گنجور

 
صفی علیشاه

بسم االله الرحمن الرحیم

سَبَّحَ لِلّٰهِ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی اَلْأَرْضِ وَ هُوَ اَلْعَزِیزُ اَلْحَکِیمُ (۱) هُوَ اَلَّذِی أَخْرَجَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ اَلْکِتٰابِ مِنْ دِیٰارِهِمْ لِأَوَّلِ اَلْحَشْرِ مٰا ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مٰانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اَللّٰهِ فَأَتٰاهُمُ اَللّٰهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ اَلرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ وَ أَیْدِی اَلْمُؤْمِنِینَ فَاعْتَبِرُوا یٰا أُولِی اَلْأَبْصٰارِ (۲)

بنام خداوند بخشاینده مهربان

تسبیح کرد خدا را آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و اوست عزیز حکیم (۱) اوست آنکه بیرون کرد آنان را که کافر شدند از اهل کتاب از دیارشان در اول راندن گمان نبرده بودید که بیرون روند و گمان برده بودند ایشان بازدارندگانست حصارهاشان از خدا پس آمد ایشان را خدا از جایی که گمان نبرده بودند و انداخت در دلهاشان هراس که خراب می‌کردند خانه‌هاشان را بدوستهای خودشان و دستهای مؤمنین پس عبرت گیرید ای صاحبان دیدها (۲)

خوانده بر پاکی خدا را از یقین

آنچه باشد در سماوات و زمین

او عزیز است و حکیم اندر جهات

غالب و استوده کار اعنی به ذات

چونکه بشکستند آن قوم نضیر

از یهودان عهد سلطان نذیر

حکم شد کز آن نواحی وآن دیار

سوی دیگر ارض بربندند بار

بر تواریخ ار که داری هیچ ربط

شرح آن اندر کتب ثبت است و ضبط

وین بود فتحی ز بهر مؤمنین

که شدند ایمن ز بدخواهان دین

یافت این دربارة ایشان نزول

کآن کس است او نزد ادراک و عقول

که برون کفار را ز اهل کتاب

کرد بیرون از دیار او با شتاب

أولِ الْحَشْر اعنی از جهد تمام

اندر اول، راندن ایشان به شام

حشر اخراج است گر دانشوری

جمع را از جا به جای دیگری

کی شما را بود هرگز این گمان

که روند آن قوم بیرون از مکان

هم گمان بردند آن قوم از خطا

هست مانع حصن هاشان از خدا

یعنی آن حصن و حصار استوار

می کند منع از عذاب کردگار

پس رسید از حق عذاب و امتحان

از رهی کایشان نکردند آن گمان

ترس و رعب افکندشان پس در قلوب

بر جلاء تا دل نهادند از کروب

خانه های خود خراب از دست خویش

می نمودند از تعصبهای بیش

هم به دست مؤمنان تا راه ها

گردد ایشان را فراخ از هر کجا

مؤمنان آن خانه ها را منهدم

می نمودند از ثواب مغتنم

لیک می کردند خودهاشان خراب

خانه های خود ز بخل بی حساب

تا کس ار ساکن شود ویران بود

یا که چوب آن به کار آسان رود

پس شما زآن انهدام و اضطرار

یَا أولی الْأبصَار گیرید اعتبار