گنجور

 
صفی علیشاه

وَ أَنْذِرِ اَلنّٰاسَ یَوْمَ یَأْتِیهِمُ اَلْعَذٰابُ فَیَقُولُ اَلَّذِینَ ظَلَمُوا رَبَّنٰا أَخِّرْنٰا إِلیٰ أَجَلٍ قَرِیبٍ نُجِبْ دَعْوَتَکَ وَ نَتَّبِعِ اَلرُّسُلَ أَ وَ لَمْ تَکُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ مٰا لَکُمْ مِنْ زَوٰالٍ (۴۴) وَ سَکَنْتُمْ فِی مَسٰاکِنِ اَلَّذِینَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ وَ تَبَیَّنَ لَکُمْ کَیْفَ فَعَلْنٰا بِهِمْ وَ ضَرَبْنٰا لَکُمُ اَلْأَمْثٰالَ (۴۵) وَ قَدْ مَکَرُوا مَکْرَهُمْ وَ عِنْدَ اَللّٰهِ مَکْرُهُمْ وَ إِنْ کٰانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ اَلْجِبٰالُ (۴۶) فَلاٰ تَحْسَبَنَّ اَللّٰهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ إِنَّ اَللّٰهَ عَزِیزٌ ذُو اِنتِقٰامٍ (۴۷) یَوْمَ تُبَدَّلُ اَلْأَرْضُ غَیْرَ اَلْأَرْضِ وَ اَلسَّمٰاوٰاتُ وَ بَرَزُوا لِلّٰهِ اَلْوٰاحِدِ اَلْقَهّٰارِ (۴۸) وَ تَرَی اَلْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِینَ فِی اَلْأَصْفٰادِ (۴۹) سَرٰابِیلُهُمْ مِنْ قَطِرٰانٍ وَ تَغْشیٰ وُجُوهَهُمُ اَلنّٰارُ (۵۰) لِیَجْزِیَ اَللّٰهُ کُلَّ نَفْسٍ مٰا کَسَبَتْ إِنَّ اَللّٰهَ سَرِیعُ اَلْحِسٰابِ (۵۱) هٰذٰا بَلاٰغٌ لِلنّٰاسِ وَ لِیُنْذَرُوا بِهِ وَ لِیَعْلَمُوا أَنَّمٰا هُوَ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ وَ لِیَذَّکَّرَ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ (۵۲)

و بیم کن مردمان را از روزی که آید ایشان را عذاب پس گویند آنان که ستم کردند ای پروردگار ما باز پس بر ما را تا مدتی نزدیک تا اجابت نمائیم دعوت تو را و پیروی کنیم رسولان را آیا و نبودید که سوگند می‌خوردید از پیش که نیست مر شما را هیچ زوالی (۴۴) و ساکن شدید در مسکنهای آنان که ستم کردند نفسهاشان را و ظاهر شد مر شما را که چگونه کردیم بایشان و زدیم ما برای شما داستانها را (۴۵) و بدرستی که حیله کرد مکرشان را و نزد خداست جزای مکرشان و اگر چه بود مکرشان که زایل شود از آن کوه‌ها (۴۶) پس مپندار البته خدا را خلاف‌کننده وعده‌اش برسولانش بدرستی که خدا غالب صاحب انتقام است (۴۷) روزی که تبدیل کرده می‌شود زمین بغیر این زمین و آسمانها و ظاهر شدند از برای خدا یکتای غالب (۴۸) و به بینی گناهکاران را آن روز قرین‌کرده‌شدگان در غلها (۴۹) پیراهنهاشان از قطران و بپوشید رویهاشان را آتش (۵۰) تا جزا دهد خدا هر نفسی آنچه کسب کرده بدرستی که خدا زود حساب است (۵۱) این کفایت است مر مردمان را و تا ترسانیده شوند بآن و تا بدانند که جز این نیست که اوست خدای یکتا و تا پند گیرند صاحبان خردها (۵۲)

وَأنذِرِ النَّاس ای رسول مستطاب

بیم ده از یَومَ یَأتِیهِمُ عَذَاب

پس بگویند آن کس انی که ستم

کردهاند از شرک و از تکذیبِ هم

دِه تو ما را مهلت ای پروردگار

تا زمانی بس قریب از روزگار

« جواب ملایکه آنان را که گویند ما را به دنیا برگردانید »

خواندنت را تا اجابت ما کنیم

پیروی خود از رسل یکجا کنیم

پس بگویند آن ملایک با شکوه

که شما آیا نبودید ای گروه

پیش از اینتان بود سوگند محال

که به دنیا هیچتان نبود زوال

یا که اعمال شما بودی دلیل

بر بقای جان و مال از هر قبیل

آن غرور و کبر و اخلاق دغل

شومی اعمال و آن طول اَمَل

وآن عمارتها و بُستانها همه

که فکندی از شرور و مظلمه

وآنکه مخزنها نهادی از گُهر

همچنین صندوقها از سیم و زر

می نمودی ضبط در انبارها

بیشتر از رزق خود خروارها

کار مردم تا شود دشوارتر

خلق گردند از خورش نادارتر

مر که بفروشی برنج و گندمت

بیشتر وز ده شود صد گزدمت

میشدی هر چند پیر و ناتوان

حرص و آزت بیش میشد در جهان

دیگران را هر چه میدیدی ز طمع

رفت از کف آنچه را کردند جمع

هیچشان برجا نماند از ملک و مال

رفت اندر خانۀ غیری عیال

هیچ نگرفتی از آن یک ذره پند

بسته بودت چشم خودبین از پسند

می فزودی بر قبایح دم به دم

خورده ای در زیستن گفتی قسم

وآنگهی بودید ساکن خود شما

در مکان ظالمان بر نفس ها

یعنی اندر مسکن عاد و ثمود

زآن تنبّه هیچتان وقتی نبود

گشت ظاهر مر شما را در عیان

کاین منازل بوده ایشان را مکان

هیچتان لیکن نیامد در نظر

کاین مساکن از چه شد زیر و زبر

چون شدند آنها که ما بر جایشان

ساکنیم و غافل از مأوایشان

تا به ایشان ما چه کردیم از شتاب

خانه هاشان شد چو گورستان خراب

مر نه این ویرانه ها زآن بوم هاست

وین حرم ها مسکن محروم هاست

ما زدیم اینسان مثل از حالشان

تا شما یابید ره ز امثالشان

کوشش آوردند اندر مکرها

نزد حق تا مکر را چبود جزا

مکر ایشان بود در شدت چنان

که برد مر کوهها را از مکان

یعنی احکام و شرایع که چو کوه

بود آنها در ثبات و در شکوه

خواستند از مکرشان زایل کنند

امر حق را فاسد و باطل کنند

وآن نبود الاّ خیالات محال

کی رود از بادِ پرِّ بَق جبال

گفته اند این قصۀ نمرود بود

که به بالا کرد با کرکس صعود

خواست بر گردون رود با کرکسی

وین نباشد بس عج یب از ناکسی

یعنی از آن کش جوی نبود خرد

سوی گردون این چنین خواهد پرد

بخردان را زین بسی باشد شگفت

کآدم این اندیشه چون در سر گرفت

شرح این در سوره نمل از مقام

باشد ار توفیق حق گویم تمام

پس مپندار آن خدا را در سبل

وعدهاش یابد تخلّف با رسل

اوست غالب و انتقام اولیاء

میکشد ز اعدایشان اندر جزاء

« در تحقیق یوم تبدّل الارض غیر الارض »

اندر آن روزی که میگردد بَدل

این زمین، ارض دگر اندر محل

همچنین این آسمان اندر نظر

می شود مانا سماوات دگر

اندر آن کون مثالی بی سؤال

آسمان و ارض هم دارد مثال

شرح عالمها تو را گفتم ز پیش

زآن یکی باشد مثال، ای خوب کیش

جمله اشیاء شهودی را در آن

هستی ای باشد مثالی بالعیان

مرده ای را بینی اندر خواب در

با همان صورت که بودت در نظر

گرچه او را صورتی نبود کنون

لیک باشد بر همان شکل و شئون

هم صدایش گر نمایی التفات

همچنان باشد که بود اندر حیات

همچنین دان این سماوات و زمین

در مثال آنسان که نک باشد چنین

چونکه آن را بنگری ندهی تمیز

با سماء و ارض دنیا هیچ نیز

اصل تحقیق این بود ای تیز هوش

لب ببند از مابقی هم قلب و گوش

مردمان پس سر درآرند از تراب

اندر این صورت به عنوان حساب

بر حساب آن خدای بیشریک

واحِدِ الْقَهار سلطان ملیک

مجرمان را بینی آن روز نژند

دست و گردن بسته بر غلها و بند

آن قیود و آن منیّت های زشت

بند و غل بر دست پا گردید و هِشت

باشد ایشان را ز قطران پیرهن

وآن بود دُهنی سیه گون بی سخن

وآن بود فخریه ها و عُجب و ناز

که به قطران زد مثل دانای راز

می بپوشد آتش آن روهایشان

کسب کردند آنچه از خوهایشان

بر جزای آنچه کردند اکتساب

زود آید از خدا وقت حساب

این رسانیدن بود بر مردمان

بیم تا یابد هر آن نفسی بدان

تا بدانند او خدای واحد است

بر فعال و حال خلقان شاهد است

پند تا گیرند ارباب خرد

هستشان چون خود تمیز نیک و بد