أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْیٰانَهُ عَلیٰ تَقْویٰ مِنَ اَللّٰهِ وَ رِضْوٰانٍ خَیْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْیٰانَهُ عَلیٰ شَفٰا جُرُفٍ هٰارٍ فَانْهٰارَ بِهِ فِی نٰارِ جَهَنَّمَ وَ اَللّٰهُ لاٰ یَهْدِی اَلْقَوْمَ اَلظّٰالِمِینَ (۱۰۹) لاٰ یَزٰالُ بُنْیٰانُهُمُ اَلَّذِی بَنَوْا رِیبَةً فِی قُلُوبِهِمْ إِلاّٰ أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَ اَللّٰهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (۱۱۰) إِنَّ اَللّٰهَ اِشْتَریٰ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوٰالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ اَلْجَنَّةَ یُقٰاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا فِی اَلتَّوْرٰاةِ وَ اَلْإِنْجِیلِ وَ اَلْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفیٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اَللّٰهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ اَلَّذِی بٰایَعْتُمْ بِهِ وَ ذٰلِکَ هُوَ اَلْفَوْزُ اَلْعَظِیمُ (۱۱۱)
آیا پس آنکه اساس نهاده باشد بنایش را بر پرهیزکاری از خدا و خشنودی بهتر است یا آنکه اساس نهاده باشد بنایش را بر کنار گذرگاه سبیل خالی شده شکست خورده پس فرود آمد بآن در آتش دوزخ و خدا هدایت نمیکند گروه ستمکاران را (۱۰۹) همیشه باشد بناشان که ساختند شکی در دلهاشان مگر آنکه پاره شود دلهاشان و خدا دانای درستکار است (۱۱۰) بدرستی که خدا خرید از گروندگان جانهاشان و مالهاشان را بآنکه مر ایشان را باشد بهشت کارزار میکنند در راه خدا پس میکشند و کشته میشوند وعده دادنی بر آن حق در توریت و انجیل و قرآن و کیست وفاکنندهتر بعهدش از خدا پس شاد شوید بسبب فروختنشان که مبایعت کردید بآن و آنست آن کامیابی بزرگ (۱۱۱)
هر کس آیا کو بنای دین خود
هِشت بر تقوی ز حق نزد خرد
هم به رضوان بهتر آن یا ز اعتماد
بر شَفَا جُرُف ار بنائی کس نهاد
بر کنار رودی اعنی بر نهی
که ز سیلی گشته زیر آن تهی
ظاهرش برپا ستاده با شکاف
لیک مشرف بر فتادن بی خلاف
بر زمینی این چنین هِشتن بنا
سست تر بس باشد از بنیادها
سست گردد اوفتد گر دانی اش
در جهنم آن بناء با بانی اش
راه ننماید خدا بر ظالمان
زاید از مقصودشان اندر جهان
لایزال است آن بناشان تا ابد
که نهادند از عناد و از حسد
زاید از چیزی که در دلهایشان
باشد از شک وز فساد رایشان
حقدشان افزود یعنی زآن مهم
چون نمودند آن بناشان منهدم
از نفاق و حقد و حسرت خسته اند
واندر آن اندوه و غم پیوسته اند
یا همیشه باشد آن تحزیبشان
هم به دوزخ متصل تعذیبشان
پاره پاره جز که گرددشان قلوب
بی ز ادراک از خصال زشت و خوب
یا به توبه وز ندم بر مثل آن
نزد آن دانای پیدا و نهان
حق بود دانا به نیّت ها تمام
هم به حکمت حاکم اندر انتقام
حق خرید از مؤمنان خوش سرشت
جان و هم اموالشان را بر بهشت
این به تحریص است از بهر جهاد
ور نه مال و جان هم او بر بنده داد
عبد مملوکی که خود معدوم بود
از وجود و بود خود محروم بود
مالک مطلق، مر او را بود داد
نی به سود خود که محض جود داد
چیست او را تا که بفروشد به حق
هر دمی باشد به فیضی مستحق
گر که آنی قطع فیض از وی شود
نیست موجود او دگر لاشیء شود
لطف دیگر بود گفت ار ذوالجلال
میخرم از بندگانم جان و مال
میدهم جنّت مر ایشان را عوض
دادن جنّت بر ایشان بُد غرض
خواست تا گردند راغب بر جهاد
زآن هم ایشان را بود خیر و مراد
از جهاد دشمنان ذی فر شوند
بر خلایق در دو عالم سر شوند
از زمین بیرون فتد تخم فساد
پس رس ند از دین و دنیا بر مراد
نفس باشد مایۀ صد شرّ و شور
مال هم اسباب طغیان و غرور
گفت میکن این دو فاسد را فداء
در رهم بستان بهشت اندر جزاء
چون خَرَد او آنچه کآن مُلک وی است
هر که نفروشد نه در سلک وی است
در ره حق می کنند از جان قتال
میکُشند و کُشته گردند آن رجال
وعده حق داده است ایشان را بر آن
وعدة حق است ثابت بی گمان
هست در تورات و انجیل این خطاب
هم به قرآن وعده یعنی بر ثواب
کیست وافی تر به عهد از شاه جود
شاد پس باشید بر آن بیع و سود
شاد یعنی بر شراء و بیع خویش
که به او کردید این سوداء ز پیش
هست این بیع نکو ب هر شما
رستگاریِ بزرگ از ذوالعطا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.