گنجور

 
سنایی

گر تو پنداری که جز تو غمگسار‌م نیست‌، هست

ور چنان دانی که جز تو خواستگار‌م نیست‌، هست

یا به جز عشق تو از تو یادگار‌م هست‌، نیست

یا قدم در عشق تو سخت استوار‌م نیست‌، هست

یا به جز بیدادی تو کارزار‌م هست‌، نیست

یا به بیداد تو با تو کارزار‌م نیست‌، هست

یا سپید و روشن از تو کار و بارم هست‌، نیست

یا سیاه و تیره بی‌تو روزگار‌م نیست‌، هست

یا بر امید وصالت شب قرارم هست‌، نیست

یا در اندوه فراقت دل فگارم نیست‌، هست

یا فراقت را به جز ناله شعار‌م هست‌، نیست

یا وصالت را شب و روز انتظار‌م نیست‌، هست

گر دگر همچون سنایی صید زارم هست‌، نیست

یا اگر شیر‌ی‌ست او آنگه شکار‌م نیست‌، هست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode