گنجور

 
صفی علیشاه

طٰاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ فَإِذٰا عَزَمَ اَلْأَمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اَللّٰهَ لَکٰانَ خَیْراً لَهُمْ (۲۱) فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی اَلْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحٰامَکُمْ (۲۲) أُولٰئِکَ اَلَّذِینَ لَعَنَهُمُ اَللّٰهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمیٰ أَبْصٰارَهُمْ (۲۳) أَ فَلاٰ یَتَدَبَّرُونَ اَلْقُرْآنَ أَمْ عَلیٰ قُلُوبٍ أَقْفٰالُهٰا (۲۴) إِنَّ اَلَّذِینَ اِرْتَدُّوا عَلیٰ أَدْبٰارِهِمْ مِنْ بَعْدِ مٰا تَبَیَّنَ لَهُمُ اَلْهُدَی اَلشَّیْطٰانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلیٰ لَهُمْ (۲۵) ذٰلِکَ بِأَنَّهُمْ قٰالُوا لِلَّذِینَ کَرِهُوا مٰا نَزَّلَ اَللّٰهُ سَنُطِیعُکُمْ فِی بَعْضِ اَلْأَمْرِ وَ اَللّٰهُ یَعْلَمُ إِسْرٰارَهُمْ (۲۶) فَکَیْفَ إِذٰا تَوَفَّتْهُمُ اَلْمَلاٰئِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبٰارَهُمْ (۲۷) ذٰلِکَ بِأَنَّهُمُ اِتَّبَعُوا مٰا أَسْخَطَ اَللّٰهَ وَ کَرِهُوا رِضْوٰانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمٰالَهُمْ (۲۸)

طاعت و گفتار خوب پس چون لازم شد امر پس اگر راستی ورزیده بودند با خدا هر آینه بود بهتر از برای ایشان (۲۱) پس آیا نزدیک شدید اگر والی شوید که فساد کنید در زمین و قطع کنید رحمهاتان را (۲۲) آن گروه آنانند که لعن کرد ایشان را خدا پس کر گردانیدشان و کور کرد چشمهای ایشان را (۲۳) آیا پس تفکر نمی‌کنند در قرآن یا بر دلهائیست قفلهاشان (۲۴) بدرستی که آنان که برگشتند بر پشتهاشان از بعد آنکه ظاهر شد مر ایشان را هدایت شیطان خوب وانمود از برای ایشان و طول امل داد برای ایشان (۲۵) آن بسبب اینست که ایشان گفتند مر آنان را که ناخوش داشتند آنچه را فرو فرستاد خدا که بزودی فرمان بریم شما را در بعضی از امر و خدا می‌داند راز گفتن پنهان ایشان را (۲۶) پس چگونه باشد وقتی که بمیرانندشان ملائکه می‌زنند بر رویهاشان و پشت‌هاشان (۲۷) آن بسبب آنکه ایشان پیروی نمودند آنچه بخشم آورد خدا را و ناخوش داشتند خوشنودیش پس ناچیز کرد کردارهاشان را (۲۸)

طاعت و گفتار نیکو در جهاد

مر سزاوار است از بهر عباد

می بگویید اعنی اندر زندگی

کار بنده طاعت است و بندگی

پس چو لازم گشت و جزم، امر قتال

با حق ار گفتند صدق آن دم رجال

در دو دنیا بهر ایشان بود نیک

از نشستن با زنان در خانه لیک

پس بود آیا توقع از شما

والی خلق ار شوید و پیشوا

آنکه افساد آورید اندر زمین

قطع خویشی ها کنید از طمع و کین

از شما نبود بعید اینسان فساد

همچو عهد جاهلیّت از عناد

این گروهند آنکه حقشان کرده دور

از در رحمت کَرَند آن قوم و کور

فکر در قرآنتان آیا چرا

نیست دلها جز که دارد قفلها

الَّذِینَ ارتَدواْ عَلَی أدبَارِهِم

بازگشتند اعنی از حق در مهم

بعد از آنکه گشتشان روشن هدا

دیوشان آراست بر چشم از خطا

او فکند اعنی در آمال دراز

یا به وهم آوردشان پس حرص و آز

زین سبب بود اینکه گفتند آن کسان

با یهودان یا منافق پیشه گان

آن کسانی که کراهت داشتند

زآنچه بفرستاده حق ز احکام و پند

زود باشد کز شما فرمان بریم

نزد بعضی از امور ار خود سریم

یعنی اندر نفی قرآن و رسول

وآنچه از حق یافت در طاعت نزول

حق بداند جملۀ اسرارشان

تا چگونه باشد آخر کارشان

قبض روح افرشتگانشان چون کنند

گرزهای آتشین بر رو زنند

همچنین بر پشت هاشان گرز و مشت

زآنکه گرداندند روی از حق به پشت

زآنکه ایشان پیروی کردند از آن

کآورد حق را به قهر اندر عیان

بُد ز خوشنودی حق اکراهشان

حق عملهاشان تبه فرمود از آن