گنجور

 
صفی علیشاه

بسم االله الرحمن الرحیم

لاٰ أُقْسِمُ بِهٰذَا اَلْبَلَدِ (۱) وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهٰذَا اَلْبَلَدِ (۲) وَ وٰالِدٍ وَ مٰا وَلَدَ (۳) لَقَدْ خَلَقْنَا اَلْإِنْسٰانَ فِی کَبَدٍ (۴) أَ یَحْسَبُ أَنْ لَنْ یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ (۵) یَقُولُ أَهْلَکْتُ مٰالاً لُبَداً (۶) أَ یَحْسَبُ أَنْ لَمْ یَرَهُ أَحَدٌ (۷) أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ (۸) وَ لِسٰاناً وَ شَفَتَیْنِ (۹) وَ هَدَیْنٰاهُ اَلنَّجْدَیْنِ (۱۰) فَلاَ اِقْتَحَمَ اَلْعَقَبَةَ (۱۱) وَ مٰا أَدْرٰاکَ مَا اَلْعَقَبَةُ (۱۲) فَکُّ رَقَبَةٍ (۱۳) أَوْ إِطْعٰامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ (۱۴) یَتِیماً ذٰا مَقْرَبَةٍ (۱۵) أَوْ مِسْکِیناً ذٰا مَتْرَبَةٍ (۱۶) ثُمَّ کٰانَ مِنَ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ تَوٰاصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَوٰاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ (۱۷) أُولٰئِکَ أَصْحٰابُ اَلْمَیْمَنَةِ (۱۸) وَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا بِآیٰاتِنٰا هُمْ أَصْحٰابُ اَلْمَشْأَمَةِ (۱۹) عَلَیْهِمْ نٰارٌ مُؤْصَدَةٌ (۲۰)

بنام خداوند بخشاینده مهربان

سوگند یاد می‌کنیم باین شهر (۱) و تو مقیمی در این شهر (۲) و پدر و آنچه زاد (۳) که بتحقیق که آفریدیم انسان را در رنج (۴) آیا می‌پندارد که هرگز قادر نمی‌باشد بر او احدی (۵) می‌گوید ضایع کردم مالی انبوه (۶) آیا می‌پندارد که ندید او را احدی (۷) آیا نگردانیدیم مر او را دو چشم (۸) و زبان و دو لب (۹) و هدایت کردیمش در جای بلند (۱۰) پس در نیامد ببلندی گردنگاه (۱۱) و چه چیز دانا کرد ترا که چیست بلندی گردنگاه (۱۲) رهانیدن کردنیست (۱۳) یا خورانیدن در روزی که صاحب گرسنگی است (۱۴) یتیمی را که صاحب قرابتی است (۱۵) یا درمانده را که صاحب احتیاج است (۱۶) پس باشد از آنان که ایمان آوردند و وصیت بهم کردند بصبر و وصیت به هم کردند به مهربانی (۱۷) آنهایند یاران دست راست (۱۸) و آنان که کافر شدند بآیتهای ما ایشانند یاران دست چپ (۱۹) بر ایشان است آتشی سرپوشیده (۲۰)

می خورم سوگند خود بر این بَلَد

مکه یعنی یا که قلب با رشد

نی خورم سوگند چون در وی به زود

و آمدی وآنگه که تو در وی فرود

هم قسم بر والد اعنی بوالبشر

وآنچه از او شد زاده دختر یا پسر

یا به ابراهیم کو جد است و اَب

مر پیمبر را وز او دارد نسب

آفریدیم آدمی را در کَبَد

یعنی اندر رنج و سختیِ بی ز حد

بعض را هست از قریش آیا گمان

که بر او کس نیست قادر در زمان

داردش تا باز ز آزار رسول

یا که بکشد انتقام از آن فضول

در قیامت گوید او کردم هلاک

مال دنیا کآمدم زو بیم و باک

این چنین پندارد آیا که ورا

کس ندیده، دیده است اعنی خدا

ما نگرداندیم آیا بهر او

زبان و دو چشم و دو لب خود بر او

پس نمودیمش طریق خیر و شرّ

در نیامد پس به تکلیف او دگر

برخلاف نفس رنج اعنی نبرد

تا که راه عَقَبَه بتواند سپرد

چه تو را دانا نمود از عَقَبَه بیش

سختی اش را وآنچه بردارد ز پیش

گردنی، کردن رها از بندگی

یا طعامی دادن اندر زندگی

روزی آنکه باشد آن ذِی مَسغَبَه

جوع و سختی در سرا و مصطبه

دیر و سخت اعنی به دست آید طعام

او خوراند با رضاء و اهتمام

بر یتیمی کو بود ذا مَقرَبَه

یا فقیری کو بود ذا مَترَبَه

اوست خویشاوند و ذی حق در خوراک

هِشته زین پهلو ز مسکینی به خاک

پس بود او ز اهل ایمان و اهل دین

اقتحام عَقبَه کرده است او یقین

مر وصیّت کرده اند ایشان به صبر

در شدائد یکدگر را نی به جبر

یا که اندر نصرت دین خدا

یا به طاعت یا تبرّک ناروا

هم وصیّت کرده اند از هر جهت

بر عطاء و جود و مهر و مرحمت

آن گُره باشند اصحاب یمین

وآنکه کافر شد به آیات مبین

آن گُره باشند اهل مَشْئَمَه

جایشان در نار پوشیده همه

من ز نَار مؤْصَدَه بر حق پناه

می برم یا رب تو زآن دارم نگاه