گنجور

 
صفی علیشاه

هَلْ أَتٰاکَ حَدِیثُ مُوسیٰ (۱۵) إِذْ نٰادٰاهُ رَبُّهُ بِالْوٰادِ اَلْمُقَدَّسِ طُویً (۱۶) اِذْهَبْ إِلیٰ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغیٰ (۱۷) فَقُلْ هَلْ لَکَ إِلیٰ أَنْ تَزَکّٰی (۱۸) وَ أَهْدِیَکَ إِلیٰ رَبِّکَ فَتَخْشیٰ (۱۹) فَأَرٰاهُ اَلْآیَةَ اَلْکُبْریٰ (۲۰) فَکَذَّبَ وَ عَصیٰ (۲۱) ثُمَّ أَدْبَرَ یَسْعیٰ (۲۲) فَحَشَرَ فَنٰادیٰ (۲۳) فَقٰالَ أَنَا رَبُّکُمُ اَلْأَعْلیٰ (۲۴) فَأَخَذَهُ اَللّٰهُ نَکٰالَ اَلْآخِرَةِ وَ اَلْأُولیٰ (۲۵) إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَعِبْرَةً لِمَنْ یَخْشیٰ (۲۶)

آیا آمد ترا حکایت موسی (۱۵) که ندا کرد او را پروردگارش در وادی پاکیزه کرده شده طوی (۱۶) برو بسوی فرعون که او زیاده‌روی کرد در عصیان (۱۷) پس بگو مر تراست میل به اینکه پاک شوی (۱۸) و هدایت کنم بسوی پروردگارت پس بپرهیزی (۱۹) پس نمودش آیه بزرگ (۲۰) پس تکذیب نمود و نافرمانی کرد (۲۱) پس پشت گردانیده می‌شتافت (۲۲) پس جمعیتی کرد پس ندا در داد (۲۳) پس گفت منم پروردگار شما که برتر است (۲۴) پس گرفت او را خدا بعقوبت آخرت و اولی (۲۵) بدرستی که در آنست هر آینه عبرتی مر آن را که می‌ترسند (۲۶)

بر تو آیا نامد ای فخر بشر

مر حدیث موسی کامل هنر

چونکه او را خواند مر پروردگار

خود به وادی مقدس در دو بار

یا که باشد نام آن وادی طُوی

حق در آن فرمود بر موسی ندا

رو سوی فرعون بگذشته ز حد

گو که داری رغبت آیا هیچ خود

پاک گردی، ره نمایم من تو را

سوی ربّت، پس بترسی از خدا

پس نمود آن موسی از وجهی که بود

آیت کبری به فرعون عنود

کرد پس تکذیب و عاصی شد به حق

پشت پس کرد او به وی با طعن و دق

سعی بر ابطال او کرد از ستیز

یا ز ترس اژدها شد در گریز

جمع کرد او لشکرش داد این ندا

گفت من پروردگارم بر شما

موسی ار هم خالقی از غیر من

باشدش من بهترم زو بی سخن

زآنکه بس باشد فقیر و بی نوا

از رسولش آشکار است این به ما

که بسی باشد برهنه و گرسنه

بر رسالت آمده است او یک تنه

نه غلامی نه سپاهی نه زری

نه لباس و نه اساس و استری

من غلامانم همه ذی ثروتند

صاحب قصر و سرا و دولتند

مشتبه شد زین سخن بر احمقان

که نباشد خالق موسی چنان

در تصور نامد ایشان را کجا

کآن که ترسد ز اژدها نبود خدا

پس گرفتش حق به قهری بس قوی

بر عذاب اخروی و دنیوی

بُد نکال اولش که گشت غرق

اندر آن رود سیه، پا تا به فرق

وآن نکال دیگرش داند خدای

تا چه باشد درخورش در آن سرای

هست پندی و اعتباری اندر این

آنکه را ترسد ز حق وز یوم دین