گنجور

 
صفی علیشاه

إِنَّ اَللّٰهَ یُدْخِلُ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ وَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأْکُلُونَ کَمٰا تَأْکُلُ اَلْأَنْعٰامُ وَ اَلنّٰارُ مَثْویً لَهُمْ (۱۲) وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ هِیَ أَشَدُّ قُوَّةً مِنْ قَرْیَتِکَ اَلَّتِی أَخْرَجَتْکَ أَهْلَکْنٰاهُمْ فَلاٰ نٰاصِرَ لَهُمْ (۱۳) أَ فَمَنْ کٰانَ عَلیٰ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ کَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَ اِتَّبَعُوا أَهْوٰاءَهُمْ (۱۴) مَثَلُ اَلْجَنَّةِ اَلَّتِی وُعِدَ اَلْمُتَّقُونَ فِیهٰا أَنْهٰارٌ مِنْ مٰاءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهٰارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهٰارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشّٰارِبِینَ وَ أَنْهٰارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّی وَ لَهُمْ فِیهٰا مِنْ کُلِّ اَلثَّمَرٰاتِ وَ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ کَمَنْ هُوَ خٰالِدٌ فِی اَلنّٰارِ وَ سُقُوا مٰاءً حَمِیماً فَقَطَّعَ أَمْعٰاءَهُمْ (۱۵)

بدرستی که خدا داخل می‌گرداند آنان را که ایمان آوردند و کردند کارهای شایسته در بهشتهایی که می‌رود از زیرشان نهرها و آنان که کافر شدند کامرانی می‌کنند و می‌خورند هم چنان که می‌خورند چهارپایان و آتش مقام است مر ایشان را (۱۲) و بسا از قریه‌ها که آن سخت‌تر بود در توانایی از قریه تو که بیرون کرد ترا هلاک کردیم ایشان را پس نیست مر یاوری ایشان را (۱۳) آیا پس کسی که باشد بر حجتی از پروردگارش چون کسی است که آراسته شده باشد برای او بدی کردارش و پیروی کنند خواهشهاشان را (۱۴) مثل بهشتی که وعده داده شده بمتقیان که در آنست نهرها از آب نامتغیر و نهرها از شیری که نکشته طعم آن و نهرهاست از خمری که لذتست برای آشامندگان و نهریست از شهد بی‌غش و مر ایشان‌راست در آن از همه میوه‌ها و آمرزشی از پروردگارشان چون کسی است که او جاودانیست در آتش و آشامانیده شدند آبی جوشان پس پاره پاره کرد رودهاشان را (۱۵)

حق نماید داخل از حُسن سرشت

مؤمنان و صالحان را در بهشت

جنّتی جاری ز زیرش نهرها

علم و ادراک است و آن از بهرها

کافران که بهره از دنیا برند

می خورند آنسان که حیوانان خورند

در جهانشان خوردن است آمال و راه

و آتش است اندر قیامت جایگاه

ای بسا از قریه ها کایشان اشد

بوده اند از قریۀ تو در سند

ز اهل مکه بوده اند اعنی فزون

خود به قوّت که نمودندت برون

ما نمودیم آن جماعت را هلاک

پس نبُدشان ناصری در بیم و باک

هر بود بر حجتی آیا ز رب

هست چون آن کس به نسبت در نسب

که مر او را دیو زشت آراسته

سوء اعمالش چنانکه خواسته

کرده اند از آرزوشان پیروی

نیستند این هر دو یعنی بر سَوی

وصف آن جنّت که وعده داده حق

متقین را این بود بی نقص و دق

جویها باشد در آن ز آبی چنان

که نگردد رنگ و طعم و بوی آن

نهرها علم است و عقل و معرفت

بی تغیّر در نشان از هر جهت

می نیابد ره در آن عیب و فساد

هم تغیّر در اصول و اعتقاد

جویهای شیر هم باشد در او

از صفاتش لَّم تَغَیّر طَعمُهُ

علم و اخلاق است و اعمال و یقین

از ریاضت در ریاض السالکین

هست هم از خمر خالص نهرها

شاربین را لذتی بی منتهی

از محبّت هیچ اگر داری به دل

چیست دانی التذاذ متصل

جویها هم در بهشت است از عسل

واردات عارف است آن بی خلل

آنکه غیر از عشقِ یارش کار نیست

شربتی شیرین تر از دیدار نیست

بهرشان باشد در آن از هر ثمر

وز حق آمرزش پیاپی بیشتر

هست مانند کسی او در شهود

کاندر آتش در جزاء دارد خلود

هم چشانیده شوند از آن حمیم

که ببرّد روده هاشان در جحیم