گنجور

 
صفی علیشاه

فَلاٰ أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ (۱۵) اَلْجَوٰارِ اَلْکُنَّسِ (۱۶) وَ اَللَّیْلِ إِذٰا عَسْعَسَ (۱۷) وَ اَلصُّبْحِ إِذٰا تَنَفَّسَ (۱۸) إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ (۱۹) ذِی قُوَّةٍ عِنْدَ ذِی اَلْعَرْشِ مَکِینٍ (۲۰) مُطٰاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ (۲۱) وَ مٰا صٰاحِبُکُمْ بِمَجْنُونٍ (۲۲) وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ اَلْمُبِینِ (۲۳) وَ مٰا هُوَ عَلَی اَلْغَیْبِ بِضَنِینٍ (۲۴) وَ مٰا هُوَ بِقَوْلِ شَیْطٰانٍ رَجِیمٍ (۲۵) فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ (۲۶) إِنْ هُوَ إِلاّٰ ذِکْرٌ لِلْعٰالَمِینَ (۲۷) لِمَنْ شٰاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَسْتَقِیمَ (۲۸) وَ مٰا تَشٰاؤُنَ إِلاّٰ أَنْ یَشٰاءَ اَللّٰهُ رَبُّ اَلْعٰالَمِینَ (۲۹)

پس سوگند یاد نمی‌کنم پس رونده (۱۵) سیر کننده پنهان شونده‌اند (۱۶) و شب چون پشت کند (۱۷) و صبح چون پدید آید (۱۸) که آن هر آینه سخن فرستاده‌ایست گرامی (۱۹) صاحب توانای نزد خداوند عرش با منزلت (۲۰) فرمان برده پس امینست (۲۱) و نیست صاحب شما دیوانه (۲۲) و بتحقیق دید او را در افق روشن (۲۳) و نیست او در غیب بخیل (۲۴) و نباشد سخن شیطان رانده شده (۲۵) پس کجا می‌روند (۲۶) نیست آن مگر پندی مر جهانیان را (۲۷) مر آن کسی را خواست از شما که مستقیم شود (۲۸) و نخواهید مگر آنکه خواهد خدا که پروردگار عالمیانست (۲۹)

پس خورم سوگند بر استارگان

آن رجوع آرندگان بر آسمان

بار دیگر می کنند آنها ایاب

بعد پنهانی به نور آفتاب

هم به شب سوگند کآن آید چو پیش

می کند تاریک عالم را به خویش

هم به صبح آنگاه که چون دم زند

عالم و آفاق را روشن کند

که بود قرآن کلامی دلپسند

قول بفرستاده ای بس ارجمند

بس توانا عِندَ ذِی الْعَرْشُ مَکِین

هم مطَاع اندر ملایک هم أمِین

جبرئیل آورده یعنی این کلام

بر رسول از جانب ربّ الانام

نیست مجنون صاحب و یار شما

آن چنان که هست پندار شما

دید مر جبریل را وین اَبین است

در کنار آسمان که روشن است

نیست پیغمبر به خلق حق بخیل

زآنچه بر وی شد نهان وحی جلیل

رمز معنی تا نیاموزد به کس

وحی علام الغیوب این است و بس

هم نه قرآن قول دیو رانده است

که بر او از استراقی خوانده است

بر کجا پس می روید آیا شما

می کنید اعراض زین یعنی چرا

نیست قرآن عالمین را جز که پند

جز شرافت با رسول ارجمند

مر کسی را کاستقامت خواهد او

جز چنین کی برد کس زین مشک بو

می نخواهید استقامت را شما

جز که آن را بر شما خواهد خدا

کو بود پروردگار عالمین

هر که را او خواهد آید سوی دین

تا که را او خواهد، این امری خفی است

سرّ خلق از غیر خالق مختفی است