بسم االله الرحمن الرحیم
إنّٰا فَتَحْنٰا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً (۱) لِیَغْفِرَ لَکَ اَللّٰهُ مٰا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ مٰا تَأَخَّرَ وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ یَهْدِیَکَ صِرٰاطاً مُسْتَقِیماً (۲) وَ یَنْصُرَکَ اَللّٰهُ نَصْراً عَزِیزاً (۳) هُوَ اَلَّذِی أَنْزَلَ اَلسَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ اَلْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدٰادُوا إِیمٰاناً مَعَ إِیمٰانِهِمْ وَ لِلّٰهِ جُنُودُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ کٰانَ اَللّٰهُ عَلِیماً حَکِیماً (۴)
بنام خدای بخشندۀ مهربان
بدرستی که ما قرار فیروزی دادیم برای تو قرار فیروزی دادنی (۱) تا بیامرزد مر ترا خدا آنچه افتاد از گناهت و آنچه پس افتاد و تمام گرداند نعمتش را بر تو و هدایت کند ترا براهی راست (۲) و یاری کند ترا خدا یاری کردنی با عزت (۳) اوست آنکه فرو فرستاد آرام را در دلهای مؤمنان تا بیفزاید گرویدنی را با گرویدنشان و مر خدا راست لشکرهای آسمانها و زمین و باشد خدا دانای درست کردار (۴)
سوره الفتح است بگشا باب دل
گوش کن اسرار جان ز ارباب دل
ما گشودیم ای رسول پاک دین
مر تو را بگشودنی ظاهر به دین
بعد کشف قلب باشد کشف روح
وآن بود فتح مبین اندر فتوح
وصف خلقیّت شود اینجا بَدل
بر صفات و بر کمال لم یزل
بر هر آن مویی که بود اندر تنش
داده حق، چشمی و فتحی روشنش
فتح مکه یا حدیبیه یکی
از فتوحش بود بی ریب و شکی
ظاهر إنَّا فَتَحنَا از ورود
در حدیبیه به فتح مکه بود
فتح گردد بر تو یعنی این بلد
بود این صلح از نشانش در سند
چون گشاید حق به روی کس دری
چیست پیشش فتح ملک و کشوری
خاصه آن را که گشود از سرّ ذات
حق به جانش باب اسماء و صفات
ای سپهدار معانی از یقین
ما تو را دادیم فتحی این چنین
این سبب شد تا بیامرزد اِله
ماتقدّم ماتأخرت از گناه
آن گناهی کز تو سر زد ای سند
وآن گناهی کز تو زین پس سر زند
یا مراد از این گناه امّت است
زآنکه او معصوم و پاک از ذلت است
یا که جرم مکیان باشد مراد
حق ببخشد آنچه کردند از عناد
لیک اندر زعم صوفی مشربان
ذنب او بُد پرده های جسم و جان
تا مقام وصل مطلق هر حجاب
بود ذنبی نزد عقل ذو لباب
از مقام فرق تا جمع وجود
منکشف شد پرده هایش در صعود
این است ذنب ماتقدّم بعد از آن
کآمد اندر فرق از جمعی چنان
لازم فرق و شهود است احتجاب
زآن سپس گفتا تو را نبود حجاب
بوده است این کشف مخصوص رسول
نی کسی را غیر از او ز اهل وصول
هست این تحقیق هم خاص صفی
داند آن کو فهمد اسرار خفی
نکته دانان واقفند از رازها
تا چه اندر پرده بود آوازها
ای محمّد(ص) بر تو خلاّق الانام
نعمت خود کرده از هر ره تمام
ره نمودت بر صراط مستقیم
تا مقام جمع مطلق بی ز بیم
هم کند یاری تو را تا رستخیز
که شود منصور از او یاری عزیز
عزّتت را دم به دم افزون کند
ذات بی چون با تو بین تا چون کند
اوست آن کس که سکینه در قلوب
کرد نازل مؤمنان را بر وجوب
کرد آرام اعنی ایشان را قلوب
که بُد از اعداء هراسان در حروب
آن سکینه مؤمنان را دم به دم
کرد در اسلام و دین ثابت قدم
زاید ایمانشان کند از آنچه بود
امن با ایمان ایشان برفزود
هست حق را لشکر ارض و سماء
می کند ز ایشان مدد بر اولیاء
حق علیم است و حکیم اندر امور
زو نیابد جز به خیر امری صدور
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.