گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صفی علیشاه

یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اَللّٰهُ یُفْتِیکُمْ فِی اَلْکَلاٰلَةِ إِنِ اِمْرُؤٌ هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَهٰا نِصْفُ مٰا تَرَکَ وَ هُوَ یَرِثُهٰا إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهٰا وَلَدٌ فَإِنْ کٰانَتَا اِثْنَتَیْنِ فَلَهُمَا اَلثُّلُثٰانِ مِمّٰا تَرَکَ وَ إِنْ کٰانُوا إِخْوَةً رِجٰالاً وَ نِسٰاءً فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ اَلْأُنْثَیَیْنِ یُبَیِّنُ اَللّٰهُ لَکُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَ اَللّٰهُ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ (۱۷۶)

فتوی می‌پرستند از تو بگو خدا فتوی می‌دهد شما را در کلاله اگر مردی بمیرد که نباشد مر او را فرزندی و مر او را خواهری باشد پس مر او راست نیمه آنچه گذاشته و او میراث می‌برد از او اگر نباشد مر او را فرزندی پس اگر باشند دو تا پس مر آنها راست دو ثلث از آنچه گذاشته و اگر باشند برادران مردان و زنان پس مر مرد راست مانند بهره دو زن بیان می‌کند خدا از برای شما مبادا که گمراه شوید و خدا بهمه چیزی دانا (۱۷۶)

« در بیان میراث کُلاله »

جابر انصار شد بیمار او

بر عیادت شد رسول نیک خو

گفت جابر، مال دارم من به عین

نه ولد باشد مرا نه والدین

لیک دارم هفت خواهر یا که بیش

چون کنم قسمت بر ایشان مال خویش

این چنین کس را کُلاله خوانده اند

وز پی وجهش سخنها رانده اند

از تو پرسم خواهم ار نصفت کنم

چون بر ایشان مال خود قسمت کنم

آمد آیت کز تو استفتاء کنند

از کُلاله تا که آن اجرا کنند

گو به ایشان می دهد فتوی خدا

قسمت میراث را بر مدعا

گر یکی مردی بمیرد بیولد

خواهری وز والدین او را بود

یا که تنها با شد آن اُخت از پدر

پس ز نصف مال باشد بهره ور

همچنین بر عکس گر نبود ولد

مال خواهر بر برادر میرسد

خواهرانش ور دو میباشند مرد

پس دو ثلث از بهر ایشان فرض کرد

ور کُلالاتند افزونتر به عین

هم رجال و هم نساء از والدین

یا که تنها از پدر نزد فطن

بهره مرد است مانند دو زن

مرد را قسمت دو شد زن را یکی

این یقین است ار نباشی در شکی

مینماید حق بیان اندر کتاب

بر شما حکم مواریث از صواب

گم نگردد تا ره این روشن ره است

بر شما هم حق ز هر چیز آگه است

اول این سوره گفت او بهر حد

حکم ارث والد و ارث ولد

ارث ازواج و دگر زوجات را

باز ارث اخوه و اخوات را

که بوند از جانب مادر همه

واندر این آیت به خیر خاتمه

حکم اخوات است و اخوان کاقربند

وآن برادر خواهر از اُمّ، وز اَبند

یا برادر خواهری بی اُشتلم

کز پدر باشند تنها، نی ز اُمّ

نیست در ارث ار برادر خواهرش

کز پدر باشند و هم از مادرش

ور نه تا باشد کسی کو اقرب است

کی برد ارث ابعد آن کز مطلب است

زین سبب حق گفت هست اولی به فر

بعضی از ارحام از بعض دگر

در کتاب فقه شرحش مو به مو

ثبت و ضبط است ار که خواهی رو بجو

بار الهی چون تویی دانا به خیر

کن ز فضلت عاقبت ما را به خیر

عمر و توفیق از تو خواهم در کلام

تا کنم تفسیر قرآن را تمام

چون تو آگاهی تمام از کار من

وز ضمیر و نیّت و گفتار من

گر دهی توفیق و عمرم در طلب

بهر نظم مثنوی نبود عجب

عمر و توفیق و مجال و علم و هوش

کن عطاء وین بحر را آور به جوش

بر رضایت تا بدون بدعتی

یابم اندر نظم قرآن فرصتی