إِذْ یَتَلَقَّی اَلْمُتَلَقِّیٰانِ عَنِ اَلْیَمِینِ وَ عَنِ اَلشِّمٰالِ قَعِیدٌ (۱۷) مٰا یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّٰ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ (۱۸) وَ جٰاءَتْ سَکْرَةُ اَلْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذٰلِکَ مٰا کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ (۱۹) وَ نُفِخَ فِی اَلصُّورِ ذٰلِکَ یَوْمُ اَلْوَعِیدِ (۲۰) وَ جٰاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَهٰا سٰائِقٌ وَ شَهِیدٌ (۲۱) لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هٰذٰا فَکَشَفْنٰا عَنْکَ غِطٰاءَکَ فَبَصَرُکَ اَلْیَوْمَ حَدِیدٌ (۲۲) وَ قٰالَ قَرِینُهُ هٰذٰا مٰا لَدَیَّ عَتِیدٌ (۲۳) أَلْقِیٰا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفّٰارٍ عَنِیدٍ (۲۴) مَنّٰاعٍ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ مُرِیبٍ (۲۵) اَلَّذِی جَعَلَ مَعَ اَللّٰهِ إِلٰهاً آخَرَ فَأَلْقِیٰاهُ فِی اَلْعَذٰابِ اَلشَّدِیدِ (۲۶) قٰالَ قَرِینُهُ رَبَّنٰا مٰا أَطْغَیْتُهُ وَ لٰکِنْ کٰانَ فِی ضَلاٰلٍ بَعِیدٍ (۲۷)
هنگامی که فرا گیرند آن دو فراگیرنده که از راست و از چپ نشسته (۱۷) بیرون نیفکند از ذهن هیچ سخنی جز که نزد اوست نگهبانی آماده (۱۸) و آمد بیهوشی مرگ بحق اینست آنچه بودی که از آن میگریختی (۱۹) و دمیده شد در صور اینست روز وعید (۲۰) و آمد هر نفسی با اوست راننده و شاهدی بتحقیق (۲۱) بودی در بیخبری از این پس برانداختیم از تو پرده ترا پس دیده است امروز تیز است (۲۲) و گفت رفیقش اینست آنچه نزد من آماده است (۲۳) بیندازید در جهنم هر ناسپاس عنادکننده (۲۴) منع کننده مر خیری را تعدیکننده شکآورنده (۲۵) آنکه گردانید با خدا الهی دیگر پس بیندازیدش در عذاب سخت (۲۶) گفت رفیقش پروردگار ما طاعتی نکردم او را و لیکن بود در گمراهی دور (۲۷)
اندر آن حین که فرا گیرندشان
دو فرشته از فرا گیرندگان
وآن دو باشد از یمین و از شمال
نزدشان بنشسته بر ضبط فعال
از دهان حرفی نیندازد برون
جز که باشد نزد او در آزمون
مر نگهبانی مهیّا که رقم
می کنند آن را به افزون یا به کم
آورد بیهوشی موت از نخست
که مزیّل عقل شد امری درست
از سعادت وز شقاوت هر چه هست
اصل آن آید به هر وجهی به دست
این است آن چیزی که بودی تو از آن
در حیات خود گریزان دزدسان
پس دمیده می شود در صور دم
زنده می گردند آن دم خلق هم
این بود روز وعید اندر عیان
که خبر دادی خلایق را بدان
هر کسی آید بود با او به راه
خود یکی راننده و دیگر گواه
تو بُدی گویند در غفلت از این
پرده ات برداشتیم از دیده هین
دیدة تو پس بود امروز تیز
آنچه را که می نمیدیدی تو نیز
گوید او را همنشینش در زمن
این است آنچه بُد مهیّا نزد من
گوید اعنی آن ملک کش یار بود
نامۀ اعمالت این است از شهود
پس خطاب ألْقِیَا آید پدید
فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفَّارٍ عَنِید
خیر را بسیار مانع یک به یک
بگذرانده از حد و بسیار شک
آن چنان شخصی که گردانیده لیک
با خدا دیگر خدایی را شریک
پس روا باشد بر این شوریده بخت
افکنیدش در عذاب و رنج سخت
با قرین خود کند خصمی چو او
که مرا زد راه این دیو عدو
آن قریش گوید که ای پروردگار
من ورا طاغی نکردم هیچ بار
لیک خود بود او به گمراهی و دور
داشتی از قول اهل حق نفور
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.