گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صفی علیشاه

وَ قُلْنٰا مِنْ بَعْدِهِ لِبَنِی إِسْرٰائِیلَ اُسْکُنُوا اَلْأَرْضَ فَإِذٰا جٰاءَ وَعْدُ اَلْآخِرَةِ جِئْنٰا بِکُمْ لَفِیفاً (۱۰۴) وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْنٰاهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ وَ مٰا أَرْسَلْنٰاکَ إِلاّٰ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً (۱۰۵) وَ قُرْآناً فَرَقْنٰاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی اَلنّٰاسِ عَلیٰ مُکْثٍ وَ نَزَّلْنٰاهُ تَنْزِیلاً (۱۰۶) قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لاٰ تُؤْمِنُوا إِنَّ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذٰا یُتْلیٰ عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقٰانِ سُجَّداً (۱۰۷) وَ یَقُولُونَ سُبْحٰانَ رَبِّنٰا إِنْ کٰانَ وَعْدُ رَبِّنٰا لَمَفْعُولاً (۱۰۸) وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقٰانِ یَبْکُونَ وَ یَزِیدُهُمْ خُشُوعاً (۱۰۹) قُلِ اُدْعُوا اَللّٰهَ أَوِ اُدْعُوا اَلرَّحْمٰنَ أَیًّا مٰا تَدْعُوا فَلَهُ اَلْأَسْمٰاءُ اَلْحُسْنیٰ وَ لاٰ تَجْهَرْ بِصَلاٰتِکَ وَ لاٰ تُخٰافِتْ بِهٰا وَ اِبْتَغِ بَیْنَ ذٰلِکَ سَبِیلاً (۱۱۰) وَ قُلِ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی اَلْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ اَلذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً (۱۱۱)

و گفتیم ما پس از او مر بنی اسرائیل را که ساکن شوید آن زمین را پس چون آید وعده آخرت آوریم شما را آمیخته با هم (۱۰۴) و بحق فرو فرستادیم قرآن را و بحق فرود آورد و نفرستادیم ترا مگر مژده دهنده و بیم کننده (۱۰۵) و قرآنی که جدا جدا کردیم آن را تا بخوانی آن را بر مردمان بآرام و فرو فرستادیم آن را فرو فرستادنی (۱۰۶) بگو بگروید بآن یا نگروید بدرستی که آنان که داده شدند علم را پیش از آن چون خوانده می‌شود بر ایشان برو می‌افتد مر چانه‌ها (زنخها) سجده‌کنان (۱۰۷) و می‌گویند منزه است پروردگار ما بدرستی که باشد وعده پروردگار ما هر آینه کرده شده (۱۰۸) و برو می‌افتند بزنخها (چانه‌ها) می‌گزیند و می‌افزاید ایشان را تضرع (۱۰۹) بگو بخوانید خدا را باسم اللّٰه یا بخوانید بنام رحمان هر کدام که بخوانید پس مر او راست نامهای نیک و بلند مکن نمازت را و آهسته مکن آن را و بجوی میانه آن طریقی (۱۱۰) و بگوی ستایش مر خدای را که گرفت فرزندی و نبودی مر او را انبازی در پادشاهی و نبوده مر او را یاوری از خواری و تعظیم کن مر او را تعظیم کردنی (۱۱۱)

پس به اسرائیلیان گفتیم این

که شما گردید ساکن در زمین

پس چو آید وعده آریم از ردیف

مر شما را از بِکُم جِئنَا لَفِیف

در قیامت می شوید انگیخته

خود به هم پیچیده و آمیخته

ما فرستادیم قرآن را به راست

هم فر ود آمد به حق کز ما سزاست

بود یعنی حق و ثابت در اصول

هم به حق کردیم نازل بر رسول

هست مذکور این خبر ز ابن سماک

که شد او بیمار و مشرف بر هلاک

خضر تلقین کرد این آیت بر او

بر وجع بر خواند و در دم شد نکو

نی فرستادیم ای روشن ضمیر

ما تو را الاّ مبشر هم نذیر

تا به ما گردند خلق امیدوار

هم بترسند از گنه در اعتذار

هم پراکنده فرستادیم هین

مختلف یعنی که قرآن را چنین

تا که خوانی از ره شایستگی

بر خلایق جمله با آهستگی

هم فرستادیم آن را بیست سال

هر زمان بر اقتضای وقت و حال

ای محمّد (ص) گو که ایمان آورید

خود به قرآن یا که نارید از پدید

هیچ از وی کم نگردد یا زیاد

مؤمنان دارند بر وی انقیاد

آن کسان که علم را داده شدند

از ازل در راه ایمان آمدند

یا که بیش از این بیان و این خطاب

خوانده اند آیات حق را از کتاب

خوانده گردد چون بر ایشان سوی او

بر زنخ ها می فتند اعنی به رو

یعنی افتند از تشکر در سجود

رب ما گویند خود پاک است و بود

از خلاف وعده بر چیزی که داد

شد وفاء هر وعدة او بر عباد

می فتند اندر زنخ ها زآن وقوع

می فزایدشان ز قرآن بر خشوع

گو که االله را بخوانید از بسیج

یا که رحمان را نباشد فرق هیچ

هست نیکو خواندن این هر دو نام

نامهای نیک پس او راست تام

صوت خود را بر مدار اندر نماز

هم مکن آهسته بیش از حد تو باز

کن طلب راهی میان جهر و سرّ

باش در خیر الامور اعنی مُصر

« تحقیق »

جمع کن یعنی میان عالمین

کوست فرق و جمع پس رو بَین بَین

جمع صورت با حقایق بالتمام

ناید الاّ از تو ای فخر انام

یا ولی ای کو خلیفۀ مصطفی است

آگه از سرّ بقاء بعد از فناست

جمله احکام شریعت هم شهود

با حقیقت کرده جمع از تار و پود

سرّ هر شیئی بداند مو به مو

می نگردد نکته ای مفقود از او

در تصوف چون گشاید نطق و لب

نیست پنهان مویی از وی نیم شب

وا نماید نکته ها را مو به مو

تا مقام وحدت بی کثرت او

چون کسی کاندر سرای خود تمام

هست واقف کاین کدام است آن کدام

همچنین از شرع و صورت با خبر

آن چنان که صیرفی بر سیم و زر

یا که از راه و منازل کاروان

سرّ جمله بیند از عین عیان

حاصل آن کاندر میان جهر و سرّ

جو رهی اندر نماز مستمر

گو سپاس و حمد حق را بی عدد

کآن بنگرفت از برای خود ولد

هم نه در شاهی ورا باشد شریک

هم نه یار و دوست کآن هم نیست نیک

یعنی آن کز عجز باشد و احتیاج

باشد اندر دوستی زو لاعلاج

هم نما تعظیم و تکبیرش چنان

که بدانی برتر از وصف است آن

کس نداند وصف او جز ذات او

وصف دریا ناید از رشحات او

وصف خود ممکن نداند سر به سر

تا چه جای وصف خلاّق البشر

عقلها در وصف او مبهوت و مات

کن به وسع خود تو پس تکبیر ذات

منت ایزد را که اندر این مقام

شد ز تفسیر صفی نیمی تمام

هم دگر خواهم ز لطف حق مدد

نیم دیگر تا باتمام آن رسد