گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صفی علیشاه

وَ لَمّٰا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اِسْتَویٰ آتَیْنٰاهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذٰلِکَ نَجْزِی اَلْمُحْسِنِینَ (۱۴) وَ دَخَلَ اَلْمَدِینَةَ عَلیٰ حِینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهٰا فَوَجَدَ فِیهٰا رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلاٰنِ هٰذٰا مِنْ شِیعَتِهِ وَ هٰذٰا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغٰاثَهُ اَلَّذِی مِنْ شِیعَتِهِ عَلَی اَلَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسیٰ فَقَضیٰ عَلَیْهِ قٰالَ هٰذٰا مِنْ عَمَلِ اَلشَّیْطٰانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِینٌ (۱۵) قٰالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ اَلْغَفُورُ اَلرَّحِیمُ (۱۶) قٰالَ رَبِّ بِمٰا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِلْمُجْرِمِینَ (۱۷)

و چون رسید بکمال قوتش و اعتدال یافت دادیم او را حکمت و دانش و همچنین جزا می‌دهیم نیکوکاران را (۱۴) و داخل شد در شهر بوقت غفلتی از اهل آن پس یافت در آن دو مرد را که کارزار می‌کردند این از شیعه او و این از دشمنش پس بیاری طلبید او را آنکه بودی از شیعه‌اش بر آنکه بود از دشمنش پس مشت زد او را موسی پس کشت او را گفت این بود از کار شیطان بدرستی که اوست دشمن اضلال کننده آشکار (۱۵) گفت پروردگار من بدرستی که من ستم کردم بر خودم پس بیامرز مرا پس آمرزید او را بدرستی که اوست آمرزنده مهربان (۱۶) گفت پروردگار من بآنچه انعام کردی بر من پس نشوم هرگز هم پشت گناهکاران (۱۷)

« در بیان کُشتن حضرت موسی(ع) قبطیی را به حمایت سبطیی »

چون رسید او بر کمال رشد و حد

قد او شد راست هم محکم خرد

حکمت و دانش به او دادیم ما

محسنین را می دهیم اینسان جزا

شد به شهر اندر زمان غفلتی

ز اهل آن یعنی بدون حاجتی

یافت در جنگ و نزاع آن جا دو مرد

که ز وجهی بودشان با هم نبرد

زآن یکی از پیروان، دیگر عدو

بود قبطی جاهد و غالب بر او

پس به وی کرد استغاثه پیروش

زآنکه دشمن بود با وی کینه کش

خشم پس بگرفت موسی بر عدو

کُشت با مُشتش ، قضاء چون بُد بر او

گفت از شیطان بُد این کردار و کار

کآن عدو گمره کننده است آشکار

گفت ای پروردگارم من به خویش

ظلم کردم تو ببخش از لطف بیش

پس بیامرزم، پس آمرزید حق

کو غفور است و رحیم از ماسَبَق

بودش این آثار غفران از اِله

داشت کز فرعونیان او را نگاه

گفت ای پروردگار ذوالمنن

بر هر آنچه اِنعام فرمودی به من

پس نباشم مجرمان را یار و پشت

بود مجرم آنکه مُرد از زخم مُشت