گنجور

 
صفی علیشاه

وَ لَقَدْ صَرَّفْنٰا لِلنّٰاسِ فِی هٰذَا اَلْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ فَأَبیٰ أَکْثَرُ اَلنّٰاسِ إِلاّٰ کُفُوراً (۸۹) وَ قٰالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّٰی تَفْجُرَ لَنٰا مِنَ اَلْأَرْضِ یَنْبُوعاً (۹۰) أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ اَلْأَنْهٰارَ خِلاٰلَهٰا تَفْجِیراً (۹۱) أَوْ تُسْقِطَ اَلسَّمٰاءَ کَمٰا زَعَمْتَ عَلَیْنٰا کِسَفاً أَوْ تَأْتِیَ بِاللّٰهِ وَ اَلْمَلاٰئِکَةِ قَبِیلاً (۹۲) أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقیٰ فِی اَلسَّمٰاءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتّٰی تُنَزِّلَ عَلَیْنٰا کِتٰاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحٰانَ رَبِّی هَلْ کُنْتُ إِلاّٰ بَشَراً رَسُولاً (۹۳) وَ مٰا مَنَعَ اَلنّٰاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جٰاءَهُمُ اَلْهُدیٰ إِلاّٰ أَنْ قٰالُوا أَ بَعَثَ اَللّٰهُ بَشَراً رَسُولاً (۹۴) قُلْ لَوْ کٰانَ فِی اَلْأَرْضِ مَلاٰئِکَةٌ‌ یَمْشُونَ مُطْمَئِنِّینَ لَنَزَّلْنٰا عَلَیْهِمْ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مَلَکاً رَسُولاً (۹۵)

و بتحقیق مکرر گردانیدیم برای مردمان در این قرآن از هر داستانی پس سرباز زدند اکثر مردمان مگر ناسپاسی را (۸۹) و گفتند ایمان نمیاریم مر ترا تا آنکه روان کنی برای ما از زمین چشمه (۹۰) یا باشد مر تو را بوستانی از خرما بنان و انگور پس روان سازی نهرها را در میانش روان ساختی (۹۱) یا بیفکنی آسمان را هم چنان که دعوی کردی بر ما پاره پاره یا بیاوری خدا و فرشتگان را کفیل یا شاهد (۹۲) یا باشد مر تو را خانه از طلا یا بالا روی در آسمان و باور نداریم هرگز مر بالا رفتن تو را تا آنان که فرود آوری بر ما کتابی که بخوانیم آن را بگو منزه است پروردگارم آیا هستم مگر انسانی رسول (۹۳) و منع نکرد مردمان را که ایمان آرند چون آمد ایشان را هدایت مگر آنکه گفتند آیا برانگیخت خدا انسانی را رسول (۹۴) بگو اگر بودی در زمین ملائکه که راه می‌رفتند آرمیدگان هر آینه فرو فرستاده بودیم بر ایشان از آسمان ملکی را رسول (۹۵)

هر کجا گردانده ایم از بهر ناس

ما در این قرآن ز هر نوعی اساس

پس نمودند اکثری از آن اِبا

خواستند الاّ که کفران و دغا

بر تو گفتند آنکه ایمان نا وریم

جز که از تو خارقی را بنگریم

چشمۀ آب از زمین سازی روان

یا نمایی بوستانی در عیان

او تکون جنة لک من نخیل

تفجر الانهار فیها کالسبیل

آسمان را یا که بر ما بفکنی

پاره پاره گر به زعمت موقنی

یا ملایک را بیاری با خدا

بر گواهیِ نبوّت نزد ما

خانهای از زر بود یا مر تو را

یا بود بر آسمانت ارتقا

هرگز ایمان بر تو ناریم از عیان

تا به ما ناری کتابی ز آسمان

تا بخوانیم اندر آن تصدیق تو

که نوشته حق پی توفیق تو

گو بود پروردگارم پاک از آن

که بر آن حکمی توان کرد از گمان

هستم آیا من همانا جز بشر

که فرستاده به خلقم دادگر

منع مردم را خود از ایمان نکرد

چون هدایت آمد از خلاّق فرد

جز که گفتند آدمی آیا خدا

بر رسالت می برانگیزد به ما

گو اگر بودی ملایک در زمین

جای این مردم که هستند اینچنین

مشی می کردند بی اندوه و بیم

اندر آن حالی که بودندی مقیم

می فرستادیم بر ایشان ملک

بر رسالت ز آسمان و از فلک