گنجور

 
صفی علیشاه

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانْفِرُوا ثُبٰاتٍ أَوِ اِنْفِرُوا جَمِیعاً (۷۱) وَ إِنَّ مِنْکُمْ لَمَنْ لَیُبَطِّئَنَّ فَإِنْ أَصٰابَتْکُمْ مُصِیبَةٌ قٰالَ قَدْ أَنْعَمَ اَللّٰهُ عَلَیَّ إِذْ لَمْ أَکُنْ مَعَهُمْ شَهِیداً (۷۲) وَ لَئِنْ أَصٰابَکُمْ فَضْلٌ مِنَ اَللّٰهِ لَیَقُولَنَّ کَأَنْ لَمْ تَکُنْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُ مَوَدَّةٌ یٰا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً (۷۳) فَلْیُقٰاتِلْ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ اَلَّذِینَ یَشْرُونَ اَلْحَیٰاةَ اَلدُّنْیٰا بِالْآخِرَةِ وَ مَنْ یُقٰاتِلْ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ فَیُقْتَلْ أَوْ یَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً (۷۴) وَ مٰا لَکُمْ لاٰ تُقٰاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ وَ اَلْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ اَلرِّجٰالِ وَ اَلنِّسٰاءِ وَ اَلْوِلْدٰانِ اَلَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنٰا أَخْرِجْنٰا مِنْ هٰذِهِ اَلْقَرْیَةِ اَلظّٰالِمِ أَهْلُهٰا وَ اِجْعَلْ لَنٰا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اِجْعَلْ لَنٰا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیراً (۷۵) اَلَّذِینَ آمَنُوا یُقٰاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ وَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا یُقٰاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اَلطّٰاغُوتِ فَقٰاتِلُوا أَوْلِیٰاءَ اَلشَّیْطٰانِ إِنَّ کَیْدَ اَلشَّیْطٰانِ کٰانَ ضَعِیفاً (۷۶)

ای آن کسانی که ایمان آوردید بگیرید سلاحتان را پس بیرون روید فوج فوج یا بیرون روید با هم (۷۱) و بدرستی که از شما هر آینه کس است که درنگ می‌کند پس اگر برسد شما را مصیبتی گفت بتحقیق انعام کرد خدا بر من هنگامی که نبودم با ایشان حاضر (۷۲) و اگر برسد شما را فضلی از خدا هر آینه می‌گویند چنان که گویا نبوده میان شما و میان او دوستی ای کاش من بودم با ایشان پس فیروز می‌شدم فیروزی بزرگ (۷۳) پس باید کارزار کنید در راه خدا آنها که خریدند زندگانی دنیا را بآخرت و هر که کارزار کند در راه خدا پس کشته شود یا غالب آید پس زود باشد که بدهیمش مزدی بزرگ (۷۴) و چیست شما را که کارزار نمی‌کنید در راه خدا و در راه ضعیفان از مردان و زنان و کودکان که می‌گویند ای پروردگار ما بیرون بر ما را از این قریه که ستمکار است اهلش و بگردان برای ما از نزدت یاوری و بگردان برای ما از نزدت یاری‌کننده (۷۵) آنان که ایمان آوردند کارزار می‌کنند در راه خدا و آنان که کافر شدند کارزار می‌کنند در راه طاغوت پس کارزار کنید با دوستان دیو رجیم بدرستی که مکر شیطان باشد سست (۷۶)

ای گروه مؤمنان آلات حرب

باز برگیرید بهر قتل و ضرب

کآن شما را از شرور دشمنان

باشد اسباب حذر در هر مکان

جمله پس بیرون شتابید از رجال

مجتمع یا فرقه فرقه در قتال

یعنی آن نوعی که باشد مصلحت

در تفرق یا که جمع از هر جهت

وز شما هستند بعضی که درنگ

باشد ایشان را به رفتن سوی جنگ

گر که آید مر شما را محنتی

ز انهزام و قتل ز اعداء نوبتی

آن منافق گوید این از ذوالمنن

هست فضل و نعمتی از بهر من

که نبودم با مسلمانان به جنگ

پای بختم نامد از گیتی به سنگ

ور شما را آید از حق نعمتی

از غنیمت یا که فتح و نصرتی

با ضعیفان این چنین گویند زود

که مودّت بینتان گویا نبود

یعنی او را با شما نبود وداد

تا کند یاری شما را در جهاد

از غنیمت تا مگر چیزی رسد

بر شما و این حرفشان هست از حسد

کرده احمد بخل یعنی بر شما

که نبرد او با خود از بهر غزا

کاش با ایشان بدم من در قتال

بردمی تا بهره ای زین زرّ و مال

آن جماعت، مؤمنان را از جهاد

سست می کردند از حقد و عناد

زآن کند حق ذکر ایشان بر عباد

از پی ترغیب مؤمن بر جهاد

پس کند دل فارغ از اکراهشان

از یقَاتِلْ فِی سبِیلِ اللهشان

باید اعنی بر قتال آرند رو

اهل ایمان در ره دین با عدو

آن کسان که می فروشند از یقین

این حیات دنیوی بر دار دین

میدهند این دار فانی را ز دست

بر سرای آخرت کآن باقی است

وآنکه رو کرد از یقین بر کارزار

در ره حق کُشته شد پس ز افتخار

یا که غالب شد به دشمن بی ز بیم

می دهیمش زود اجری بس عظیم

غالب و مغلوبی او را قصد نیست

کشتن و کشته شدن پیشش یکی است

قصد او رخسار جانان دیدن است

پیش او در خون خود غلطیدن است

قصد عاشق ز امر جانان بندگی است

او چه بند مردگی و زندگی است

مر شما را چیست ای مردان کار

که نباشد میلتان بر کارزار

هم در استخلاص آن مستضعفین

که اسیر کافرانند و غمین

از رجال و از نساء، خرد و کلان

تا که ایشانند اسیر کافران

کی شوید از رحمت حق بهره مند

خود شما آزاد و ایشان زیر بند

ابر رحمت مؤمنان را فوق سر

خیمه زد لیکن نبارد یک مطر

تا نگردند آن گرفتاران خلاص

همچنین باشید عطشان عام و خاص

کآن اسیران با خدا با درد و سوز

می بنالند از شبانگه تا به روز

کای خدا زین قریه ما را ده نجات

کاهل او باشند ظالم بر ثقات

یا رب از این قریه کن ما را خلاص

منّتی بر ما گذار از اختصاص

بهر ما یک دوست از نزدیک خود

میبگردان تا کند ما را مدد

هم بساز از نزد خود یاری که او

بهر ما باشد پناهی از عدو

شد دعای آن جماعت مستجاب

کرد فتح مکه احمد (ص) با شتاب

آنکه اندر دست اعداء بد اسیر

شد بر اهل مکه ز امر حق امیر

آن کسان که بگرویدند آشکار

میکنند اندر ره حق کارزار

کافران هم می کنند از عقلِ تنگ

در ره طاغوت با اخیار جنگ

پس برید از دوستان دیو سر

نیست هیچ از کید شیطان سست تر

آنچه بنماید نباشد جز فریب

میگریزد در نبرد از یک نهیب

آنکه دائم در جهاد اکبر است

واقف از وسواس نفس ابتر است

در نظر دارد نمود شیر و ببر

چون کنی رو، نیست غیر از نقش قبر

اندکی گر پا فشاری در غزاش

نیست برجا هیچ جز اسم و عزاش

برگذشته، های و هویِ شیر و پیل

مانده است از پهلوان باد سبیل

فرّ و زورش در تقابل یک دم است

آنکه با آن دم شکیبد رستم است

وآنکه باشد لغو عهد و سست بند

زود افتد آن کُپک را در کمند

مرد این میدان نباشد هر تنی

کو بگو حیدر دلی، شیر افکنی

گفته ام از رزم او صد بار و باز

گفت خواهم چون به او دارم نیاز