گنجور

 
صفی علیشاه

بسم االله الرحمن الرحیم

وَ اَلشَّمْسِ وَ ضُحٰاهٰا (۱) وَ اَلْقَمَرِ إِذٰا تَلاٰهٰا (۲) وَ اَلنَّهٰارِ إِذٰا جَلاّٰهٰا (۳) وَ اَللَّیْلِ إِذٰا یَغْشٰاهٰا (۴) وَ اَلسَّمٰاءِ وَ مٰا بَنٰاهٰا (۵) وَ اَلْأَرْضِ وَ مٰا طَحٰاهٰا (۶) وَ نَفْسٍ وَ مٰا سَوّٰاهٰا (۷) فَأَلْهَمَهٰا فُجُورَهٰا وَ تَقْوٰاهٰا (۸) قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّٰاهٰا (۹) وَ قَدْ خٰابَ مَنْ دَسّٰاهٰا (۱۰) کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوٰاهٰا (۱۱) إِذِ اِنْبَعَثَ أَشْقٰاهٰا (۱۲) فَقٰالَ لَهُمْ رَسُولُ اَللّٰهِ نٰاقَةَ اَللّٰهِ وَ سُقْیٰاهٰا (۱۳) فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهٰا فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوّٰاهٰا (۱۴) وَ لاٰ یَخٰافُ عُقْبٰاهٰا (۱۵)

بنام خدای بخشاینده مهربان

بآفتاب و فروغ وقت ارتفاعش (۱) و ماه چون از پی درآیدش (۲) و روز چون جلا دهدش (۳) و شب چون فروپوشدش (۴) و آسمان و آنکه بنا کردش (۵) و زمین و آنکه گستردش (۶) و نفس و آنکه راست کردش (۷) پس الهام کردش بدکاریش را و پرکاریش را (۸) بدرستی که رستگار شد آنکه پاک کرد آن را (۹) بی‌بهره شد آنکه تباه کرد آن را (۱۰) تکذیب نمود ثمود بسبب طغیان (۱۱) هنگامی که برانگیخت بدبخت‌ترش را (۱۲) پس گفت مر ایشان را فرستاده خدا این ناقه خدا و شربش را (۱۳) پس تکذیب نمودند او را پس پی کردندش پس غضب کرد بر ایشان پروردگارشان بسبب گناه ایشان پس یکسان کرد آن را (۱۴) و بیم نکرد عاقبتش را (۱۵)

می خورد سوگند حق بر آفتاب

وآن بهاء و روشنی و ضوء و تاب

هم به مه کو راست پیرو در شیوع

بعد شمس او راست هنگام طلوع

هست مروی هم کز این شمس و قمر

مر نبی است و ولیّ قصد از خبر

هم قسم بر روز چون بدهد جلاء

مهر عالمتاب را اندر ملاء

هم به شب سوگند کآمد چونکه شام

شمس را یکجا بپوشد در ظلام

هم قسم بر آسمان و آن کس که او

کرده بنیاد این سپهر تو به تو

هم قسم بر ارض و آن کش کرد پهن

بر نگهداری و حفظ اوست رهن

هم به نفس و آنکه او را کرد راست

تسویه ز اعضای او کرد آنچه خواست

پس به او الهام فرمود او فجور

هم دگر پرهیزکاری بی فتور

رستگار او شد که نفس خویشتن

پاک گردانید از شرک و فتن

همچنین بی بهره گشت آن کس که هِشت

نفس خود را در جهالت های زشت

کرد تکذیب از نبی قوم ثمود

از ره طغیان و عدوان و جحود

چونکه می برخواست بر احداث شرّ

آنکه بُد در قومشان بدبخت تر

گفتشان پس آن فرستادة خدا

دست بردارید از ناقه شما

نوبت او چون رسد از شرب آب

منع او نکنید تا ناید عذاب

پس نمودند آن گُره تکذیب وی

ناقه را کردند با شمشیر پی

پس فرو پوشاند ایشان را خدا

مر عذاب از ذنبشان بر استوا

گشت یکسان یعنی ایشان را همه

آن عذاب پر نهیب و دمدمه

می نترسد زآن عذاب از بعد او

که بر ایشان هِشت در یک دم فرو