إِنَّ قٰارُونَ کٰانَ مِنْ قَوْمِ مُوسیٰ فَبَغیٰ عَلَیْهِمْ وَ آتَیْنٰاهُ مِنَ اَلْکُنُوزِ مٰا إِنَّ مَفٰاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی اَلْقُوَّةِ إِذْ قٰالَ لَهُ قَوْمُهُ لاٰ تَفْرَحْ إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ اَلْفَرِحِینَ (۷۶) وَ اِبْتَغِ فِیمٰا آتٰاکَ اَللّٰهُ اَلدّٰارَ اَلْآخِرَةَ وَ لاٰ تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ اَلدُّنْیٰا وَ أَحْسِنْ کَمٰا أَحْسَنَ اَللّٰهُ إِلَیْکَ وَ لاٰ تَبْغِ اَلْفَسٰادَ فِی اَلْأَرْضِ إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ اَلْمُفْسِدِینَ (۷۷)
بدرستی که قارون بود از قوم موسی پس تفوق جست بر ایشان و دادیم او را از گنجها آن چیز که کلیدهایش یا مخزنهایش هر آینه گرانی میکرد بگروهی انبوه صاحبان زور هنگامی که گفتند مر او را قومش که شاد مباش بدرستی که خدا دوست نمیدارد بسیار شادیها را (۷۶) و بجوی در آنچه داد ترا خدا سرای آخرت و فراموش مکن بهرهات را از دنیا و احسان کن هم چنان که احسان کرد خدا بتو و مجوی فساد را در زمین بدرستی که خدا دوست نمیدارد فسادکنندگان را (۷۷)
« در بیان حکایت قارون »
قصۀ قارون کنون آمد به پیش
بود او ابن عمّ موسی یا که خویش
پس بر ایشان خواست جوید برتری
در فساد او بود همچون سامری
ما عطاء کردیم بر او بس ز گنج
که بُد از حمل مفاتیحش به رنج
صاحبان قوّت از حمل کلید
رنج می بردند بس بود آن مزید
یاد کن گفتند چون قومش ز پند
که مشو مغرور و شاد از مال چند
حق فرحناکان ندارد هیچ دوست
زآنکه غافل هر فرحناکی از اوست
می بجو در آنچه حق کردت عطاء
تو سرای آخرت را بی خطاء
بهرة خود را فراموش از جهان
هم مکن از تندرستی و توان
کن تو نیکی بر عباد آنسان که حق
بر تو نیکی کرد بیخوف و غلق
هم تبهکاری مجوی اندر زمین
إنَّ الله لَایُحِب الْمُفسِدِین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.