گنجور

 
صفی علیشاه

وَ یَقُولُونَ طٰاعَةٌ فَإِذٰا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِکَ بَیَّتَ طٰائِفَةٌ مِنْهُمْ غَیْرَ اَلَّذِی تَقُولُ وَ اَللّٰهُ یَکْتُبُ مٰا یُبَیِّتُونَ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ تَوَکَّلْ عَلَی اَللّٰهِ وَ کَفیٰ بِاللّٰهِ وَکِیلاً (۸۱) أَ فَلاٰ یَتَدَبَّرُونَ اَلْقُرْآنَ وَ لَوْ کٰانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اَللّٰهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اِخْتِلاٰفاً کَثِیراً (۸۲) وَ إِذٰا جٰاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ اَلْأَمْنِ أَوِ اَلْخَوْفِ أَذٰاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی اَلرَّسُولِ وَ إِلیٰ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ اَلَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لاٰ فَضْلُ اَللّٰهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ اَلشَّیْطٰانَ إِلاّٰ قَلِیلاً (۸۳)

و می‌گویند فرمان‌برداریست پس چون بیرون روند از نزد تو تدبیر می‌کنند در شب طایفه از ایشان غیر آنچه می‌گویی و خدا می‌نویسد آنچه تدبیر می‌کنند در شب پس روی بگردان از ایشان و توکل کن بر خدا و بس است خدا وکیل (۸۱) آیا پس تأمل نمی‌کنند در قرآن و اگر بود از نزد غیر خدا هر آینه یافته بودند در آن اختلاف بسیاری (۸۲) و چون می‌آید ایشان را امری از ایمنی یابیم افشا می‌کنند آن را و اگر برگردانند آن را بسوی رسول و بسوی صاحبان امر از ایشان هر آینه بدانندش آنان که استنباط می‌کنند آن را از ایشان و اگر نبود فضل خدا بر شما و رحمتش هر آینه پیروی می‌کردید شیطان را مگر اندکی (۸۳)

با تو گویند از تو ما را طاعت است

هم در استمرار طاعت منّت است

چونکه بیرون می روند از پیش تو

شب که با هم می نشینند از عتو

فرقه ای ز ایشان به هم گویند باز

غیر از آنچه با تو گویند از مجاز

یا به غیر از آنچه با ایشان سخن

گفته ای گویند با هم از فِتن

هستشان بیتوته از شرک و نفاق

چیست گفتار دورویان جز شقاق

حق نویسد آنچه را از کارها

میکنند اندر شب آن غدّارها

ز امر او یعنی کرام الکاتبین

می نویسند آنچه هست از ظلم و کین

پس بگردان روی از ایشان با عتاب

بر تو زین قوم است واجب اجتناب

حکم بر قتل است ایشان را و لیک

بهر استقرار دین سِتر است نیک

کن توکل بر خدا کو هست بس

بر امور بندگان در هر نفس

اوست کافی بر امور بندگان

همچنین بر دفع شرّ این و آن

نیست هیچ آیا تدبّر خلق را

اندر این قرآن پر ضوء و بها

گر که بود از نزد غیر حق در آن

یافتندی اختلاف از هر نشان

از رسوم و لفظ و معنی، وز نظام

هم ز قانون فصاحت در کلام

زآنکه ناچار است گفتار بشر

از تناقض نزد ارباب نظر

چون بر ایشان آید امری ز ایمنی

یا ز خوف افشا ء کنند از رهزنی

بر رسول آن بِه که بگذارند باز

هم اولوالامرش که هستند اهل راز

تا که دانند آنچه ز استنباط خود

صدق آن گویند باز از نیک و بد

می فرستاد آن رسو ل منتجب

چون به جایی لشکری در خُفیه شب

بر اراجیف از شکست و فتحشان

نشر دادند آن خبر را بددلان

آمد آیت که گذارید این خبر

باز بر رأی رسول از خیر و شرّ

هم اولوالامر اعنی آن سالارها

که نکو دانند وضع کارها

هر چه تا باشد صلاح افشاء کنند

ور صلاح اخفاء بود، اخفاء کنند

حاصل آنکه کشف اسرار رسول

کس نکرد الاّ منافق یا فضول

همچنین پرسند علمِ عقل و شرع

از اولوالامر و رسول از اصل و فرع

مر اولوالامرند آن اثنی عشر

بعد احمد (ص) تا به مهدی (ع) بر بشر

کز شهود و غیب اشیاء واقفند

بر حقایق بر معانی عارفند

ور نبود از فضل حق وز رحمتش

بر شما از مصطفی(ص) و عترتش

پس شما بودید و گمراه از سبیل

پیرو شیطان و سرکش جز قلیل