گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صفی علیشاه

وَ هُوَ اَلَّذِی أَنْزَلَ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً فَأَخْرَجْنٰا بِهِ نَبٰاتَ کُلِّ شَیْ‌ءٍ فَأَخْرَجْنٰا مِنْهُ خَضِراً نُخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُتَرٰاکِباً وَ مِنَ اَلنَّخْلِ مِنْ طَلْعِهٰا قِنْوٰانٌ دٰانِیَةٌ وَ جَنّٰاتٍ مِنْ أَعْنٰابٍ وَ اَلزَّیْتُونَ وَ اَلرُّمّٰانَ مُشْتَبِهاً وَ غَیْرَ مُتَشٰابِهٍ اُنْظُرُوا إِلیٰ ثَمَرِهِ إِذٰا أَثْمَرَ وَ یَنْعِهِ إِنَّ فِی ذٰلِکُمْ لَآیٰاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۹۹) وَ جَعَلُوا لِلّٰهِ شُرَکٰاءَ اَلْجِنَّ وَ خَلَقَهُمْ وَ خَرَقُوا لَهُ بَنِینَ وَ بَنٰاتٍ بِغَیْرِ عِلْمٍ سُبْحٰانَهُ وَ تَعٰالیٰ عَمّٰا یَصِفُونَ (۱۰۰) بَدِیعُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ أَنّٰی یَکُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَکُنْ لَهُ صٰاحِبَةٌ وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ (۱۰۱) ذٰلِکُمُ اَللّٰهُ رَبُّکُمْ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ خٰالِقُ کُلِّ شَیْ‌ءٍ فَاعْبُدُوهُ‌ وَ هُوَ عَلیٰ کُلِّ شَیْ‌ءٍ وَکِیلٌ (۱۰۲) لاٰ تُدْرِکُهُ اَلْأَبْصٰارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ اَلْأَبْصٰارَ وَ هُوَ اَللَّطِیفُ اَلْخَبِیرُ (۱۰۳) قَدْ جٰاءَکُمْ بَصٰائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْهٰا وَ مٰا أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ (۱۰۴) وَ کَذٰلِکَ نُصَرِّفُ اَلْآیٰاتِ وَ لِیَقُولُوا دَرَسْتَ وَ لِنُبَیِّنَهُ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (۱۰۵) اِتَّبِعْ مٰا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ وَ أَعْرِضْ عَنِ اَلْمُشْرِکِینَ (۱۰۶) وَ لَوْ شٰاءَ اَللّٰهُ مٰا أَشْرَکُوا وَ مٰا جَعَلْنٰاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً وَ مٰا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ (۱۰۷) وَ لاٰ تَسُبُّوا اَلَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ فَیَسُبُّوا اَللّٰهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ کَذٰلِکَ زَیَّنّٰا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلیٰ رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُمْ بِمٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ (۱۰۸) وَ أَقْسَمُوا بِاللّٰهِ جَهْدَ أَیْمٰانِهِمْ لَئِنْ جٰاءَتْهُمْ آیَةٌ لَیُؤْمِنُنَّ بِهٰا قُلْ إِنَّمَا اَلْآیٰاتُ عِنْدَ اَللّٰهِ وَ مٰا یُشْعِرُکُمْ أَنَّهٰا إِذٰا جٰاءَتْ لاٰ یُؤْمِنُونَ (۱۰۹) وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصٰارَهُمْ کَمٰا لَمْ یُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ نَذَرُهُمْ فِی طُغْیٰانِهِمْ یَعْمَهُونَ (۱۱۰) وَ لَوْ أَنَّنٰا نَزَّلْنٰا إِلَیْهِمُ اَلْمَلاٰئِکَةَ وَ کَلَّمَهُمُ اَلْمَوْتیٰ وَ حَشَرْنٰا عَلَیْهِمْ کُلَّ شَیْ‌ءٍ قُبُلاً مٰا کٰانُوا لِیُؤْمِنُوا إِلاّٰ أَنْ یَشٰاءَ اَللّٰهُ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ یَجْهَلُونَ (۱۱۱) وَ کَذٰلِکَ جَعَلْنٰا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیٰاطِینَ اَلْإِنْسِ وَ اَلْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلیٰ بَعْضٍ زُخْرُفَ اَلْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شٰاءَ رَبُّکَ مٰا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ مٰا یَفْتَرُونَ (۱۱۲) وَ لِتَصْغیٰ إِلَیْهِ أَفْئِدَةُ اَلَّذِینَ لاٰ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ لِیَرْضَوْهُ وَ لِیَقْتَرِفُوا مٰا هُمْ مُقْتَرِفُونَ (۱۱۳) أَ فَغَیْرَ اَللّٰهِ أَبْتَغِی حَکَماً وَ هُوَ اَلَّذِی أَنْزَلَ إِلَیْکُمُ اَلْکِتٰابَ مُفَصَّلاً وَ اَلَّذِینَ آتَیْنٰاهُمُ اَلْکِتٰابَ یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ فَلاٰ تَکُونَنَّ مِنَ اَلْمُمْتَرِینَ (۱۱۴)وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لاٰ مُبَدِّلَ لِکَلِمٰاتِهِ وَ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ (۱۱۵) وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی اَلْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبِیلِ اَللّٰهِ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ اَلظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاّٰ یَخْرُصُونَ (۱۱۶) إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ مَنْ یَضِلُّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ (۱۱۷) فَکُلُوا مِمّٰا ذُکِرَ اِسْمُ اَللّٰهِ عَلَیْهِ إِنْ کُنْتُمْ بِآیٰاتِهِ مُؤْمِنِینَ (۱۱۸) وَ مٰا لَکُمْ أَلاّٰ تَأْکُلُوا مِمّٰا ذُکِرَ اِسْمُ اَللّٰهِ عَلَیْهِ وَ قَدْ فَصَّلَ لَکُمْ مٰا حَرَّمَ عَلَیْکُمْ إِلاّٰ مَا اُضْطُرِرْتُمْ إِلَیْهِ وَ إِنَّ کَثِیراً لَیُضِلُّونَ بِأَهْوٰائِهِمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِینَ (۱۱۹) وَ ذَرُوا ظٰاهِرَ اَلْإِثْمِ وَ بٰاطِنَهُ إِنَّ اَلَّذِینَ یَکْسِبُونَ اَلْإِثْمَ سَیُجْزَوْنَ بِمٰا کٰانُوا یَقْتَرِفُونَ (۱۲۰) وَ لاٰ تَأْکُلُوا مِمّٰا لَمْ یُذْکَرِ اِسْمُ اَللّٰهِ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ وَ إِنَّ اَلشَّیٰاطِینَ لَیُوحُونَ إِلیٰ أَوْلِیٰائِهِمْ لِیُجٰادِلُوکُمْ وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُونَ (۱۲۱) أَ وَ مَنْ کٰانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْنٰاهُ وَ جَعَلْنٰا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی اَلنّٰاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی اَلظُّلُمٰاتِ لَیْسَ بِخٰارِجٍ مِنْهٰا کَذٰلِکَ زُیِّنَ لِلْکٰافِرِینَ مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ (۱۲۲) وَ کَذٰلِکَ جَعَلْنٰا فِی کُلِّ قَرْیَةٍ أَکٰابِرَ مُجْرِمِیهٰا لِیَمْکُرُوا فِیهٰا وَ مٰا یَمْکُرُونَ إِلاّٰ بِأَنْفُسِهِمْ وَ مٰا یَشْعُرُونَ (۱۲۳)

و اوست که فرو فرستاد از آسمان آب را پس بیرون آوردیم بآن رستنی همه چیز را پس بیرون آوردیم از آن سبزه که بر می‌آوریم از آن دانه بر یکدیگر سوار و از درخت خرما از شکوفه‌اش خوشهای نزدیک بهم و بوستانها از انگورها و زیتون و انار شبیه بهم و ناشبیه بهم بنگرید بثمرش چون بار می‌آورد و رسیدنش بدرستی که در آن هر آینه نشانهاست از برای گروهی که می‌گروند (۹۹) و گردانیدند از برای خدا انبازان جن را و آفرید آنها را و تراشیدند از برای او پسران و دختران بدون دانشی منزه است او و برتر است از آنچه نسبت می‌دهند (۱۰۰) نخست آفریننده آسمانها و زمین است کجا باشد مر او را فرزندی و نباشد مر او را زنی و آفرید همه چیز را و او بهمه چیزی داناست (۱۰۱) آنست خدا پروردگارتان نیست خدایی مگر او که آفریدگار همه چیز است پس بپرستید او را و او بر همه چیز کارگزار است (۱۰۲) در نیابد او را دیده‌ها و او در میابد دیده‌ها را و اوست باریک‌بین آگاه (۱۰۳) بتحقیق آمد شما را دلیلهای بینش بخش از پروردگارتان پس هر که بینا شد پس باشد برای نفس او و کسی که کور ماند پس باشد بر خودش و نیستم من بر شما نگهبان (۱۰۴) و همچنین مکرر میاریم آیتها را و تا مبادا گویند درس خوانده و برای آنکه بیان کنیم آن را از برای گروهی که می‌دانند (۱۰۵) پیروی کن آنچه وحی کرده شد بتو از پروردگارت نیست خدایی مگر او و روی بگردان از شرک‌آورندگان (۱۰۶) و اگر خواسته بود خدا شرک نمی‌آوردند و نه گردانیدیم ترا بر ایشان نگهبان و نیستی تو بر ایشان کارگزار (۱۰۷) و دشنام مدهید آنان را که می‌خوانند از غیر خدا پس دشنام دهند خدا را از روی تعدی بدون دانشی همچنین آراستیم از برای هر گروهی کردارشان را پس بسوی پروردگارشان بازگشت ایشان پس خبر دهد ایشان را بآنچه بودند که می‌کردند (۱۰۸) و سوگند خوردند بخدا سخت‌ترین سوگندهاشان که اگر آید ایشان را آیتی هر آینه بگروند البته بآن بگو جز این نیست که آیتها نزد خداست و چه چیز آگاه کرد شما را که آن آیات چون آید ایشان را ایمان نخواهند آورد (۱۰۹) و بر می‌گردانیم دلهاشان را و چشمهاشان را هم چنان که ایمان نیاوردند بآن اول بار و وامی‌گذاریمشان در زیاده‌رویشان که سرگردان باشند (۱۱۰) و اگر آنکه ما فرستاده بودیم با ایشان فرشتگان را و سخن کرده بود با ایشان مردگان و جمع آورده بودیم بر ایشان همه چیز را گروه گروه نبودند که ایمان آوردند مگر آنکه خواسته باشد خدا و لیکن بیشترین ایشان نادان می‌باشند (۱۱۱) و همچنین گردانیدیم از برای هر پیغمبری دشمنی شیطانهای انس و جن می‌رسانند بعضی از ایشان بسوی بعضی آراسته گفتار باطل را از برای فریب و اگر خواستی پروردگار تو نکردندی آن را پس واگذار ایشان را بآنچه افترا می‌کنند (۱۱۲) و تا میل کنند بان دلهای آنان که نمی‌گروند بآخرت و تا پسند کنند آن را و تا کسب کنند آنچه را ایشانند کسب‌کنندگان (۱۱۳) آیا پس جز خدا را بجوئیم حکم‌کننده و اوست که فرو فرستاد بشما کتاب را تفصیل داده شده و آنان که دادیم ایشان را کتاب می‌دانند که آن فرو فرستاده شد است از پروردگارت بحق پس مباش البته از شرک‌آورندگان (۱۱۴)و تمام شد کلمه پروردگارت از روی راستی و عدالت نیست بدل‌کننده مر سخنانش را و اوست شنوای دانا (۱۱۵) و اگر اطاعت کنی اکثر کسانی را که در زمین‌اند گمراه می‌کنند تو را از راه خدا پیروی نمی‌کنند مگر گمان را و نیستند ایشان مگر آنکه بگمان حکم می‌کنند (۱۱۶) بدرستی که پروردگار تو اوست داناتر بکسی که گم می‌شود از راهش و اوست داناتر به هدایت‌یافتگان (۱۱۷) پس بخورید از آنچه یاد کرده شد نام خدا بر آن اگر هستید بآیاتش گروندگان (۱۱۸) و چیست مر شما را که نخورید از آنچه یاد کرده شد نام خدا بر آن و به تحقیق که تفصیل داد از برای شما آنچه را حرام کرد بر شما مگر آنچه مضطر شدید به آن به درستی که بسیاری هر آینه گمراه می‌کنند به خواهشهاشان بدون دانشی بدرستی که پروردگار تو او داناتر است به تعدی‌کنندگان (۱۱۹) و واگذارید بیرون گناه و درونش را به درستی که آنها که کسب می‌کنند گناه را زود باشد که جزا داده شوند به آنچه بودند که کسب می‌کردند (۱۲۰) و مخورید از آنچه یاد کرده نشد نام خدا بر آن و به درستی که آن هر آینه فسق است و به درستی که شیاطین هر آینه می‌رساند پنهانی به دوستانشان تا مجادله کنند با شما و اگر اطاعت کنند ایشان را به درستی که شما هر آینه باشید مشرکان (۱۲۱) آیا کسی که بود مرده پس زنده کردیم او را و گردانیدیم از برای او نوری که راه می‌رفته باشد بآن در مردمان چون کسی است که صفت او اینست که در تاریکیهاست نیست بیرون آینده از آن همچنین آراسته شد از برای کافران آنچه بودند که می‌کردند (۱۲۲) و همچنین گردانیدیم در هر قریه بزرگان را گناهکارانش تا مکر کنند در آن و مکر نمی‌کنند مگر به خودهاشان و نمی‌یابند (۱۲۳)

اوست آن کس که فرستاد از سماک

یا که از ابر آب تا روید ز خاک

لاله ها و باغها و افزون نبات

بهر نفعی هستت ار هیچ التفات

پس هم آوردیم بیرون ما ز وی

از نباتات و گیاه از کلّ شیء

هم برویاندیم سبزی ها از آن

دانه ها بر هم نشسته خوشه سان

آوریم از نخل هم خرما بُنان

وز شکوفه و غنچۀ او بالعیان

خوشه های متصل بر یکدگر

که نصیب از وی برد نوع بشر

باغها ز انگور و زیتون و انار

مشتبه بر یکدگرشان برگ و بار

هم به غیر مشتبه بعضی دگر

نی که مانندند با هم بالأثر

یا به هم مانند در شکل و نمود

نی ز وجه طعم و تأثیر وجود

بنگرید آن میوه ها را در نخست

چون درآیند از شکوفه خُرد و سست

بیمزه، بی منفعت تا نارس است

چون رسد خوش در مذاق هر کس است

انظُرُواْ یعنی میان این دو حال

عبرتی گیرید از نقص و کمال

اندر این باشد نشانها بر نسق

بهر قومی کآورند ایمان به حق

هم بگرداندند انبازان ز جن

مر خدا را فرقه ای نامطمئن

یعنی آن قومی که گویند از ضلال

شرّ ز شیطان است و خیر از ذوالجلال

از غلط گفتن یزدان و اهرمن

وآن دو فاعل هادیند و راهزن

غیر واحد نیست ممکن فاعلی

شرّ بود مجعول از آن گر عاقلی

خلق را داند شریک خالقش

جز کسی که نیست عقلی لایقش

بهر او بافند هم از ترّهات

بی ز دانایی، بنین و هم بنات

اوست پاک و برتر از آن کش صفت

می نمایند این چنین بی معرفت

اوست کو از نو پدید آرد چنین

بی معینی این سماوات و زمین

از کجا او راست فرزند و ولد

جفت چون هرگز نبودش در سند

آن ولد خواهد که محتاج زن است

نه کسی کو فارغ از وصف تن است

آفریده است او هر آن چیزی که هست

هم بود دانا به هر چیز از الست

این خدا که جامع این وصفهاست

در یقین پروردگار او بر شماست

نیست معبودی به جز وی بر سزا

آفرینندة هر آن چیزی بجا

پس پرستید آنکه معبودی بجاست

بر پرستش مستحق از ماسواست

همچنین است او به هر چیزی وکیل

مر نگهبان یعنی او را در سبیل

در نمی یابد مر او را دیده ها

لیک یابد دیده ها را او به جا

عقل یعنی سوی ذاتش نارساست

لیک او بر عقل و دانش رهنماست

هم به ذات خود لطیف است و خبیر

وز لطافت نیست هیچ او را نظیر

با تو گویم چند معنی از لطیف

جوهر ادراکت ار نبود کثیف

زآن یکی باریک بین و بس دقیق

در امور خلق و هم یار و رفیق

میتوانی گفت با وی رازها

که نگویی هیچ با دمساز ها

بس بود رازی که آن با یاورت

گر بگویی کوبد از وحشت سرت

همچنین با دوستان دلنواز

گر بگویی از تو جویند احتراز

لیک با او خفیه گر گویی بجاست

نیک یا بد، بنده را محرم خداست

رازها باشد که هر نفسی خجل

ماند از خود بگذراند گر به دل

لیک با حق گر بگوید نیست عیب

کوست صاحب راز و هم دانای غیب

بشنود هم در نهان آواز تو

هم نگهدارد ز لطف او راز تو

پس رساند بر مرادت در نهفت

لطفش اینسان است با هر بنده جفت

در دعاها از ره پیوستگی

از تو او را نیست هرگز خستگی

بشکنی صد بار اگر عهد نخست

باز چون بر وی کنی رو، یار توست

بر شما آمد علامتها پدید

کآن بُد ابواب بصیرت را کلید

یعنی آمد بر بصائر آشکار

بس نشانها نیک از پروردگار

پس هر آن کس بیندش با آن نظر

بهر خود کرده است تحصیل بصر

نفع آن یعنی بود راجع به وی

بیند از خود نفع بینش پی به پی

وآنکه او را می ندید از دوری اش

بهر او باشد زیان کوری اش

من رسولم نی نگهبان بر شما

تا که بر اعمالتان بدهم جزا

هم ز حکمت می بگردانیم ما

این چنین آیات خود را جا به جا

هست تصریف اعتبار از نقل شیء

یعنی از حالی به حالی پی به پی

گرچه گویند اهل مکه بی ز ترس

خوانده ای قرآن تو بر تعلیم و درس

زعمشان این بود کآن فخر کبار

گیرد این تعلیم از حِبر و یسار

کآن دو بنده بوده اند از اهل روم

اخذ از ایشان کردی آیات و علوم

پس بگردانیم آیت ها به راست

تا بدانند این نه از خلق، از خداست

می کنیم اینسان بیان آیات خود

بهر دانایان و ارباب خرد

آن کسانی که ندارند اشتباه

کاین کلام از حق بود نز ماسواه

نیست کس را از بشر این نطق و لب

گفت هر بشنید آن ذاک العجب

نیست این نطق از بشر آموخته

بل بود شمعی ز حق افروخته

کی بشر را باشد این گفتار و سیر

تا چه جای آنکه آموزد به غیر

خارج است از نوع گفتار این کلام

داند آن کو باشدش علم و مقام

هر عوامی را نباشد اطلاع

کاین سخن دارد ز مخلوق امتناع

در پی آن رو که بر سوی تو وحی

گشت از پروردگارت ز امر و نهی

باش خود بر دین توحید ای ودود

نیست غیر از او خدایی در وجود

رو بگردان از گروه مشرکین

رأی ایشان را نبینی چون متین

ور خدا می خواست هرگز ز ابتدا

شرک ناوردندی ایشان بر خدا

این منافی لیک با تکلیف بود

حق به کس تکلیف نه از جبری نمود

ما نگردانیده ایم ایچ ای خلیل

سوی ایشانت نگهبان یا وکیل

مر شما دشنام ندهید از ملا

آنچه را خوانند از غیر خدا

ناسزا تا هم نگویند از عناد

بر خدا و از جهل و طغیان و فساد

همچنان کآراستیم از حالشان

کافران را در نظر اعمالشان

ما ز بهر هر گروه آراستیم

آن عملهاشان که هم خود خواستیم

اندر این بسیار باشد گفتگو

کآن عملها از چه رو آراست او

تا به چشم آن گروه اعمال زشت

نیک آید هم به وفق سرنوشت

تا نپنداری که جبر است این به سر

جبر نبود در فعال مقتدر

نفس و دنیا را خدا از حکمتش

داده بر چشم خلایق زینتش

لیک گفت این بی ثبات و فانی است

لذت و بود و وجودش آنی است

وین بود محسوس بر هر دیده ای

نیست عقلت هیچش ار بگزیده ای

وز پی این شیء فانی یک نفس

نیستشان آسایش ارباب هوس

بی تعقل از مآل و حال آن

تا چه باشد در جزاء دنبال آن

وآنچه از دنیا نمایند اکتساب

بس بود دنیا پرستان را صواب

چون خدا زینت فزای عالم است

عالم آرا همچنین بر آدم است

پس چو برگردند بر پروردگار

بدهد ایشان را خبر از سرّ کار

یعنی آنچه می نمودند از امور

از بد و نیک آن زمان یابد ظهور

بر خدا سوگند خوردندی به جهد

کآید ایشان را گر آیاتی به عهد

همچو آیاتی که حق بر انبیا

داد چون احیای موتی برملا

یا چو آنکه کرد جاری از حجر

چشمه های آب موسی سر به سر

یا چو صالح کو درآوردی ز سنگ

ناقه را از بهر قومش بیدرنگ

زین قبیل آیات بینند ار عیان

بر نبی آرند ایمان مشرکان

گو جز این نبود که اینها نزد حق

باشد ار خواهد نماید بر فرق

خود چه چیز آگه شما را کرده باز

کآید آیت گر چنین از کارساز

همچنین نارند ایمان بر رسول

حق بر این داناست نی هر ناقبول

ما بگردانیم ایشان را فؤاد

تا بر آن آیات نارند اعتماد

هم بدینسان چشمه اشان را فتور

در رسد کز نور دین گردند کور

از کَما لَم یُؤْمِنُواْ بِه شد یقین

که ندارند آن جماعت نور دین

در نخست ایمان نیاوردند چون

عاقبت نارند هم قوم حرون

بازشان هِشتیم بر عدوان خویش

تا که در سرگشتگی مانند بیش

می فرستادیم گر ما یک به یک

بهر دعوت سوی ایشان از ملک

ور که می گفتند با ایشان سخن

مردگان آنسان که خواهند انجمن

بهر ایشان ور که می کردیم جمع

هر چه کآید نام او بر نطق و سمع

هر گُره میآمد ایشان را به پیش

در گواهی بر رسول پاک کیش

مینبودند آنکه ایمان آورند

جز که حق خواهد مر آن را در پسند

یعنی الاّ آنکه خواهد پروردگار

بهرشان ایمان به علم استوار

لیک ایشان اکثری زین جاهلند

وز اراده و امر باری غافلند

همچنان که ای محمّد(ص)در زمان

مر تو را هستند افزون دشمنان

ما بگرداندیم ز انسان و پری

دشمنان از بهر هر پیغمبری

بعضی از ایشان کنند از بد سری

وحی یعنی وسوسه بر دیگری

وحی، القای کلام است از خفا

یا که حق یا باطل این باشد بجا

جن کند اخبار بر بعضی ز انس

آنچه ز ایشان با شیاطینند جنس

آن سخنهای به کذب آراسته

از اباطیل و فریبی خاسته

خواست ور ایمانشان پروردگار

می نکردندی عداوت با کبار

پس تو بگذار آن گروه بی فروغ

وآنچه میبافند بر هم از دروغ

تا بگردانند قلب آن کسان

که نه بر آخر بود ایمانشان

وآنکه بپسندند آن را بهر خود

وآنکه کسب آن کنند از بی رشد

ور شما فرمان برید ای مؤمنان

زآن شیاطینِ موسوس در نهان

اندر استحلال آنچه شد حرام

پس شما باشید مشرک لاکلام

آنکه باشد مرده آیا در ضلال

یا به کفر و جهل و نقصان و وبال

زنده پس کردیم او را در ظهور

از ره اسلام و علم و عقل و نور

نوری از برهان بر او دادیم نیز

تا دهد مر حق و باطل را تمیز

میرود با آن میان مردمان

بر طریق راست بر امن و امان

همچو آن کو مانده بر ظلمات جهل

هم برون آینده زآن نبود به سهل

آن چنان کایمان به قلب مؤمنان

یافت زینت بی توهم، بی گمان

کافران را همچنین آراسته

گشت در دل آنچه نفس آن خواسته

می کنند آنچه از عبادت بر صنم

وین مزیّن نیست جز ابلیس هم

سجدة اصنام باشد حکم عام

بر هر آن کس کو پرستد نفس خام

خودپرستی نزد اهل معرفت

بدتر است از بت پرستی در صفت

شرک اعظم این بود گر مدرکی

زو گریزان و گریز از مشرکی

نفس دون را هر کجا یابی بکُش

دست و پایش را ببُر با تیغ هُش

بتگر است او هم بت و هم بت پرست

بشکن او را هم بکُش چو آری به دست

صد هزاران راه دارد در فنون

هر دم آید با تو از راهی برون

نه ا ز رهی آید که بیند هر شیء اش

جو نشان از من که تازی از پی اش

چون رسی بشناسی اش بر جای خود

گیری از وی جبّه و کالای خود

پس کنی با ذوالفقارش ریز ر یز

گر نباشی سست و بی دل در ستیز

یک رهش را با تو گویم، دار حلم

چون درآید از طریق دین و علم

افکند صد گونه آشوب و جدل

که شود هم عقل فاسد، هم عمل

تا رسد کار از سخنهای درشت

بر فضیحت ها و فحش و چوب و مشت

چونکه گوییش این رزالت بود و ننگ

علم را برهان به کار آید نه جنگ

کینه و جنگ و خصومت علم نیست

شأن عالم جز سکوت و حلم نیست

گوید این بحث از پی دین بود و حق

گر نمی کردم غلط می شد ورق

مشتبه می گشت مطلب بر عوام

پس بجا بود این تعارض در کلام

نفس خودبین با تو کرد آن فعل شوم

شد مخنث مرد میدان علوم

مابقی را جمله می کن زین قیا س

گر که باشی نکته دان و رهشناس

گفت زآن هر جا بیابی مشرکی

در زمانش سر ببر گر سالکی

تو ز آیت لفظ آن را خوانده ای

لیک باز از فهم معنی مانده ای

این قدر گفتیم بهر امتیاز

گشت باید جانب تفسیر باز

همچنان که مجرمان هستند بیش

در زمین مکه از هر دین و کیش

آفریدستیم ما در هر دهی

از اکابر مجرمان کارهی

هست تخصیص اکابر بهر آن

کاقویند ایشان به فعل از مردمان

یعنی آنسان کآفریدیم این چنین

در زمین مکه ما از مجرمین

عاقبت شد کار ایشان منتهی

بر فساد و مکر و ظلم و گمرهی

مکرشان با حق و خلق ا ست آن فریق

مردمان را باز دارند از طریق

مکر جز با نفس هاشان کی کنند

لیک شاعر نیستند از بد پسند

مکر جز بر صاحب نالایقش

کی شود راجع ز حکم سابقش