گنجور

 
صفی علیشاه

وَ اَلْأَرْضَ وَضَعَهٰا لِلْأَنٰامِ (۱۰) فِیهٰا فٰاکِهَةٌ وَ اَلنَّخْلُ ذٰاتُ اَلْأَکْمٰامِ (۱۱) وَ اَلْحَبُّ ذُو اَلْعَصْفِ وَ اَلرَّیْحٰانُ (۱۲) فَبِأَیِّ آلاٰءِ رَبِّکُمٰا تُکَذِّبٰانِ (۱۳) خَلَقَ اَلْإِنْسٰانَ مِنْ صَلْصٰالٍ کَالْفَخّٰارِ (۱۴) وَ خَلَقَ اَلْجَانَّ مِنْ مٰارِجٍ مِنْ نٰارٍ (۱۵) فَبِأَیِّ آلاٰءِ رَبِّکُمٰا تُکَذِّبٰانِ (۱۶) رَبُّ اَلْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ اَلْمَغْرِبَیْنِ (۱۷) فَبِأَیِّ آلاٰءِ رَبِّکُمٰا تُکَذِّبٰانِ (۱۸) مَرَجَ اَلْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیٰانِ (۱۹) بَیْنَهُمٰا بَرْزَخٌ لاٰ یَبْغِیٰانِ (۲۰) فَبِأَیِّ آلاٰءِ رَبِّکُمٰا تُکَذِّبٰانِ (۲۱) یَخْرُجُ مِنْهُمَا اَللُّؤْلُؤُ وَ اَلْمَرْجٰانُ (۲۲) فَبِأَیِّ آلاٰءِ رَبِّکُمٰا تُکَذِّبٰانِ (۲۳) وَ لَهُ اَلْجَوٰارِ اَلْمُنْشَآتُ فِی اَلْبَحْرِ کَالْأَعْلاٰمِ (۲۴) فَبِأَیِّ آلاٰءِ رَبِّکُمٰا تُکَذِّبٰانِ (۲۵)

و زمین فرو گستردش برای مردمان (۱۰) در آنست میوه و درخت خرمای صاحب غلافهای خوشبو (۱۱) و دانه صاحب برگ و رستنی خوشبوی (۱۲) پس بکدام یک نعمتهای پروردگارتان را تکذیب می‌کنید (۱۳) آفرید انسان را از گل خشکیده مانند سفال پخته (۱۴) و آفرید جن را از شعله بیدودی از آتش (۱۵) پس بکدامیک نعمتهای پروردگارتان را تکذیب می‌کنید (۱۶) پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب (۱۷) پس بکدام یک نعمتها پروردگارتان را تکذیب می‌کنید (۱۸) سر داد دو دریا را که بهم می‌رسند (۱۹) میانشان حایلی است که زیادتی بهم نمی‌کنند (۲۰) پس بکدام یک نعمتهای پروردگارتان را تکذیب می‌کنید (۲۱) بیرون می‌آید از آن دو لؤلؤ و مرجان (۲۲) پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب می‌کنید (۲۳) و مر او راست کشتیهای رونده در دریا چون کوه‌ها (۲۴) پس بکدام یک از نعمتهای پروردگارت تکذیب می‌کنید (۲۵)

ارض را بنهاد بر آب این چنین

بهر مردم تا شوند آن را مکین

اندر آن هست از فواکه بی حساب

خلق تا گردند از آنها بهره یاب

هم دگر خرما بُنان که بی خلاف

پخته تا گردد بود اندر غلاف

ذکر نخل ار هیچ داری همدمی

کرد بهر نسبتش با آدمی

هم دگر آن دانه ها کو راست کاه

برگ های خشک یعنی بر پناه

دانه ها و کاه ها هر یک جدا

قوت انسان است و حیوان از خدا

بس ریاحین کز زمین روییدنی است

خوردنی بر خلق و هم بوییدنی است

بوی خوش قوت است از بهر دماغ

مغز را باشد ز بوی خوش سراغ

بر کدامین نعمت پروردگار

پس کنید انکار، پنهان و آشکار

این خطاب از خود تو نبوی غیر جنس

یا به مرد و زن بود یا جن و انس

باعث تکرار آن در هر مقام

هست لازم در فصاحت از کلام

لیک پنداری تو کاین تکرارها

هست دور از شیوة گفتارها

زآنکه از رسم سخن بیگانه ای

خویگر با قصه و افسانه ای

خلق آدم از گِل خشک او نمود

چون گِل پخته مُجَوف در نمود

که زنی چون دست بر وی در پسند

هر دم آوازی شود از وی بلند

باطنش را کوست از حس مستتر

روح حیوانیش خوانند اهل سرّ

وآن ابوالجن است و ابلیس عنید

از زبانۀ آتش او را آفرید

گفته محی الدین که مارج آتش است

بر هوا ممزوج و این شرحی خوش است

از دو عنصر کآتش و باد است او

آفریده گشت جن بی گفتگو

بر کدامین پس ز نعمت های رب

می کنید انکار این باشد عجب

آن خدایی کوست ربّ المشرقین

صیفی و شتوی و ربّ المغربین

کآن زمستانی و تابستانی است

بس فواید زین دو فصل آمد به دست

یا بود زین هر دو مقصود اِله

مشرقین و مغربینِ مهر و ماه

خاصیّتها هست بیرون از شمار

زین دو شرق و غرب اندر روزگار

خود شما دارید از حق اختصاص

بر تمام این منافع وین خواص

بر کدامین نعمت حق پس شما

می کنید انکار در جهر و خفا

ساخت جاری آن دو یم را بی فتور

آن یکی شیرین و دیگر تلخ و شور

می رسند آن هر دو بر هم در عیان

بین ایشان بَرْزَخٌ لَّایَبغِیَان

سطحشان با هم کند یعنی تماس

داخل اندر هم نگردند از هراس

بینشان باشد ز قدرت حاجزی

تو نبینی بل ز فهمش عاجزی

نفع بحر شور و شیرین بر عباد

اَبین است از شمس اگر آری به یاد

بر کدامین نعمت پروردگار

پس شما دارید تکذیب از قرار

زین دو دریا لؤلؤ و مرجان فزون

بهر نفع مردمان آید برون

مرز بحرین است قصد از جسم و روح

در وجود آدمی اندر شروح

روح بحر عَذب و جسم آن بحر شور

نفس حیوانیه برزخ بی فتور

نی صفاء و لطف روح او را به سرّ

نی چو اجساد هیولایی کدر

زآن دو گردد منتزع در التقا

آن علوم کلی و جزئیِ ما

بر کدام از نعمت ربّ العباد

پس شما دارید تکذیب از نهاد

هست او را خود جَوَارِ المنُشَئَات

در یم اعنی فُلک جاری از جهات

کش بود از هر طرف برداشته

بادبان های بلند افراشته

یا کنند انشاء به رفتن در بحار

بر مثال کوه های استوار

نعمتی باشد عظیم این در نمود

بندگان را از تجارت ها و سود

بر چه نعمت پس ز خلاّق مجید

هستتان تکذیب پنهان یا پدید