گنجور

 
صفی علیشاه

وَ لَقَدْ آتَیْنٰا دٰاوُدَ مِنّٰا فَضْلاً یٰا جِبٰالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَ اَلطَّیْرَ وَ أَلَنّٰا لَهُ اَلْحَدِیدَ (۱۰) أَنِ اِعْمَلْ سٰابِغٰاتٍ وَ قَدِّرْ فِی اَلسَّرْدِ وَ اِعْمَلُوا صٰالِحاً إِنِّی بِمٰا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (۱۱) وَ لِسُلَیْمٰانَ اَلرِّیحَ غُدُوُّهٰا شَهْرٌ وَ رَوٰاحُهٰا شَهْرٌ وَ أَسَلْنٰا لَهُ عَیْنَ اَلْقِطْرِ وَ مِنَ اَلْجِنِّ مَنْ یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ مَنْ یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنٰا نُذِقْهُ مِنْ عَذٰابِ اَلسَّعِیرِ (۱۲) یَعْمَلُونَ لَهُ مٰا یَشٰاءُ مِنْ مَحٰارِیبَ وَ تَمٰاثِیلَ وَ جِفٰانٍ کَالْجَوٰابِ وَ قُدُورٍ رٰاسِیٰاتٍ اِعْمَلُوا آلَ دٰاوُدَ شُکْراً وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبٰادِیَ اَلشَّکُورُ (۱۳) فَلَمّٰا قَضَیْنٰا عَلَیْهِ اَلْمَوْتَ مٰا دَلَّهُمْ عَلیٰ مَوْتِهِ إِلاّٰ دَابَّةُ اَلْأَرْضِ تَأْکُلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمّٰا خَرَّ تَبَیَّنَتِ اَلْجِنُّ أَنْ لَوْ کٰانُوا یَعْلَمُونَ اَلْغَیْبَ مٰا لَبِثُوا فِی اَلْعَذٰابِ اَلْمُهِینِ (۱۴)

و بتحقیق دادیم داود را از خود مزیّتی ای کوه‌ها باز گردانید آواز خود را به او و ای مرغان شما نیز چنین کنید و نرم گردانیدیم برایش آهن را (۱۰) که بسازد زره‌های رسا و اندازه نگاه دار در یافتن و بکنید کار شایسته بدرستی که منم بآنچه می‌کنید بینا (۱۱) و مسخّر کردیم بر سلیمان باد را که در رفتن به بامداد یک ماه و شبانگاهش ماهی و جاری کرده بودیم برایش چشمه مس گداخته و از جن کس بود که کار می‌کرد میان دو دستش باذن پروردگارش و آنکه سر می‌پیچد از ایشان از فرمان ما می‌چشانیدیم او را از عذاب آتش سوزان (۱۲) می‌ساختند برای او آنچه می‌خواست از غرفها یا مسجدها یا قصرها و تمثالها و کاسها و حوضها و دیگهای برقرار یعنی از بزرگی نقل و تحویل نمی‌شد بکنید آل داود شکر و اندکی از بندگان من شاکرند (۱۳) پس چون گزارش دادیم بر او مرگ را دلالت نکرد ایشان را بر مرگش مگر جنبندۀ زمین که آن را ارضه و چوب خوره گویند که می‌خورد عصایش را پس چون بر وی در افتاد ظاهر شد جن که اگر بودند که می‌دانستند غیب را نمی‌ماندند در عذاب خوارکننده (۱۴)

« در بیان تفضلات حق تعالی در حق حضرت داوود(ع) و بیان حال سلیمان(ع) »

ما عطاء کردیم از نزدیک خود

فضل و افزونی به داوود(ع) آنچه بُد

کوهها گفتیم تا با او کنند

هر زمان تسبیح با صوت بلند

أوِّبِی یعنی که گردانید باز

صوت خود با وی به تسبیح و نیاز

همچنین کردیم بر مرغان ندا

تا مگر گردند با او هم صدا

نرم کردیم آهن اندر دست او

تا زره سازد پی رزم عدو

بافتن را دار اندازه نگاه

حلقه ها یعنی مساوی کن به گاه

هم بگفتیم او و اهلش را کنید

کارهای نیک بر شکر مزید

شکر نعمت های بیرون از شمار

باشد اعمال نکو در روزگار

من به اعمال شما باشم بصیر

نیست زآن پوشیده قدر یک شعیر

بر سلیمان باد را کردیم رام

رفت راهِ دو مَه اندر صبح و شام

بُد مسخّر یعنی او را در صعود

آن هواهای طبیعت از وجود

راه یک مه رفت در هر بامداد

در سلوک بندگی با سیر باد

همچنین پیمودی اندر شام راه

قدر ماهی در طریق انتباه

جاری او را ساختیم از ساخته

عین قِطر اعنی مِس بگداخته

یعنی آن جسم ملول منجمد

بُد روان در طاعت و تقوی به جد

هم ز جن بودند بعضی پیش او

کار می کردندش اندر پیش رو

جمله یعنی قوة وهم و خیال

بُد به فرمانش به اذن ذوالجلال

باشد این تأویل با تنزیل جفت

فلسفی تا ناورد لغوی به گفت

سرکشی وآن کس که کرد از جنیان

ز امر ما که بود مأمور او بدان

می چشاندیمش شود کآموخته

از عذاب و آتش افروخته

طبعی ار میکرد یعنی سرکشی

دیوسان از حکم عقل از بی هشی

در ریاضت سخت او را می گداخت

تا تواند با مراد عقل ساخت

بهر او کردند دیوان آنچه خواست

ساختندی غرفه هایی که بناست

هم تَمَاثِیلَ وَجِفَانٍ کَالْجَوَاب

کأسه ها و حوضها از بهر آب

هم قُدُورٍ راسِیَات اندر قرار

دیگها یعنی بزرگ و استوار

آل دَاوُدَ اعمَلُواْ شُکْرًا لنور

وَقَلِیلٌ مِّنْ عِبَادِی الشَّکُور

موت پس بر وی چو شد از ماقضی

مرده بود و تکیه بودش بر عصا

کس به موتش واقف ایشان را نکرد

غیر موری که عصاش از ته بخورد

پس فتاد و شد هویدا آنکه جن

گر که می دانست غیب از مطمئن

می نکردندی درنگ اندر عذاب

نی کشیدی رنج تعمیر از شتاب

داشت یعنی قوة وهم ار که راه

بر مقام سرّ بدون اشتباه

کی شدی مشغول بر اعمال پست

تا به عُسرت حاصلی آرد به دست