گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صفی علیشاه

یٰا أَهْلَ اَلْکِتٰابِ لاٰ تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ وَ لاٰ تَقُولُوا عَلَی اَللّٰهِ إِلاَّ اَلْحَقَّ إِنَّمَا اَلْمَسِیحُ عِیسَی اِبْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اَللّٰهِ وَ کَلِمَتُهُ أَلْقٰاهٰا إِلیٰ مَرْیَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللّٰهِ وَ رُسُلِهِ وَ لاٰ تَقُولُوا ثَلاٰثَةٌ اِنْتَهُوا خَیْراً لَکُمْ إِنَّمَا اَللّٰهُ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ سُبْحٰانَهُ أَنْ یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی اَلْأَرْضِ وَ کَفیٰ بِاللّٰهِ وَکِیلاً (۱۷۱) لَنْ یَسْتَنْکِفَ اَلْمَسِیحُ أَنْ یَکُونَ عَبْداً لِلّٰهِ وَ لاَ اَلْمَلاٰئِکَةُ اَلْمُقَرَّبُونَ وَ مَنْ یَسْتَنْکِفْ عَنْ عِبٰادَتِهِ وَ یَسْتَکْبِرْ فَسَیَحْشُرُهُمْ إِلَیْهِ جَمِیعاً (۱۷۲) فَأَمَّا اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَمَّا اَلَّذِینَ اِسْتَنْکَفُوا وَ اِسْتَکْبَرُوا فَیُعَذِّبُهُمْ عَذٰاباً أَلِیماً وَ لاٰ یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ وَلِیًّا وَ لاٰ نَصِیراً (۱۷۳) یٰا أَیُّهَا اَلنّٰاسُ قَدْ جٰاءَکُمْ بُرْهٰانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ أَنْزَلْنٰا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً (۱۷۴) فَأَمَّا اَلَّذِینَ آمَنُوا بِاللّٰهِ وَ اِعْتَصَمُوا بِهِ فَسَیُدْخِلُهُمْ فِی رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ وَ یَهْدِیهِمْ إِلَیْهِ صِرٰاطاً مُسْتَقِیماً (۱۷۵)

ای اهل کتاب غلو مکنید در دینتان و مگویید بر خدا مگر حق را جز این نیست که مسیح عیسی پسر مریم رسول خداست و سخن او افکندش بسوی مریم و روحی از او پس بگروید بخدا و رسولانش و مگویید سه تا بازایستید بهتر است مر شما را نیست خدا مگر خدای یگانه منزه است او از آنکه بوده باشد مر او را فرزندی مر او راست آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است و کافیست خدا کارگزار مهمات (۱۷۱) هرگز ننگ ندارد مسیح از آنکه بوده باشد بنده خدا و نه فرشتگان نزدیک گروندگان و آنکه ننگ دارد از پرستش او و گردن‌کشی کند پس زود حشر کندشان بسوی او همه (۱۷۲) پس اما آنان که گرویدند و کردند کارهای شایسته پس تمام دهد ایشان را مزدهاشان و زیاد دهد ایشان را از کرم خود و اما آنها که ننگ داشتند و گردنکشی کردند پس عذاب کند ایشان را عذابی پر درد و نباشد از برای ایشان از جز خدا دوستی و نه یاری‌کننده‌ای (۱۷۳) ای مردمان بحقیقت آمد شما را حجتی از پروردگارتان و فرستادیم بشما نوری پیدا (۱۷۴) پس اما آنان که گرویدند بخدا و چنگ در زدند باو پس زود باشد در آورد ایشان را در رحمتی از خود و فضلی و راه نماید ایشان را بسوی او راهی راست (۱۷۵)

ای یهود و ای نصاری از عتوّ

دور باشید از تجاوز و از غلوّ

کآن بود افراط و تفریط صریح

از غلط در حق عیسای مسیح

مینمود ابلیس تلقین بر یهود

کابن فاعل بد مسیح حق نمود

نسبت بد بر وی و بر مادرش

دادی از کفر آن یهود کافرش

وآن نصاری غالی اندر وی شدند

بر خدایی معترف از غی شدند

فرقه ای گفتند هم که ابن الله است

این مقالات آنکه گوید گمره است

بر خدا جز حق نگویید از عتوّ

یعنی الاّ وصف عاری از غلوّ

درخور اینها نی به ذات ایزد است

کو به ذاتش لم یلد، لم یولد است

عیسی مریم رسول الله بود

بندگی را لایق درگاه بود

هم کَلِمه یعنی او سبحانه

مر بشارت داد مریم را بدو

گفت آید از تو فرزندی پدید

بی مساس هیچ مردی از عبید

حق رسانید این به مریم در کلام

یا کَلِمه هست خود عیسی به نام

هم بود روحی ز حق صادر شده

وز دم روح القدس ظاهر شده

محض تفخیم است گر حق نسبتش

داد بر خویش از کمال رفعتش

همچنان که گفت او الصوم لی

از پی تفخیم صوم معتلی

یا که ز ا مر حق به عین رابطه

در وجود آمد بدون واسطه

یا از آن کاحیای موتی بالعیان

از دم پاکیزه کردی در زمان

پس به او آرید ایمان بالتمام

همچنین بر آن ر سولان کرام

هم نگویید ار که دارید التفات

مر ثلاثه کو بود یکتا به ذات

هر عدد کز بعد او گویی حق است

راست گویی نی که با او ملحق است

با عددها جمله همراه است و یار

نی که باشد مر عدد را در شمار

واحد است اما نه آنسان واحدی

کآید از بعدش عدد در موردی

واحدی باشد به ذات خود احد

نیست یعنی بعد از او دیگر عدد

واحدی کز بعدش آید ثانی ای

نیست غیر از حادث امکانی ای

از سه گر خوانی تو او را هم یکی

غافلی از وحدتش یا مشرکی

راهتان خواهد شد از تثلیث گم

گفت زآن رو انتَهواْ خَیراً لَّکُم

ایستید اعنی گر از وی بهتر است

بی تعدد ذات پاک داور است

نیست جز این کآن خدای ذو صفات

در اللهیت بود یکتا به ذات

می کنم یادش به تنزیه وجود

کآید از وی مثل و فرزندی به بود

هست او را گر همی داری یقین

آنچه باشد در سماوات و زمین

اوست کافی بر امور بندگان

بیمدد کاری غیری رایگان

نیست استنکاف و عاری بر مسیح

گر خدا را بندهای باشد صریح

بلکه باشد مفتخر زین بندگی

در قیامت همچو کاندر زندگی

نه از عبودیّت ملایک راست عار

بلکه زین نسبت نمایند افتخار

گر کسی را بندة خود خواند او

در عبادش مفتخر گرداند او

« مناجات »

ای که اندر ذات خود پاینده ای

از تو دارد هم تمنّا بنده ای

کز شمار بندگانت خوانی اش

یا که خاک پای ایشان دانی اش

گرچه لال اَستم زبان از این سؤال

زآنکه سر تا پا گناهم و انفعال

لیک تا بحر کرم در جنبش است

بنده را از حق امید و خواهش است

گر ببخشی جرم ما هم بی سبب

از کمال بخششت نبود عجب

وصف عبدیّت به عیسی و ملک

هست بر رد نصاری بی ز شک

کز غلط خواندند عیسی را اِله

بود بر خویش او به عبدیّت گواه

می پرستیدند بعضی از عباد

هم ملایک را ز روی اعتقاد

زآن سبب گفت او ملایک یا مسیح

بندة حقند و این نبود قبیح

ور نه باشد بس بدیهی کافتخار

هست اندر بندگی کردگار

مر ملایک یا مسیحش بنده اند

بر کمال بندگی زیبنده اند

وآنکه دارد ننگ از عبدیّتش

یا نماید سرکشی از طاعتش

زودشان پس حشر سازد سوی خویش

جمله را بهر جزای دین و کیش

آن کسان کایمان به حق آورده اند

بس عملها در نکویی کرده اند

پس مر ایشان را دهد اجری تمام

هم فزایدشان جزاء از فضل تام

وآنکه استنکاف و استکبار کرد

هستشان از حق عذابی پر ز درد

هم نیابند آن گروه از مغز و پوست

بهر خویش از غیر حق یاری و دوست

آمد از پروردگار ای مردمان

حجتی روشن شما را در جهان

بر شما نازل نمودیم از یقین

از کمال فضل خود نوری مبین

تا نماند بر شما عذری بجا

در پرستش زآن دلیل و رهنما

گفته صادق(ع) وین نه از وی دور بود

مصطفی(ص) برهان و حیدر (ع) نور بود

گفت زآن هر کس به نورانیّتم

میشناسد ره برد بر حضرتم

ور کسی نشناخت آن دریای نور

دیده اش را برق غیرت کرده کور

تا که نشناسد کسش جز عارفی

از رموز علم و عرفان، واقفی

کی کلید گنج بدهد پادشاه

یا به خائن یا که بر دزدان راه

گر که حجّاجش شناسند نیم دم

بر سعید بن جبیر آید ستم

درگذر زین شرحِ آیت گو صفی

گو که نور از کور ماند مختفی

پس کسانی که به نورش بگروند

چنگ بر وی برزنند و سر شوند

زودشان داخل کند در رحمتی

زآن خود بی عثرت و بی زحمتی

فضل او بر بندگان تا چون کند

هر زمانش ان رحمتی افزون کند

هم نماید راهشان بر سوی خود

راست راهی تا لقای روی خود

راه عشق است آن گرت میل و هواست

رهنمای او علیّ مرتضاست

یا علی ما هم گدای این دریم

خوشه چین خرمنت از هر سریم

همّت از مولاست گر خواهد فقیر

دست این افتادگان را هم بگیر