی الحی الذی لا یموت شیخ ابو القاسم نصر آبادی مریدی را پیش شیخ بو علی سیاه فرستاد که باز گوی که در توکل تا کجا رفته شیخ بو علی جواب فرستاد که بو علی مردی بی کار است و توکل نشناسد اما درین بی کاری چنان مشغول شده که پروای خلق نمیدارد انفاق است همه ایمه طریقت را که هیچکس از سالکان راه نیکوتر و تمام تر ازین سخن نگفته است کمال تحقیق عبودیت در عین تقصیر دیدن نه کار هر بی کاری و تردامنی بود بخود کافر باید شدن اگر خواهی که بحق مسلمان شوی آن گه عاقبت کار نوح و سرانجام قوم وی هر دو باز گفت فکذبوه فنجیناه و من معه فی الفلک و جعلناهم خلایف و أغرقنا الذین کذبوا بآیاتنا نوح در سفینه سلامت در بحر عنایت غرقه مهر و محبت قوم نوح بحکم شقاوت در دریای قهر ربوبیت غرقه عذاب و عقوبت
ثم بعثنا من بعدهم موسی و هارون الآیة قص علیه ص نبأ الاولین و شرح له جمیع احوال الغابرین ثم فضله علی کافتهم اجمعین فکانوا نجوما و هو البدر و کانوا انهارا و هو البحر به انتظم عقدهم و بنوره اشرق نهارهم و بظهوره ختم عددهم ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۰- سورة یونس - مکیة » ۸ - النوبة الاولى
قوله تعالی و أوحینا إلی موسی و أخیه پیغام دادیم بموسی و برادر او أن تبوءا لقومکما که جای بسازید قوم خویش را بمصر بیوتا بشهر مصر خانها و اجعلوا بیوتکم قبلة و خانهای خویش نماز جای سازید و أقیموا الصلاة و نماز به پای دارید و بشر المؤمنین و مؤمنانرا بشارت ده
و قال موسی ربنا موسی گفت خداوند ما إنک آتیت فرعون و ملأه و دادی فرعون را و کسان او را زینة و أموالا آرایش این جهانی و مالها فی الحیاة الدنیا در زندگانی این جهانی ربنا لیضلوا عن سبیلک تا بی راه میشوند از راه تو ربنا خداوند ما اطمس علی أموالهم مالهای ایشان بستر مطعومهای ایشان همه سنگین کن
و اشدد علی قلوبهم و دلهای ایشان سخت کن فلا یؤمنوا تا بنگروند حتی یروا العذاب الألیم ۸۸ تا عذاب دردنمای بینند
قال قد أجیبت دعوتکما الله گفت پاسخ کرده آمد دعای شما هر دو فاستقیما بر رسالت و دعوت خویش هم چنان راست میروید و لا تتبعان و نگر که پی نبرید سبیل الذین لا یعلمون ۸۹ براه ایشان که نمی دانند
و جاوزنا فرا گذرانیدیم ببنی إسراییل البحر بنی اسراییل را بدریا فأتبعهم بر پی ایشان ایستاد فرعون و جنوده فرعون و سپاه او بغیا و عدوا با فزونی جویی و ستم کاری و اندازه در گذاری حتی إذا أدرکه الغرق تا آن گه که آب بدهن وی رسید قال آمنت گفت بگرویدم أنه لا إله إلا الذی آمنت به بنوا إسراییل که نیست خدا جز ازو که گرویده اند باو بنو اسراییل و أنا من المسلمین ۹۰ و من از گردن نهادگانم الله را ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۰- سورة یونس - مکیة » ۸ - النوبة الثانیة
... و قال موسی ربنا إنک آتیت فرعون و ملأه زینة حلیا من اللباس و المراکب و أموالا ذهبا و فضة و نعما و ضیاعا فی الحیاة الدنیا ربنا لیضلوا عن سبیلک این لام لام عاقبت گویند کقوله لیکون لهم عدوا و حزنا ای لیکون عاقبة ذلک الضلال
معنی آنست که ایشان را مال و نعمت و زینت دنیا دادی تا ایشان را در آن نعمت بطر گرفت و بی راه شدند و از ایمان سر وا زدند گردن کشیدند تا عاقبت بدان آمد که آن نعمت سبب ضلالت ایشان گشت و گفته اند لام کی است کقوله لأسقیناهم ماء غدقا لنفتنهم فیه یقول آتیتهم کی تفتنهم فیضلوا و یضلوا نعمت دادی ایشان را تا دلهای ایشان در فتنه افکنی خود بی راه شوند و دیگران را بی راه کنند یضلوا بضم یا قرایت کوفی است
ربنا اطمس علی أموالهم سه بار خداوند خویش را خواند و گفت ربنا سنت است که دعا خواهی کرد سه بار الله خوانی گویی ربنا ربنا ربنا چنان که موسی خواند و در سدیگر بار گفت اطمس علی أموالهم الطمس المحق و اذهاب الشی ء یقول اذهب اموالهم و غیرها عن هییتها میگوید بار خدایا مال ایشان و خواسته ایشان به نیست آر و از هییت و آسای خود بگردان رب العالمین اجابت کرد و آن مالها و مطعومهایشان سنگین کرد مقاتل گفت و مجاهد و قتاده که درم و دینار ایشان هم چنان بر شکل و نقش خود مانده درست و پاره همه بجای خود سنگ شده کشت زار ایشان میوه بر درختها طعام در گنجینه ها جواهر در صندوقها همه سنگ گشته محمد بن کعب گفت مرد و زن در جامه خواب خفته بودند که فرا سر ایشان شدند هر دو سنگ بودند سدی گفت مسخ الله اموالهم حجارة و النخیل و الثمار و الدقیق و الاطعمة فکانت احدی الآیات التسع روی ان عمر بن عبد العزیز دعا بخریطة فیها اشیاء من بقایا آل فرعون فاخرج منها البیضة مشقوقة و الجوزة مشقوقة و انها لحجر ...
... روی انس بن مالک قال قال رسول الله ص لا یزال العبد بخیر ما لم یستعجل قیل یا رسول الله و کیف یستعجل قال یقول دعوت و لم یستجب لی
و جاوزنا ببنی إسراییل البحر ای عبرنا بهم و صیرناهم الی الشط الآخر فأتبعهم لحقهم و ادرکهم فرعون و جنوده یقال اتبعه و تبعه اذا ادرکه و لحقه و لحقه و اتبعه بالتشدید اذا سار خلفه و اقتدی به بغیا و عدوا ای باغیا عادیا یعنی مستکبرا ظالما و قیل بغیا فی القول عدوا فی الفعل و ذلک ان الله امر موسی ان یخرج بنی اسراییل لیلا و هم ستمایة الف و عشرون الفا لا یعد فیهم ابن ستین و لا ابن عشرین سنة متوجهین الی البحر و مات ابکار القبط تلک اللیلة و شغلوا عن بنی اسراییل حتی اصبحوا و هو قوله فأتبعوهم مشرقین بعد ما دفنوا اولادهم فلما بلغ فرعون خروجهم رکب فی طلبهم و معه الف الف و ستمایة الف قالوا و فی عسکر فرعون مایة الف حصان ادهم سوی سایر الشیات و فرعون کان فی الادهم و کل رجل منهم علی حصان علی رأسه بیضة و بیده حربة فلما وصل فرعون بجنوده الی البحر و راوا البحر بتلک الهییة قال فرعون ها بنی البحر و خافوا دخول البحر و کان فرعون علی حصان و لم تکن فی خیل فرعون فرس انثی فجاء جبرییل علی فرس و دیق و خاض البحر و میکاییل یسوقهم لا یشد رجل منهم فلما شم ادهم فرعون ریح فرس جبرییل و فرعون و فرعون لا یراه انسل خلف فرس جبرییل فی الماء و لم یملک فرعون من امره شییا و اقتحمت الخیول خلفه فی الماء فلما دخل آخرهم البحر و هم اولهم ان یخرج انطبق الماء علیهم فذلک قوله حتی إذا أدرکه الغرق ای غمره الماء و قرب هلاکه قال آمنت أنه ای بانه لا إله إلا الذی آمنت به بنوا إسراییل و شرح این قصه مستوفی در سورة البقرة رفت قرایت حمزه و کسایی آمنت انه بکسر الف است باضمار قول ای آمنت و قلت أنه لا إله إلا و روا باشد که کسر انه بر معنی استیناف بود فیکون قوله آمنت کلاما تاما مکتفیا بنفسه کقوله ربنا آمنا فاکتبنا مع الشاهدین ثم استأنف انه علی جهة التوکید یعنی فقال فرعون أنه لا إله إلا الذی آمنت به بنوا إسراییل و أنا من المسلمین المنقادین المطیعین له فدس جبرییل علیه السلام فی فیه من حماة البحر و قال آلآن و قد عصیت قبل ای الان تؤمن و تتوب و قیل قال الله الان تؤمن و قد عصیت کفرت قبل و کنت من المفسدین المانعین الناس من الایمان
قال رسول الله ص قال لی جبرییل ما ابغضت احدا من عباد الله ما ابغضت عبدین احدهما من الجن و الآخر من الانس فاما من الجن ف ابلیس حین ابی السجود لادم و اما من الانس ف فرعون حین قال انا ربکم الاعلی و لو رایتنی و انا ادس الطین فی فمه مخافة ان تدرکه الرحمة ...
... و فی هذه الایة التحذیر عن تأخیر الایمان الی وقت المعاینة فذاک وقت الایاس و لا ینفع صاحبه لمعاینة ملک الموت کفعل فرعون حین آمن فی ذلک الوقت حتی قیل له آلآن و قد عصیت قبل قال الله تعالی فلم یک ینفعهم إیمانهم لما رأوا بأسنا و قال و لیست التوبة للذین یعملون السییات الایة فالیوم ننجیک ببدنک قرأ یعقوب ننجیک بالتخفیف ببدنک یعنی بجسدک لا روح فیه و قیل ببدنک یعنی مع درعک و کان درعا مسمورا مرصعا بالجواهر یقول نجعلک تعلوا الماء و تطفوا فوقه لانه اول جیفة آدمی طفت فوق الماء و قیل ننجیک معناه نلقیک علی نجوة من الارض و هی المکان المرتفع چون موسی قوم خود را خبر داد از هلاک فرعون و غرق وی قومی از ایشان جحود کردند و انکار نمودند گفتند ما مات فرعون و انه اعظم شأنا من ان یغرق پس فرمان آمد بدریا تا فرعون را از قعر خویش وا سر آورد و بر سر آب بایستاد و فرعون ازین سرخه بود کوتاه بالا بی ملح همچون گاوی نر و بر وی سلاح بود و درع بگاه غرق و ذلک آیة لان الحدید یرسب و لا یطفوا و قیل ننجیک نترکک حتی تغرق فالنجاء الترک و قیل نسودک و نجعلک علامة فان النجاء قد یکون العلامة و السواد و یحتمل انه من النجاء الذی معناه الاسراع ای ننجی أهلا لک و قوله ببدنک تأکیدا کما تقول قال بلسانه و جاء بنفسه قوم موسی چون فرعون را مرده بر سر آب دیدند و بر وی درع بود و سلاح گران و هرگز هیچ جیفه آدمی تا آن روز بر سر آب ندیده بودند آن جحود و انکار از دل بیرون کردند و دانستند که آن آیتی عظیم است بر صدق موسی و نشانی است از قهر خداوند و راندن خشم خود بر فرعون اینست که رب العالمین گفت لتکون لمن خلفک آیة ای عبرة و نکالا و قیل لمن تاخر عن قومک و إن کثیرا من الناس عن آیاتنا فی موسی و فرعون و سایر الآیات لغافلون لاهون
و لقد بوأنا بنی إسراییل مبوأ صدق آن متبوأ پیش از این مصر است و این مبوأ ایدر بیت المقدس و قیل هو الاردن و فلسطین و هی الارض المقدسة التی کتب الله میراثا لإبراهیم و ذریته این همان است که جایی دیگر گفت و قلنا من بعده لبنی إسراییل اسکنوا الأرض یعنی ارض القدس میگوید جای دادیم بنی اسراییل را پس غرق فرعون جای گزیده و پسندیده نیکو براستی متنزل وحی و مسکن انبیاء و زمین محشر و رزقناهم من الطیبات ایشان را روزیهای پاک حلال دادیم یعنی در تیه پیش آنکه بقدس رسیدند و هی المن و السلوی و الماء من الحجر و طیبها منالها من غیر مکسبة و لا مسیلة
فما اختلفوا حتی جاءهم العلم یعنی جاء هم القران علی لسان محمد و اختلافهم انهم افترقوا بعد ما جاءهم فرقتین فرقة اسلموا و فرقة ثبتوا علی الیهودیة و قیل نزلت هذه الایة فی قریظة و النضیر یعنی انزلنا هم منزل صدق یرید من ارض یثرب ما بین المدینة و الشام و رزقناهم من الطیبات من النخل و الثمار و وسعنا علیهم الرزق فما اختلفوا فی تصدیق محمد ص انه نبی حتی جاءهم العلم یعنی القرآن و البیان بانه رسول صدق و دینه حق و قیل حتی جاءهم معلومهم و هو محمد ص لانهم کانوا یعلمونه قبل خروجه فالعلم بمعنی المعلوم کما یقال للمخلوق خلق و منه قوله هذا خلق الله و یقال هذا الدرهم ضرب الامیر ای مضروبه إن ربک یقضی بینهم یوم القیامة فیما کانوا فیه یختلفون من الدین ...
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۰- سورة یونس - مکیة » ۹ - النوبة الاولى
... قل یا أیها الناس گوی ای مردمان إن کنتم فی شک من دینی اگر شما در گمان اید از دین من فلا أعبد الذین تعبدون من دون الله نپرستم آنچه می پرستید شما فرود از خدای و لکن أعبد الله الذی یتوفاکم و لکن الله را پرستم آن خدای که شما را میراند و أمرت أن أکون من المؤمنین ۱۰۴ و مرا باین فرمودند که از گرویدگان باش
و أن أقم وجهک للدین حنیفا و آهنگ خویش و روی خویش راست دار دین را مسلمان بر ملت ابراهیم و لا تکونن من المشرکین ۱۰۵ و نگر که از انباز گیرندگان نباشی
و لا تدع من دون الله و فرود از الله مخوان ما لا ینفعک و لا یضرک چیزی که ترا نه سود دارد و نه گزاید فإن فعلت فإنک إذا من الظالمین ۱۰۶ اگر چنین کنی آن گه تو آنی که یکی از ستم کاران باشی
و إن یمسسک الله بضر و اگر الله بتو گزندی رساند فلا کاشف له إلا هو باز برنده ای نیست آن گزند را مگر هم او و إن یردک بخیر و اگر بتو نیکی خواهد فلا راد لفضله باز دارنده ای نیست فضل او را یصیب به من یشاء من عباده میرساند آن را باو که خواهد از بندگان خویش و هو الغفور الرحیم ۱۰۷ و اوست عیب پوش آمرزگار مهربان
قل یا أیها الناس گوی ای مردمان قد جاءکم الحق من ربکم آمد بشما پیغامی راست و رساننده ای راست از خداوند شما فمن اهتدی فإنما یهتدی لنفسه هر که بر راه راست افتد سود تن خویش را افتد و من ضل فإنما یضل علیها و هر که از راه راست بیفتد زیان تن خویش را بیفتد و ما أنا علیکم بوکیل ۱۰۸ و من بر شما کوش دارنده و نگه دارنده ام
و اتبع ما یوحی إلیک و بر پی می باش آن پیغام را که می دهند بتو و اصبر و شکیبا می باش حتی یحکم الله تا آن گه که الله برگزارد کار و خواست خود و هو خیر الحاکمین ۱۰۹ و بهتر حاکمان الله است در حکم
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۰- سورة یونس - مکیة » ۹ - النوبة الثانیة
قوله تعالی فلو لا کانت قریة آمنت ای هلا کانت قریة آمنت حین ینفعها ایمانها لا حین لا ینفعها این حجت خدا است جل جلاله بر فرعون که ایمان وی نپذیرفت بوقت معاینه عذاب یقول الله تعالی هلا آمن فرعون قبل ان یدرکه الغرق حین المهلة آن گه قوم یونس را مستثنی کرد که توبه ایشان بپذیرفت بوقت معاینه عذاب و قیل معناه فما کانت قریة ای اهل قریة آمنت عند معاینة العذاب فنفعها إیمانها فی حالة البأس کما لم ینفع فرعون إلا قوم یونس فانه نفعهم ایمانهم لما رأوا امارات العذاب لما علم الله من صدقهم و هو قوله کشفنا عنهم عذاب الخزی الهلاک و الهوان فی الحیاة الدنیا و متعناهم إلی حین ای الی احایین آجالهم و قیل کشفنا عنهم العذاب الی یوم القیمة فیجازون بالثواب و العقاب خلافست میان علما که قوم یونس عذاب بعیان دیدند یا امارات و دلایل آن دیدند قومی گفتند عذاب بایشان نزدیک گشت و بعیان دیدند که میگوید کشفنا عنهم و الکشف یکون بعد الوقوع او اذا قرب و قومی گفتند امارات و دلایل عذاب دیدند و در آن حالت توبه کردند باخلاص و صدق و زبان تضرع بگشادند و تا رب العزة آن عذاب که دلیل آن ظاهر بود از ایشان بگردانید و مثال این بیمارست که بوقت بیماری چنان که امید بعافیت و صحت میدارد و از مرگ نمی ترسد توبت کند توبت وی در آن حال درست بود اما چون مرگ بمعاینه دید و از حیات نومید گشت توبه وی درست نباشد که میگوید جل جلاله و إن من أهل الکتاب إلا لیؤمنن به قبل موته تواریخیان گفتند یونس پیغامبر مسکن او موصل بود و خانه او نینوی ما در وی تنخیس نام بود و پدر وی متی و موصل از آن خوانند که شام به عراق پیوندد رب العالمین یونس را فرستاد بقوم وی و ایشان را دعوت کرد بدین اسلام ایشان سرباز زدند و رسالت وی قبول نکردند یونس گفت اکنون که مرا دروغ زن میدارید و رسالت ما قبول نمیکنید باری بدانید که بامداد شما را از آسمان عذاب آید و آن گه سه روز آن عذاب در پیوندد ایشان با یکدیگر گفتند یونس هرگز دروغ نگفته است این یک امشب او را بیازمایید بنگرید که امشب از میان ما بیرون شود یا نه اگر بیرون شود و بر جای خویش نماند پس بدانید که راست میگوید بامداد چون او را طلب کردند نیافتند که از میان ایشان بیرون شده بود دانستند که وی راست گفت همان ساعت امارات و دلایل عذاب پیدا گشت ابری سیاه بر آمد و دخانی عظیم در گرفت چنان که در و دیوار ایشان سیاه گشت ایشان بترسیدند و از کردها و گفتهای خویش پشیمان شدند و رب العزة جل جلاله در دلهای ایشان توبت افکند همه بیک بار بصحرا بیرون شدند مردان و زنان و کودکان و چهار پایان نیز بیرون بردند و پلاسها در پوشیدند زبان زاری و تضرع بگشادند و به اخلاص و صدق این دعا گفتند یا حی حین لا حی یا حی محیی الموتی یا حی لا اله الا انت فعرف الله صدقهم فرحمهم و استجاب دعاءهم و قبل توبتهم و کشف العذاب عنهم و کان ذلک یوم عاشوراء و کان یونس قد خرج و اقام ینتظر العذاب فلم یر شییا و کان من کذب و لم یکن له بینة قتل فقال یونس کیف ارجع الی قومی و قد کذبتهم فذهب مغاضبا لقومه و رکب السفینة فذلک قوله و ذا النون إذ ذهب مغاضبا و یأتی شرحه فی موضعه ان شاء الله
و لو شاء ربک لآمن من فی الأرض کلهم جمیعا ای وفقهم للهدایة أ فأنت تکره الناس حتی یکونوا مؤمنین قال ابن عباس کان النبی ص حریصا علی ایمان جمیع الناس و قیل نزلت فی ابی طالب فاخبره سبحانه انه لا یؤمن الا من سبق له من الله السعادة و لا یضل الا من سبق له الشقاوة أ فأنت تکره الناس اکراه الهدایة لا اکراه الدعوة یا محمد تو نتوانی که ایشان را ناکام راه نمایی باز خواندن توانی اما راه نمودن نتوانی لیس علیک هداهم إنک لا تهدی من أحببت و ما کان لنفس و ما ینبغی لنفس و ما کانت النفس أن تؤمن إلا بإذن الله ای بارادته و توفیقه و ما سبق لها من قضایه و مشیته فلا تجتهد نفسک فی هدیها فان ذلک الی الله و هذا الحد الدلایل علی ان استطاعة العبد مع فعله لا قبل فعله قال بعض المحققین لا یمکن حمل الاذن فی هذه الآیة الا علی المشیة لانه امر الکافة بالایمان و الذی هو مامور بالشی ء لا یقال انه غیر ماذون فیه و لا یجوز حمل الآیة علی ان معناه لا یؤمن احد الا اذا ألجأه الحق الی الایمان و اضطره لانه یوجب اذا ان لا یکون احد فی العالم مؤمنا بالاختیار و ذلک خطاء فدل علی انه اراد به الا ان یشاء الله ان یؤمن هو طوعا و لا یجوز بمقتضی هذا ان یرید من احد ان یؤمن طوعا ثم لا یؤمن لانه تبطل فایدة الآیة فصح قول اهل السنة ان ما شاء الله کان و ما لم یشاء لم یکن
قوله و یجعل الرجس ای یجعل الله الرجس و قرأ ابو بکر و نجعل بالنون ای نجعل العذاب الالیم و قیل الشیطان و قیل الغضب و السخط علی الذین لا یعقلون دلایله و اوامره و نواهیه ...
... حقا علینا یعنی منا فإن الاشیاء تجب من الله اذا اخبر انها تکون فیجب الشی ء من الله لصدقه و لا یجب علیه لعزة
قل یا أیها الناس إن کنتم فی شک من دینی این خطاب با مشرکان قریش است میگوید ان کنتم لا تعرفون ما انا علیه فانا ابینه لکم اگر شما نمی شناسید و نمیدانید این دین که من آورده ام من شما را روشن کنم و دلایل درستی و راستی آن شما را پیدا کنم همانست که گفت و أنزلنا إلیک الذکر لتبین للناس ما نزل إلیهم و قیل معناه إن کنتم فی شک من دینی الذی ادعوکم الیه فانا علی یقین اگر شما در گمان اید ازین دین که من آوردم و شما را بدان دعوت کردم من باری بر یقین ام بی هیچ گمان درستی و راستی آن میدانم و حقی و سزاواری آن می شناسم همانست که گفت علی بصیرة أنا و من اتبعنی آن گه گفت فلا أعبد الذین تعبدون من دون الله بآنکه شما در گمان اید من نخواهم پرستیدن ایشان را که می پرستید شما فرود از خدای آن گه ایشان را تهدید کرد بآنچه گفت أعبد الله الذی یتوفاکم که وفات ایشان میعاد عذاب ایشان است میگوید آن خدای را پرستم که شما را میراند و شما را عذاب کند که دیگری را بباطل می پرستید نه او را بحق و نیز اشارت است که سزای خدایی اوست که قدرت آن دارد که شما را میراند و قبض ارواح شما کند نه آن بتان که ایشان را قدرت نیست و در ایشان هیچ ضر و نفع نیست و أمرت أن أکون من المؤمنین بما اتی به الانبیاء علیهم السلام قبلی فان قیل کیف قال ان کنتم فی شک و هم کانوا یعتقدون بطلان ما جاء به قیل لانهم لما راوا الآیات و المعجزات اضطربوا و شکوا فی امرهم و امر النبی ص و قیل کان فیهم شاکون فهم المراد بالآیة کقوله حکایة عن الکفار و إنا لفی شک مما تدعوننا إلیه مریب و أن أقم وجهک عطف علی المعنی تقدیره و امرت ان اکون من المؤمنین کن مؤمنا ثم اقم وجهک و قیل معناه و امرت ان اکون من المؤمنین و اوحی الی ان اقم وجهک للدین ای استقبل الکعبة فی الصلاة و توجه نحوها و قیل استقم مقبلا بوجهک علی ما امرک الله حنیفا علی ملة إبراهیم و لا تکونن من المشرکین
و لا تدع من دون الله ما لا ینفعک ان دعوته و لا یضرک ان خذلته لا ینفعک ان اطعته و لا یضرک ان عصیته سیاق این سخن تحقیر بتان است و مذلت و خواری ایشان که در ایشان هیچ چیز از نفع و ضر و خیر و شر نیست و ضار و نافع بحقیقت جز الله نیست فإن فعلت فإنک إذا من الظالمین الذین وضعوا الدعا غیر موضعه آن گه تحقیق و تأکید این سخن را گفت ...