گنجور

 
صفی علیشاه

ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً (۸۹) حَتّٰی إِذٰا بَلَغَ مَطْلِعَ اَلشَّمْسِ وَجَدَهٰا تَطْلُعُ عَلیٰ قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِهٰا سِتْراً (۹۰) کَذٰلِکَ وَ قَدْ أَحَطْنٰا بِمٰا لَدَیْهِ خُبْراً (۹۱) ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً (۹۲) حَتّٰی إِذٰا بَلَغَ بَیْنَ اَلسَّدَّیْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمٰا قَوْماً لاٰ یَکٰادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلاً (۹۳) قٰالُوا یٰا ذَا اَلْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ‌ پس از پی رفت سببی را (۸۹) مُفْسِدُونَ فِی اَلْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجاً عَلیٰ أَنْ تَجْعَلَ بَیْنَنٰا وَ بَیْنَهُمْ سَدًّا (۹۴) قٰالَ مٰا مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ رَدْماً (۹۵) آتُونِی زُبَرَ اَلْحَدِیدِ حَتّٰی إِذٰا سٰاویٰ بَیْنَ اَلصَّدَفَیْنِ قٰالَ اُنْفُخُوا حَتّٰی إِذٰا جَعَلَهُ نٰاراً قٰالَ آتُونِی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْراً (۹۶) فَمَا اِسْطٰاعُوا أَنْ یَظْهَرُوهُ وَ مَا اِسْتَطٰاعُوا لَهُ نَقْباً (۹۷) قٰالَ هٰذٰا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّی فَإِذٰا جٰاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکّٰاءَ وَ کٰانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا (۹۸)

تا چون رسید بجای بر آمدن آفتاب یافت آن را که بر می‌آید بر گروهی که نگردانیده بودیم برای ایشان از پیش از آن پوششی (۹۰) همچنین و بدرستی که احاطه داشتیم بآنچه بود نزد او از راه آگاهی (۹۱) پس از پی رفت سببی را (۹۲) تا چون رسید میانه دو سد یافت از پیش آن دو تا گروهی را که نزدیک نبودند که بفهمند سخنی را (۹۳) گفتند ای ذو القرنین بدرستی که یأجوج و مأجوج فسادکنندگانند در زمین پس آیا بگردانیم برای تو خرجی بر آنکه بسازی میانۀ ما و میانۀ ایشان سدی (۹۴) گفت آنچه تمکن داده مرا در آن پروردگار من بهتر است پس مدد کنید مرا بقوتی که بسازم میان شما و میان ایشان سدی (۹۵) یارید نزد من پارچه‌های آهن تا وقتی که برابر شود میانۀ آن دو کوه گفت بدهید تا وقتی که گردانید آن را آتش گفت بیارید نزد من تا بریزم بر آن مس گداخته (۹۶) پس نتوانستند که بالا روند آن را و نتوانستند مر او را سوراخ کردن (۹۷) گفت این رحمتی است از پروردگارم پس چون آید وعده پروردگار من می‌گرداندش ریزه‌ریزه و باشد وعدۀ پروردگار من حق (۹۸)

پس ز پی شد مر سبب را در رجوع

تا رسد آنجا که خور یابد طلوع

یافت طالع شمس را در جوششی

بر گروهی که نبُدشان پوششی

همچنان بود امر او که علم ما

کرد احاطه از خبر مانا ورا

یا جنود و مکنتش بود آن چنان

که محیط الاّ که حق بودی بر آن

گشت تابع پس سبب را از وجوه

تا رسید او در میان هر دو کوه

یافت قومی پیش آن کوه از بسیج

که زبانی می نفهمیدند هیچ

پس به ذو القرنین گفتند آن گروه

با اشارت یا مترجم پیش کوه

در زمین یأجوج و مأجوج آشکار

میکنند افساد از هر رهگذار

از پس این کوه چون آیند در

میبرند و میخورند از خشک و تر

بهر ما نز خوردنی ماند چیز

نی ز حیوان و مواشی یا جهیز

ما تو را آریم خرج از مال خود

تا کِشی آیا میان ما تو سد

آنچه خواهی آوریمت ما جمیع

تا کِشی مابین ما سدی رفیع

گفت تمکین داده بر من کارساز

اندر آن یعنی ز مالم بی نیاز

پس مرا یاری کنید از چیزها

یعنی از اسباب و آلاتی شما

همچو سنگ و چوب و آهن بی شمار

تا کشم سدی میانتان استوار

پس زمین را کَند تا نزدیک آب

قطعه ها افکند ز آهن بی حساب

تا مساوی شد میان هر دو کوه

سخت و محکم ساخت سدی با شکوه

گفت آهنها به آتش بردمید

تا که بر بالای آن ریزم حدید

یک صد و پنجاه گز سدی فکند

تا مساوی گشت با کوه بلند

ناتوان گشتند مر یأجوجیان

تا برآیند ایچ بر بالای آن

نه توانستند کز آلات خویش

ثُقبهای در وی کنند احداث پیش

گفت اینکه یافتید آسایشی

از خدای من بود بخشایشی

پس چو آید وعده پروردگار

سازد آن را خُرد و مُرد از هر کنار

وین ز آثار قیامت بی خطاست

وعدة حق باشد آن بر صدق و راست

چونکه ذوالقرنین آن سد بر نهاد

عزم زآن پس کرد بر فتح بلاد

خلق را میخواند بر توحید و دین

یک جهت بر قلع و قمع مشرکین