گنجور

 
صفی علیشاه

وَ لَقَدْ آتَیْنٰا دٰاوُدَ وَ سُلَیْمٰانَ عِلْماً وَ قٰالاَ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِی فَضَّلَنٰا عَلیٰ کَثِیرٍ مِنْ عِبٰادِهِ اَلْمُؤْمِنِینَ (۱۵) وَ وَرِثَ سُلَیْمٰانُ دٰاوُدَ وَ قٰالَ یٰا أَیُّهَا اَلنّٰاسُ عُلِّمْنٰا مَنْطِقَ اَلطَّیْرِ وَ أُوتِینٰا مِنْ کُلِّ شَیْ‌ءٍ إِنَّ هٰذٰا لَهُوَ اَلْفَضْلُ اَلْمُبِینُ (۱۶)

و بتحقیق دادیم داود را و سلیمان را دانش و گفتند ستایش مر خدا را که افزونی داد ما را بر بسیاری از بندگانش که مؤمنانند (۱۵) و وارث شد سلیمان داود را و گفت ای مردمان آموختند ما را نطق پرنده و داده شدیم از همه چیز بدرستی که این هر آیند مزیتی است آشکار (۱۶)

« در بیان دانستن سلیمان علیه السلام نطق مرغان را »

وز یقین دادیم دانش ز اختیار

ما به داوود و سلیمان آشکار

وآن دو گفتند از خداوندی سپاس

که فزونی دادمان بر کل ناس

بر کثیری از عباد مؤمنین

که فزونند از تمام عالمین

هم ز داوود آن سلیمان بی شگفت

در وراثت ملک و شاهی را گرفت

گفت ای مردم شدیم آموخته

نطق مرغان وز علوم اندوخته

چند رمز از منطق الطیرش بیان

سازم اندر نظم تفسیر از نشان

گفت طاووس این سراید برملا

هر جزاء بدهی همان یابی جزا

هدهد این گوید که آمرزش به گاه

ای گنهکاران بخواهید از اِله

طوطی این گوید که هر زنده به تن

می بمیرد، هم شود هر نو کهن

گوید این خطّاف در آواز خویش

که فرستید از خود ار چیزی است پیش

تا بیابید این به وقت احتیاج

همچو صحت وقت علّت بر مزاج

رَخَمَه گوید جز خدا هر چیز هست

مر ورا بی شک زوال اندر پی است

مر قطاره گوید آن کو بست لب

از تکلّم گشت سالم از تعب

گوید این بیغا که بر آن باد وَیل

که نباشد جز که بر دنیاش میل

این همی گوید خروس اندر فغان

از خدا آرید یاد ای غافلان

نَسر گوید ، یا ابن آدم در جهان

هر چه مانی آخرِ خود مرگ دان

هم عُقاب این گوید از دوری ناس

جمع گردد دل بیارامد حواس

سار گوید ای خدای جان فروز

از تو خواهم قوت خود را روز روز

بلبل این گوید که بدهد جان و قوت

بر هر آن مخلوق حیّ لایموت

فاخته گوید مر این را هم غُراب

که لدوا للموت وابنوا للخراب

من شنیدم خود ز زنبوری که گفت

رحم هر کس کرد، شد با رحم جفت

من نخواهم بر تو زد نیش ای فقیر

گر که بی رحمی نداری در ضمیر

رحمت ار افزون بود بر خلق پس

بر تو ننشیند به بیرحمی مگس

مابقی را رو بفهم ار باهُشی

کن نه از دست و زبان صوفی کُشی

از سلیمان گوش کن گفتا که داد

منطق الطیرم خداوند از وداد

هم به ما داده است او از کلّ شیء

باشد این فضلی عیان بر ما ز وی

بر صفی هم نظم تفسیری چنین

إنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِین