گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صفی علیشاه

وَ هُوَ اَلَّذِی أَنْشَأَ جَنّٰاتٍ مَعْرُوشٰاتٍ وَ غَیْرَ مَعْرُوشٰاتٍ وَ اَلنَّخْلَ وَ اَلزَّرْعَ مُخْتَلِفاً أُکُلُهُ وَ اَلزَّیْتُونَ وَ اَلرُّمّٰانَ مُتَشٰابِهاً وَ غَیْرَ مُتَشٰابِهٍ کُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذٰا أَثْمَرَ وَ آتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصٰادِهِ وَ لاٰ تُسْرِفُوا إِنَّهُ لاٰ یُحِبُّ اَلْمُسْرِفِینَ (۱۴۱) وَ مِنَ اَلْأَنْعٰامِ حَمُولَةً وَ فَرْشاً کُلُوا مِمّٰا رَزَقَکُمُ اَللّٰهُ وَ لاٰ تَتَّبِعُوا خُطُوٰاتِ اَلشَّیْطٰانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ (۱۴۲) ثَمٰانِیَةَ أَزْوٰاجٍ مِنَ اَلضَّأْنِ اِثْنَیْنِ وَ مِنَ اَلْمَعْزِ اِثْنَیْنِ قُلْ آلذَّکَرَیْنِ حَرَّمَ أَمِ اَلْأُنْثَیَیْنِ أَمَّا اِشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ أَرْحٰامُ اَلْأُنْثَیَیْنِ نَبِّئُونِی بِعِلْمٍ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ (۱۴۳) وَ مِنَ اَلْإِبِلِ اِثْنَیْنِ وَ مِنَ اَلْبَقَرِ اِثْنَیْنِ قُلْ آلذَّکَرَیْنِ حَرَّمَ أَمِ اَلْأُنْثَیَیْنِ أَمَّا اِشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ أَرْحٰامُ اَلْأُنْثَیَیْنِ أَمْ کُنْتُمْ شُهَدٰاءَ إِذْ وَصّٰاکُمُ اَللّٰهُ بِهٰذٰا فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ اِفْتَریٰ‌ عَلَی اَللّٰهِ کَذِباً لِیُضِلَّ اَلنّٰاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یَهْدِی اَلْقَوْمَ اَلظّٰالِمِینَ (۱۴۴) قُلْ لاٰ أَجِدُ فِی مٰا أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّماً عَلیٰ طٰاعِمٍ یَطْعَمُهُ إِلاّٰ أَنْ یَکُونَ مَیْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَیْرِ اَللّٰهِ بِهِ فَمَنِ اُضْطُرَّ غَیْرَ بٰاغٍ وَ لاٰ عٰادٍ فَإِنَّ رَبَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۱۴۵) وَ عَلَی اَلَّذِینَ هٰادُوا حَرَّمْنٰا کُلَّ ذِی ظُفُرٍ وَ مِنَ اَلْبَقَرِ وَ اَلْغَنَمِ حَرَّمْنٰا عَلَیْهِمْ شُحُومَهُمٰا إِلاّٰ مٰا حَمَلَتْ ظُهُورُهُمٰا أَوِ اَلْحَوٰایٰا أَوْ مَا اِخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذٰلِکَ جَزَیْنٰاهُمْ بِبَغْیِهِمْ وَ إِنّٰا لَصٰادِقُونَ (۱۴۶) فَإِنْ کَذَّبُوکَ فَقُلْ رَبُّکُمْ ذُو رَحْمَةٍ وٰاسِعَةٍ وَ لاٰ یُرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ اَلْقَوْمِ اَلْمُجْرِمِینَ (۱۴۷) سَیَقُولُ اَلَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شٰاءَ اَللّٰهُ مٰا أَشْرَکْنٰا وَ لاٰ آبٰاؤُنٰا وَ لاٰ حَرَّمْنٰا مِنْ شَیْ‌ءٍ کَذٰلِکَ کَذَّبَ اَلَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتّٰی ذٰاقُوا بَأْسَنٰا قُلْ هَلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنٰا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ اَلظَّنَّ وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلاّٰ تَخْرُصُونَ (۱۴۸)

و اوست که پدید آورد بستانها را بر داربست‌انداختها و غیر بر داربست‌انداختها و درخت خرما را و کشت را مختلف ثمر خوردنی او و زیتون و انار را شبه بهم و ناشبیه بهم بخورید از ثمرش چون ثمر دهد و بدهید حقش را روز درویدنش و اسراف می‌کنند بدرستی که او دوست نمی‌دارد اسراف‌کنندگان را (۱۴۱) و از شتر و گاو و گوسفند باربردار و فرشی بخورید آنچه روزی کرد شما را خدا و پیروی مکنید گامهای شیطان را بدرستی که او مر شما را دشمنی آشکار است (۱۴۲) هشت جفت از میش دو و از گوسفند نرینه بگو آیا آن دو نر را حرام گردانید یا آن دو ماده را یا آنچه را مشتمل باشد بر او رحمهای آن دو ماده خبر دهید مرا بدانش اگر هستید راست‌گویان (۱۴۳) و از شتر دو و از گاو دو بگو آیا آن دو نر را حرام گردانید یا دو ماه را یا آنچه را مشتمل باشد بر آن رحمهای دو ماه آیا بودید حاضران چون وصیت کرد شما را خدا باین پس کیست ستمکارتر از آنکه بست بر خدا بدروغ را تا گمراه کند مردم را بدون دانش بدرستی که خدا راه ننماید گروه ستمکاران را (۱۴۴) بگو نمی‌یابم در آنچه وحی کرده شد بمن حرام شده برخورنده که می‌خورد آن را مگر آنکه بوده باشد مردار یا خون ریخته شده یا گوشت خوک پس بدرستی که آن پلید است یا فسقی که بانک زده شده از برای غیر خدا بآن پس کسی که مضطر شد غیر باغی و نه تجاوز کننده پس بدرستی که پروردگار تو آمرزنده مهربانست (۱۴۵) و بر آنانی که یهود شدند حرام کردیم هر صاحب ناخنی را و از گاو و گوسفند حرام کردیم بر ایشان پیهای اندو را مگر آنچه را برداشت پشتهاشان یا روده‌ها یا آنچه آمیخته باشد باستخوان آن جزا دادیم ایشان را بسبب ظلمشان و بدرستی که ما هر آینه راستگویانیم (۱۴۶) پس اگر تکذیب کنند ترا پس بگو پروردگار شما صاحب رحمت وسیع است و باز داشته نمی‌شود عذابش از گروه گناه‌کاران (۱۴۷) زود باشد که بگویند آنان که شرک آوردند که اگر خواسته بود خدا شرک نمی‌آوردیم ما و نه پدرانمان و نه حرام می‌کردیم هیچ چیز را همچنین تکذیب کردند آنان که بودند پیش از ایشان تا چشیدند عقوبات ما را بگو آیا هست نزد شما هیچ علمی پس بیرون آرید آن را برای ما پیروی نمی‌کنند مگر گمان را و نیستید شما مگر آنکه بگمان کار می‌کنید (۱۴۸)

اوست آن کس که پدید آورد بر

بوستانها پُر ز انگور و ثمر

آنچه شد برداشته از تاکها

وآنچه افتاده به روی خاکها

یا از آنچه کِشته اند آن با شکوه

یا که خود رسته است اندر دشت و کوه

آفریده نخل و زرع اندر وجوب

زرع یعنی کش ثمر باشد حبوب

مختلف گیرند تا از وی ثمر

بهر اکل از طعم و ترکیب و اثر

زآن حبوب اعنی فراوان چیزها

میتوان پخت از ره تمییزها

همچنین زیتون و رُمّان بارها

که به هم مانند در آثارها

هست یعنی طعم و برگش مثل هم

یا نه با هم مشتبه در کیف و کم

ترش بعضی، حلو بعضی بالعیان

همچنین بعضی میان این و آن

زآن درختان چون شود پیدا ثمر

هم خورید از آن ثمرها بی ضرر

حقّ آن بدهید هم یوم حصاد

صدقه یعنی بر فقیران از عباد

این است تأکیدی مؤکّد هم شنو

که مکن بر صدق تأخیر از دِرو

یعنی از روز دِرو حقّ فقیر

کن جدا از زرع حتی یک شعیر

مگذرید از حدّ خود هم در عطا

که ندارد دوست مسرف را خدا

هم ز اَنعام آنچه می باشد حمول

وآنچه باشد فرش بر صاحب عقول

شَعر و پشمش گردد اعنی در پسند

بهر فرش آن منتسج چون گوسفند

چارپایان بزرگند آن حمول

همچو گاو و اشتر از روی قبول

وآنچه کوچک باشد آن را فرش خوان

نیست این تحقیق هم دور از بیان

مینگردانید آن بر خود حرام

هم کنید از لحمشان رزق و طعام

آنچه را حق کرده روزی بر شما

چون کنید آن را حرام از ناروا

از فعال جاهلیّت بگذرید

روزی حق را به حلّیت خورید

تابع خطوات شیطان شد تمام

آنکه کرد از خود حلالی را حرام

بر ندارید از پی اش گامی به کار

کو شما را دشمنی هست آشکار

هشت زوج از اشتر و بز، گاو و میش

آفرید از ماده و نر ز امر خویش

هشت یعنی چار ماده چار نر

دو حمولند و دو فرش اندر ثمر

ضَّأنِ اثْنَینِ است میش پشم دار

معزِ اثْنَینِ آن بزینه زآن چهار

کو دو نر که کبش و تیس آمد به نام

حق تعالی بر شما کرده حرام

یا که نعجه و معزکان دو ماده اند

یا دو جنسی کز رحم بنهاده اند

یعنی آنچه از ماده و نر در رحم

هست نعجه و معز را اندر مهم

نک به دانایی خبر بدهید راست

راست گویید ار که تحریم از خداست

همچنین از گاو و از اشتر دو زوج

آفرید او کز یم انشاء کرد موج

زین دو گو کرده است حق نر را حرام

بر شما یا ماده را در هر مقام

در رحم یا هر چه از ماده است و نر

این دو را یعنی ز اشتر یا بقر

حاصل این کز چار جنس با ثمر

ماده و نر وز جنینشان سر به سر

هست انکار اینکه آن ربّ الانام

کرده باشد بهر کس وقتی حرام

هیچ حاضر بوده اید آیا شما

چونکه بر تحریم شد امر از خدا

بهر فهم حلّ و حرمت نیست راه

جز به کشف و سمع صادق از اِله

بر نبییّی چون شما می نگروید

پس توانید از کجا حکمی شنید

ور که اینها باشد از کشف و شهود

میبگویید آن مکاشف، خود که بود

کرده کی پیغمبری آن را حرام

یا مبرهن کی شد از عقلی تمام

آمد از روی تعرض بر رسول

عوف بن مالک نه بر وجه قبول

گفت کردی تو حلال اندر مقام

آنچه کردند آن پدرهامان حرام

گفت او، تحریم آنها باطل است

نه از خدا و نه از شهود کامل است

آنچه کردند آن پدرهاتان حرام

مینگردد آن محرّم بر انام

کیست ظالم تر از آن کس کافترا

بندد اندر حلّ و حرمت بر خدا

مردمان را تا نماید گمره او

بی ز علم و دانشی در جستجو

راه ننماید خدا بر ظالمان

که بر او بندند کذبی آن چنان

مشرکان گفتند اَنعام ار حرام

نیست بر کس پس حرام آمد کدام

گو نمی یابم به قرآن وآنچه وحی

شد به من چیزی حرام از امر و نهی

بر خورنده که خورد زآن طعمه هم

جز که باشد میته یا مسفوح دم

یا که لحم خوک کآن باشد پلید

یا به فسقی باشد ار چیزی پدید

یعنی ار حیوان پاکی را عیان

کشته باشندش به فسقی جاهلان

وقت ذبحش غیر حق آوازها

باز بردارند آن خود سازها

پس اگر بیچاره ای را شد ضرور

بهر حفظ جان خورد زآن نیست دور

یعنی ار در اکل میته مضطر است

قدر حاجت زآن خورد چون درخور است

تا شود سدّ رمق زآن نی زیاد

وآن بود بر غَیرَ باغ و غیر عاد

اکل آن باشد ز فقر و عسرتی

نی که از روی ستم یا لذتی

پس بود پروردگار آمرزگار

هم رحیم و مهربان بر میته خوار

هم بر آنها که یهودند از انام

ذِی ظُفُر گردید ز امر ما حرام

یعنی از هر جانور کاندر ظهور

ناخن استش از سباع و از طیور

هم ز گاو و گوسفند از هر کدام

شحمشان کردیم بر ایشان حرام

شحمشان، پیه درون است از نشان

جز که چسبیده بود بر پشتشان

آنچه آن بر پشت و پهلو ملصق است

یا بر امعاء خارج از نهی حق است

عطف باشد یا حوایآ بر شُحُوم

شد حرام اعنی بر ایشان در رسوم

او بود بر معنی و آواز کلام

چربی امعاست هم یعنی حرام

آنچه یا با استخوان آمیخته

بر حرام است این همه انگیخته

هست این تحریم در هر دورشان

همچنین پاداش ظلم و جورشان

همچو قتل انبیاء و اکل ربا

خوردن اموال مردم بر جفا

همچنین گویند ارباب بیان

پادشاهانی ز اسرائیلیان

از فقیران منع کردند از غرور

اکل لحم و شحم آن جم له طیور

حق تعالی کرد زآن اِستم حرام

بهر ایشان آنچه شد ذکرش تمام

این نباشد حکم عقل اینجا بِایست

نهی شرعی از پی پاداش نیست

بلکه فضل محض باشد بر عباد

هر زمانی هم به وفق عدل و داد

ور که هم باشد جزای آن عمل

هست آن هم فضل دیگر در محل

بر فقیران چونکه بگرفتند تنگ

وآن سبب بر قهر حق شد بی درنگ

چونکه درویش از غنی سوزد دلش

آتش اندازد به کشت و حاصلش

حق به دفع آتشی اندوخته

که شود زو صد جحیم افروخته

بهر ایشان کرد آن اشیاء حرام

تا که گردد سهل تر کار عوام

این بود آثار لطفش بر فقیر

تا نباشی بر فقیران سختگیر

گفت حق، کردید چون منع از حلال

آن فقیران را شد آتش آن خصال

از پی اطفاء آن نار از شما

منع لذت ها کنم اندر جزا

تا به هم باشید یکسان در خورش

هم دهد بر عدلتان حق پرورش

ما در اخباریم گفت از صادقان

در حلال و در حرام از هر نشان

پس نمایند ار که تکذیب یهود

زآنچه کردم بر تو وحی اندر حدود

پس به ایشان گو بود رب شما

رحمتش واسع به کل ماسوی

گر دهد مهلت شما را در عذاب

نیست در امهالش اهمال از عِقاب

بأس او هرگز نخواهد گشت رد

از گروه مجرمان در فعل بد

زود باشد کز طریق اعتذار

مشرکان گویند بعد از اضطرار

گر خدا می خواست ما و آباء ما

شرک ناوردیم هرگز بر خدا

هم نمیکردیم چیزی را حرام

شرک و تحریم است یعنی ز و تمام

این سخن جبر است و شرحش سر به سر

گشت مذکور ار که داری در نظر

کی غنیِ مقتدر بر عاجزی

میکند جبر ار به دانش فایزی

یا که تکلیفی کند در صورتی

که بداند نیست او را قدرتی

یا شود او را در افعالی معین

پس به او گوید چرا کردی چنین

همچنان که سعی در تکذیب تو

میکنند این قوم پُر مکر از عتو

که نکرده منع ما را از قدم

هیچ از تحریم و شرک آن ذوالکرم

آن کسان که بوده ز ایشان پیشتر

کرده تکذیب از رسل زین بیشتر

تا چشیدند آن عذابی که سزا

بود در تکذیب ایشان را ز ما

گو بر ایشان هیچ د ر نزد شما

هست آیا امر معلومی به جا

که بدان آرید برهانی صریح

بر کلام خویش و آن باشد صحیح

پس به ما ظاهر کنید آن را کنون

نزد حجت آورید آن را برون

پیروی اندر مقال خویشتن

مر شما را نیست غیر از وهم و ظن

نیستید الاّ که گویید افترا

هم دروغی بس هویدا بر خدا

گر که گویم شرح ظن بر اهل هوش

مر اصولی سخت آید در خروش

نیستم مایل که در تفسیر من

اعتراضی کس نماید در سخن

زین گذشتم کو نیاید در جدال

آنکه دور است از بساط اهل حال

می نپندارم که دارد حاصلی

اینکه آید در تخاصم ناقلی

جای خود در نزد ارباب عقول

لازم و واجب بود علم اصول

این قدر دان هیچ اگر با مدرکی

نیست از ظنّت ثمر در مسلکی