گنجور

 
صغیر اصفهانی

اوستاد سخن سرا غمگین

آنکه داد سخن سرائی داد

نور الله مضجعه عمری

زیست چون سرو در جهان آزاد

پای بند عجوز دهر نشد

گرچه سنش فزود از هفتاد

بی فریب عروس شب تا صبح

انزوا حجله بود و او داماد

جای زلف بتان به ناخن فکر

گره از طرهٔ سخن بگشاد

الغرض چون به جنت المأوی

کرد مأوی از این خراب آباد

رحلتش را صغیر جست از ذوق

تا که هر لحظه زان نماید یاد

عارفی سر ز جمع کرد برون

بهر تاریخ گفت (غمگین شاد)

۱۳۵۵

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode