گنجور

 
صفی علیشاه

بسم االله الرحمن الرحیم

عَبَسَ وَ تَوَلّٰی (۱) أَنْ جٰاءَهُ اَلْأَعْمیٰ (۲) وَ مٰا یُدْرِیکَ لَعَلَّهُ یَزَّکّٰی (۳) أَوْ یَذَّکَّرُ فَتَنْفَعَهُ اَلذِّکْریٰ (۴) أَمّٰا مَنِ اِسْتَغْنیٰ (۵) فَأَنْتَ لَهُ تَصَدّٰی (۶) وَ مٰا عَلَیْکَ أَلاّٰ یَزَّکّٰی (۷) وَ أَمّٰا مَنْ جٰاءَکَ یَسْعیٰ (۸) وَ هُوَ یَخْشیٰ (۹) فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهّٰی (۱۰) کَلاّٰ إِنَّهٰا تَذْکِرَةٌ (۱۱) فَمَنْ شٰاءَ ذَکَرَهُ (۱۲)

بنام خدای بخشاینده مهربان

روی ترش نمود و اعراض کرد (۱) که آمد او را کور (۲) و چه چیز دانا کرد ترا باشد که پاک شود (۳) یا پند گیرد پس نفع دهد او را پند (۴) اما کسی که توانگر شد (۵) پس تو مر او را متوجه می‌شوی (۶) و نیست بر تو که پاک نشود (۷) و اما کسی که آمد ترا که می‌کوشید (۸) و او می‌ترسید (۹) پس تو از او فارغ می‌باشی (۱۰) نه چنین است بدرستی که آن پندیست (۱۱) پس آنکه خواهد پند گیرد (۱۲)

بود عبد االله مکتوم او ضریر

نزد پیغمبر شد آن مکفوف پیر

اندر آن وقتی که بود آن ممتحن

با صنادید قریش اندر سخن

اندر آرد تا مگر در دینشان

داشت نجوی از پی آئینشان

کرد عبد االله ز پیغمبر سئوال

بی خبر کاین نیست هنگام مقال

رو ترش کرد آن رسول نیک خو

هم بگردانید زآن مکفوف رو

آمد این آیت چو أعمی آمد او

رو ترش فرمود و گردانید رو

ز ابن مکتومت چه چیز آگاه کرد

شاید او ز آثام گردد پاک و فرد

پند یا گیرد ز قول ارجمند

نفع پس می بدهد او را وعظ و پند

لیک آن کو مال دار است این چنین

بی نیازی می کند ز ایمان و دین

پس تو بر وی می کنی ز اقبال رو

بس که داری حرص بر ایمان او

نیست بر تو زو به جز وزر و وبال

چون بر او پاکیزگی باشد محال

وآنکه اما بر تو آمد با شتاب

از پی تعلیم احکام و کتاب

از خدا ترسان بود یا ترسد او

که در آید بر سر و افتد به رو

پس تو از وی می شوی مشغول باز

رو کنی از وی بر ارباب مجاز

حاصل آنکه از تو این محمود نیست

زین تصدّی وین تلهّی سود نیست

جبرئیل این آیه می خواند و رسول

رنگ او تغییر می کرد از قبول

شد روان از دیده هایش جوی آب

وز پی اعمی دوید اندر شتاب

آن چنان که هر دم افتادی به سر

روی او می خورد بر دیوار و در

تا به عبد االله رسید او با نیاز

برد سوی مسجدش سلطان راز

مر ردای خود به زیر او فکند

داشتش زآن پس عزیز و ارجمند

منزجر باش از تولّی وز عبوس

کن مدارا و تلطّف با نفوس

هست آیت های قرآن جمله پند

متعظ گشتن بر او باشد پسند

هر که خواهد پس نماید حفظ آن

تا فراموشش نگردد یک زمان