گنجور

 
صفی علیشاه

بسم االله الرحمن الرحیم

إِذٰا زُلْزِلَتِ اَلْأَرْضُ زِلْزٰالَهٰا (۱) وَ أَخْرَجَتِ اَلْأَرْضُ أَثْقٰالَهٰا (۲) وَ قٰالَ اَلْإِنْسٰانُ مٰا لَهٰا (۳) یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبٰارَهٰا (۴) بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحیٰ لَهٰا (۵) یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ اَلنّٰاسُ أَشْتٰاتاً لِیُرَوْا أَعْمٰالَهُمْ (۶) فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقٰالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ (۷) وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقٰالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ (۸)

بنام خداوند بخشاینده مهربان

چون بزلزله در آورده شود زمین زلزله‌اش (۱) و بیرون اندازد زمین بارهایش را (۲) و گوید انسان چیست مر آن را (۳) روز چنین می‌گوید خبرهایش را (۴) به اینکه پروردگارت وحی کرد برای او (۵) روز چنین باز گردند مردمان پراکندگان تا نموده شود کردارشان (۶) پس کسی که کند مقدار ذره نیکی خواهد دید آن را (۷) و کسی که کند مقدار ذره بدی خواهد دید آن را (۸)

چونکه جنبانیده گردد این زمین

باز جنبانیدنی سخت از یقین

و آنکه چون ارض از خود اندازد برون

بارهای خود که دارد در کمون

یعنی اموات و دفائن کان و گنج

که بُد آنها موجب طغیان و رنج

آدمی گوید در آن حال این زمین

چیست او را که بجنبد این چنین

مر زمین آن روز آید در سخن

بدهد اخبار از عملها تن به تن

هر چه هر کس کرده اندر پشت او

باز گوید بی تأمل مو به مو

اوفتد از پرده بیرون رازها

ماند از خجلت به کام آوازها

با تو گویم من مثالش را تمام

تن به مرگ آرد چو رو بر انهدام

پیچد از نزع، استخوان و رگ به هم

جسم آید در تزلزل دم به دم

افکند بیرون ز خویش اسرارها

بر زبان آرد ز پنهان کارها

میتوان زین جزء، پی بردن به کل

چون رسد هنگام بگذشتن ز پل

بینی آن کو بُد سوار پیل و رخش

مغزش از نعل خران گردیده پخش

ارض آید پس به عرض حالها

خود به أنَّ رَبکَ أوحَی لَهَا

حق دهد یعنی که دستوری به او

که عیان کن حال های تو به تو

مردم آن روز از قبور اندر حساب

می نمایند از پراکنده ایاب

مختلف احوال اندر جستجو

بعض نورانی و بعضی تیره رو

تا مر ایشان را شود بنموده باز

مر جزای کارهاشان ز امتیاز

پس کند هر کس عمل همسنگ مور

یا به قدر ذرّه پیش خور ز دور

از نکویی پس بر هر آن یابد جزاء

در عمل بر قدر نمله یا هباء

کس نماید ور بدی پاداش آن

می رسد بر وی ببیند وآن عیان

پس چو بد کردی بترس از روز بد

که نخواهد شد مکافات از تو رد

توبه کن از سیّئات ماسبق

مر بپوشاند بدی ها از تو حق

باشد این یک سوره کافی از کتاب

باشد ار آگه دل از یوم الحساب